هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
☑️مصیبت اهل بیت(علیهم السلام) در شام
🔹ایام مصیبت است؛ ایامی است که اهل بیت علیهم السلام را به شام آوردهاند. این ایام همان ایامی است که در خرابه به سر میبردند؛ اهل بیت پیغمبر در خرابهای به سر میبردند که این خرابه آنها را نه روزها از گرما حفظ میکرد و نه شبها از سرما؛ یعنی یک چهاردیواری غیر مسقّف بود، فقط یک چهار دیواری بود که اینها از آنجا نمیتوانستند بیرون بیایند، در آن محیط و محوطه بودند، دیگر هیچ خاصیت دیگری نداشت. این که «آنها را نه از گرما و نه از سرما حفظ میکرد» تعبیری است که ارباب مقاتل نوشتهاند. دقیقاً مشخص نیست که مثلًا چند هفته، چند روز یا احیاناً چند ماه در آنجا بودند، ولی همین قدر هست که نوشتهاند یک روز شخصی امام سجاد (ع) را در بیرون خرابه دید؛ میگوید دیدم صورتش پوست انداخته است. از امام [علت را] سؤال میکند، میفرماید ما در جایی قرار داریم که نه ما را از گرما حفظ میکند و نه از سرما.
🔹مدت توقف اهلبیت در شام بسیار بر آنها سخت گذشته است و این روایتی است از حضرت سجاد (ع) که از ایشان سؤال کردند که آقا! در میان مواقفی که بر شما گذشت، از کربلا، کوفه، بین راه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه، کجا از همه جا بیشتر بر شما سخت گذشت؟ ایشان فرمود: الشام، الشام، الشام؛ شام از همه جا بر ما سختتر گذشت و علت آن ظاهراً بیشتر آن وضع خاصی بود که در مجلس یزید برای آنها پیش آمد.
🔹در مجلس یزید حداکثر اهانت به آنها شد. امام سجاد فرمود: ما دوازده نفر بودیم که ما را به یک ریسمان بسته بودند، یک سر ریسمان به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ما زینب بود و با این حال ما را وارد مجلس یزید کردند، آنهم با چه تشریفاتی که او برای مجلس خودش مقرر کرده بود. در همان حال جملهای امام سجاد(ع) به یزید فرمود که او را عجیب در مقابل مردم خجل و شرمنده [کرد] و سرکوفت داد. انتظار نداشت اسیر چنین حرفی بزند. فرمود: یزید! أَتَأْذِنُ لی فِی الْکلام؟ اجازه هست یک کلمه حرف بزنم؟ گفت: بگو ولی به شرط اینکه هذیان نگویی. فرمود: شایسته مثل من در چنین مجلسی هذیان گفتن نیست. من یک حرف بسیار منطقی دارم. تو به نام پیغمبر اینجا نشستهای، خودت را خلیفه پیغمبر اسلام میدانی، من سؤالم فقط این است (البته این را حضرت میخواست بفرماید تا مردم دیگر را متوجه و بیدار کند) اگر پیغمبر در این مجلس بود و ما را که اهل بیتش هستیم به این حالت میدید چه میگفت؟
🔹ولی طولی نکشید که خود یزید به اشتباهش از نظر سیاسی پی برد، نه اینکه بگویم توبه کرد، به اشتباهش از نظر سیاسی پی برد که این کار به ضرر مُلکداری او شد. از آن به بعد دائماً به عبیدالله زیاد فحش میداد که خدا لعنت کند پسر زیاد را، من نگفته بودم چنین کن، من به او گفتم برو کلاه بیاور او سر آورد، من دستور قتل حسین بن علی(ع) را نداده بودم، او از پیش خود چنین کاری را کرد. این حرف را مکرر میگفت- در صورتی که دروغ میگفت- برای اینکه خودش را تبرئه کند و این [حادثه] را به گردن ابن زیاد بیندازد و خودش را از آثار شومی که در مُلکداری اش پیش بینی میکرد مصون بدارد؛ و از جمله کارهایی که کرد این بود که وضع اسرا را تغییر داد چون اگر در همان وضع باقی میماندند میگفتند بسیار خوب، اینجا که دیگر ابن زیاد نیست، حالا چرا این چنین میکنی؟ دستور داد که آنها را در خانهای نزدیک خانه خودش سکنی بدهند، و امام زین العابدین (ع) آزادی داشتند و در کوچهها و خیابانها رفت و آمد میکردند و بسیاری از روزها حضرت را دعوت میکرد که با خودش شام یا ناهار بخورند و حتی روزی به حضرت گفت اگر من توبه [کنم پذیرفته است؟]
📚آشنایی با قرآن،جلد 5، صفحه 56 و صفحه 254
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
#شهادت_عمار_یاسر
☑️«یا عَمّارُ تَقْتُلُک الْفِئَةُ الْباغِیةُ»
🔹نقل کردهاند- از نقلهای مسلّم است- در روزی که مسجد مدینه را بنا میکردند و عمار یاسر فوقالعاده تلاش صادقانه میکرد، پیغمبر اکرم(ص) به او فرمود: «یا عَمّارُ تَقْتُلُک الْفِئَةُ الْباغِیةُ»، ای عمار! تو را آن دستهای میکشند که سرکشاند؛ اشاره به آیه قرآن که اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند، شما در میان آنها اصلاح کنید، اگر یک دسته سرکشی کرد، شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد بشوید. این جملهای که پیغمبر اکرم(ص) در باره عمار فرمود، شخصیت بزرگی به عمار داد و لهذا عمار که در صفّین در خدمت امیرالمؤمنین(ع) بود، وزنه بزرگی در لشکر علی(ع) شمرده میشد و حتی بودند افراد ضعیفالایمانی که تا وقتی که عمار کشته نشده بود، هنوز مطمئن نبودند که عملی که در رکاب علی(ع) انجام میدهند به حق است یعنی کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است.
🔹روزی که عمار در لشکر امیرالمؤمنین(ع) به دست اصحاب معاویه کشته شد، یکمرتبه فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر(ص) صادق آمد، بهترین دلیل برای این که معاویه و یارانش بر باطل هستند این است که اینها قاتل عمارند و پیغمبر اکرم(ص) در گذشته خبر داد که «یا عَمّارُ تَقْتُلُک الْفِئَةُ الْباغِیةُ»؛ یعنی [مصداق آیه] «وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلوا فَأَصْلِحوا بَینَهُما فَانْ بَغَتْ احْدیهُما عَلَی الْاخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفی ءَ الی أمْرِ اللهِ». امروز دیگر مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاویه لشکر باغی یعنی سرکش و ظالم و ستمگر است و حق با لشکریان علی(ع) است. پس به نصّ قرآن باید به نفع لشکریان علی(ع) علیه لشکریان معاویه وارد جنگ شد.
🔹این قضیه تزلزلی در لشکر معاویه ایجاد کرد. معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خودش را پیش میبرد، اینجا دست به یک تحریف معنوی زد، چون نمیشد انکار کرد و گفت پیغمبر(ص) درباره عمار چنین سخنی نگفته است، چون شاید پانصد نفر آدم در همان جا بودند که شهادت میدادند که ما این جمله را از پیغمبر(ص) شنیدیم یا از کسی شنیدیم که او از پیغمبر(ص) شنیده بود. بنابراین، این جمله پیغمبر(ص) درباره عمار قابل انکار نبود. معاویه و اصحابش تصمیم گرفتند دست به یک تحریف معنوی بزنند. وقتی شامیها میآمدند اعتراض میکردند، میگفتند معاویه چه میگویی؟ ما عمار را کشتیم! و پیغمبر(ص) فرمود: «تَقْتُلُک الْفِئَةُ الْباغِیةُ»، میگفت اشتباه کردهاید؛ درست است، پیغمبر(ص) فرمود که عمار را آن فئه سرکش، طایفه سرکش، لشکر سرکش میکشد، ولی عمار را که ما نکشتیم! عمار را علی(ع) کشت که او را به اینجا آورد و موجبات کشتنش را فراهم کرد. هرکس که میآمد اعتراض میکرد، معاویه و عمرو عاص با چنین توجیهی ذهن او را راضی میکردند و او را به لشکر برمیگرداندند. عمرو عاص دو پسر دارد. یکی از آنها تیپ خودش است، دنیادار و دنیاپرست، و دیگری نسبتاً جوان مؤمن و باایمانی بود و با پدرش هماهنگی نمیکرد. اسم او عبدالله است. در یک جلسه که عبدالله حاضر بود و همین مغلطه معنوی را به کار بردند، عبدالله گفت این چه حرفی است که شما میزنید؟ این چه مغلطهکاری است که شما میکنید؟ چون عمار در لشکر علی(ع) بود پس عمار را علی(ع) کشت؟! گفتند بله. گفت بنابراین حمزه سید الشّهداء(ع) را هم پیغمبر(ص)کشت، چون حمزه سیدالشّهداء(ع) هم در لشکر پیغمبر(ص)بود که کشته شد. معاویه ناراحت و عصبانی شد، رو کرد به عمروعاص و گفت: عمروعاص! چرا جلوی این پسر بیادب را نمیگیری؟
📚حماسه حسینی،جلد1، صفحه 92
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
☑️ذکر مصیبت به مناسبت اربعین
🔹{در اولین اربعین، جابر بن عبدالله انصاری که همراه عطیه به زیارت مرقد امام حسین (ع) و اصحابش رفته بود}یک نوع ذکر مصیبتی کرد. سلام کرد و سلام کرد، سلام دوستانهای. بعد یکمرتبه فریاد کرد: حبیبی یا حسین! محبوبم! عزیزم! حسینم! چرا جابرت، غلامت، نوکر قدیمیات تو را سلام میکند و جواب سلامش را نمیدهی؟! بعد خودش به خودش جواب داد : جابر چه میگویی؟! آیا نمیدانی با حبیبت حسین چه کردند؟! آیا نمیدانی میان سر حسین و تن حسین جدایی انداختند؟!
🔹عجیب است! نوشتهاند این پیرمرد اعمی و نابینا به چشم سر و بینا به چشم دل، همین طور که سلام کرد و گفت: «سلام بر تو ای حسین و سلام بر این ارواحی که دور تو هستند» سرش را گردش داد، گویی میبیند ـ و میدید ـ همه ارواح مقدسی را که در آنجا بودند، مخصوصا ارواح اصحاب اباعبدالله را. بعد جملهای را که ما به لفظ میگوییم، او از صدق دل گفت که: شهادت میدهم که اگرچه ما نبودهایم ولی با شما هستیم. عطیه تعجب کرد و بعدا از او سؤال کرد: جابر تو چه گفتی؟ آیا ما با اینها شریک هستیم؟ ما که نبودیم تا مانند اینها جانبازی و فداکاری کنیم؛ چطور تو میگویی که ما با اینها بودیم؟! فرمود: نه، ما با اینها بودیم، چون خدا خودش میداند که ما این حرف را از صدق دل میگوییم. اگر برای من مقدور میبود و اگر من میبودم، از صدق دل میگویم که مانند اینها جانبازی میکردم. یا لَیتَنی کنْتُ مَعَک فَاَفوزَ فَوْزآ عَظیمآ. ما این جمله را به لفظ میگوییم، اما از لفظ تا حقیقت هزار فرسنگ است.جناب جابر چنین شهادتی داد و چنین زیارت سوزناکی به همراه عطیه کرد، زیارتی که موفق شد به صورت رسمی یعنی با همه آدابش انجام بدهد؛ غسل کند، جامه نو و پاکیزه به تن کند و بدن خودش را خوشبو کند و بیاید زیارت جانسوزی بکند.
🔹اما من برای اباعبدالله زیارت دیگری سراغ دارم که مانند زیارت جابر، رسمی و همراه با آداب نیست، چون شرایط فراهم نبود؛ زائر نه قبلا غسل زیارت کرده بود و نه جامه تازه پوشیده بود و نه بدن خودش را به سُعْد خوشبو کرده بود، اما قطعاً از زیارت جابر جانسوزتر است و آن، زیارت خواهر بزرگوارش زینب سلام الله علیها در روز یازدهم محرم است. وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللهِ اِلّا ما مَرَرْتُمْ بِنا عَلی مَصْرَعِ الْحُسَینِ. وقتی که اسرا را سوار بر آن شترهای بی جهاز کردند و خواستند به طرف کوفه حرکت بدهند، خودشان آنها را قسم دادند به حق خدا و گفتند حالا که میخواهید ما را ببرید، پس ما را از قتلگاه ابا عبدالله عبور بدهید. این تقاضا اجابت شد. تا اسرا را آوردند از کنار اجساد شهدا عبور بدهند بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب سلام الله علیها با اینکه یک پسر شهید دارد اما از پسر خودش یاد نمیکند، رفت بدن مقدس ابا عبدالله را پیدا کرد. فَوَجَدَتْهُ جُثَّةً بِلا رَأْسٍ عارٍ عَنِ اللِّباسِ. و لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
📚آشنایی با قرآن، جلد 14، صفحه 172
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
✅ طبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ
🔹على(ع) جملهاى درباره پيغمبر اكرم(ص) دارد كه در نهج البلاغه است و سيره پيغمبر(ص) را در يك قسمت بيان مىكند. مىفرمايد: «طبيبٌ» پيغمبر(ص) پزشكى بود براى مردم. البته معلوم است كه مقصود پزشك بدن نيست، بلكه مقصود پزشك روان و پزشك اجتماع است. «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ». در اولين تشبيه كه او را به طبيب تشبيه مىكند، مىخواهد بگويد روش پيغمبر(ص) روش يك طبيب معالج با بيماران خودش بود. يك طبيب معالج با بيمار چگونه رفتار مىكند؟
🔹از جمله خصوصيات طبيب معالج نسبت به بيمار، ترحم به حال بيمار است كما اينكه خود على(ع) در نهج البلاغه مىفرمايد: «وَ انَّما يَنْبَغى لِاهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنوعِ الَيْهِمْ فِى السَّلامَةِ انْ يَرْحَموا اهْلَ الذُّنوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ»، «اشخاصى كه خدا به آنها توفيق داده كه پاك ماندهاند، بايد به بيماران معصيت ترحم كنند». گنهكاران لايق ترحماند. يعنى چه؟ آيا چون لايق ترحماند پس چيزى به آنها نگوييم؟ يا نه، اگر مريض لايق ترحم است يعنى فحشش نده و بىتفاوت هم نباش، معالجهاش كن.
🔹پيغمبر اكرم(ص) روشش روش يك طبيب معالج بود. طبيب هم با طبيب فرق مىكند. ما طبيب ثابت داريم و طبيب سيّار. يك طبيب، محكمهاى باز كرده، تابلويش را هم نصب كرده و در مطب خودش نشسته، هركس آمد به او مراجعه كرد كه مرا معالجه كن، به او نسخه مىدهد، كسى مراجعه نكرد به او كارى ندارد. ولى يك طبيب، طبيب سيّار است، قانع نيست به اينكه مريض ها به او مراجعه كنند، او به مريض ها مراجعه مىكند و سراغ آنها مىرود. پيغمبر(ص) سراغ مريض هاى اخلاقى و معنوى مىرفت. در تمام دوران زندگىاش كارش اين بود. مسافرتش به طائف براى چه بود؟ اساساً در مسجد الحرام كه سراغ اين و آن مىرفت، قرآن مىخواند، اين را جلب مىكرد، آن را دعوت مىكرد براى چه بود؟ در ايام ماه هاى حرام كه مصونيتى پيدا مىكرد و قبايل عرب مىآمدند براى اينكه اعمال حج را به همان ترتيب بتپرستانه خودشان انجام بدهند، وقتى در عرفات و منى و بالخصوص در عرفات جمع مىشدند، پيغمبر(ص) از فرصت استفاده مىكرد و به ميان آنها مىرفت. ابو لهب هم از پشت سر مىآمد و هى مىگفت: حرف اين را گوش نكنيد، پسر برادر خودم است، من مىدانم كه اين دروغگوست- العياذ باللَّه- اين ديوانه است، اين چنين است، اين چنان است. ولى او به كار خود ادامه مىداد. اين براى چه بود؟ مىفرمايد: پيغمبر(ص) روشش روش طبيب بود ولى طبيب سيّار نه طبيب ثابت كه فقط بنشيند كه هركس آمد از ما پرسيد ما جواب مىدهيم، هركس نپرسيد ديگر ما مسؤوليتى نداريم. نه، او مسؤوليت خودش را بالاتر از اين حرفها مىدانست.
📚سیری در سیره نبوی، صفحه 87
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
✅برخی خصوصیات امام حسن(علیه السلام)
🔸یکی از خصوصیاتی که از زندگی این بزرگوار نقل شده است مسئله حضّ بر طعام مسکین است. ایشان چند بار هرچه داشتند دو قسمت کردند، یک قسمت را به مصرف مساکین و فقرا رساندند و قسمت دیگر را برای خود نگهداری کردند.
🔸سفر حج را مخصوصاً از مدینه تا مکه پیاده میرفتند نه از آن جهت که مال و مرکوب و چنین امکانی نداشتند، امکانش را هم داشتند ولی مخصوصاً برای اینکه افْضَلُ الْاعْمالِ احْمَزُها، برای اینکه همه یاد بگیرند، برای اینکه نفس انسان بیشتر خاضع و خاشع بشود و برای اینکه در مقابل خدای متعال بیشتر اظهار عبودیت کرده باشد، در سفر حج اینگونه عمل میکرد. ایشان ضرب المثل حلم و بردباری و تحملاند، با توجه به این نکته که امام حسن(ع) همان نشاط را برای شهادت و شهید شدن دارد که امام حسین(ع) دارد.
🔸اگر انسان خوب توجه کند آنوقت میفهمد که به یک معنا مظلومیت امام حسن(ع) حتی از امام حسین(ع) بیشتر است. همان نشاط شهادتی که در امام حسین(ع) هست در امام حسن(ع) هست ولی امام حسن(ع) در دورهای قرار گرفته که باید صبر و خودداری کند تا موقع و وقت برسد و آن موقع و وقت، وقتی است که ایشان از دنیا رفتهاند و نوبت به برادرشان اباعبدالله الحسین(ع) رسیده است. حضرت تمام اینها را با چه حلم و صبری تحمل میکند که عجیب و فوقالعاده است! هیچ به روی بزرگوار خودش نمیآورد. برای اشخاص فهیم و حساس، رنجهای روحی از رنجهای جسمی خیلی بالاتر است. جراحت زبان از جراحت شمشیر خیلی بالاتر است. جراحت شمشیر التیامپذیر است ولی جراحت زبان التیامپذیر نیست. جراحت شمشیر بیشتر قابل تحمل است از جراحت زبان. امام حسین(ع) را در روز عاشورا با جراحات شمشیر مجروح کردند، گو اینکه جراحت زبانی هم کم و بیش بود، ولی امام حسن(ع) در این جهت عجیب است.
🔸معاویه سران شیطان خودش را جمع میکرد، بعد امام مجتبی(ع) را دعوت میکرد. یک یک شروع میکردند به زخم زبان زدن و چه زخم زبانهایی! امام البته یک یک اینها را جواب میداد. اما اینها یک امر کوچکی نیست. و از اینها بالاتر اینکه در روزهای جمعه که نماز جمعه خوانده میشد و در آن نماز جمعههای اینها اگر امام حسن(ع) شرکت نمیکرد متهم به الحاد و تفریق جماعت مسلمین میشد، خطیب جمعه بالای منبر و در حضور امام حسن(ع) پدر بزرگوارش علی(ع) را سبّ و لعن میکرد. اینها شوخی نیست. این است که برای امام حسن(ع) درست گفتهاند که کوچکترین مصیبتهایش همان مصیبت مرگش بود. وقتی که مسموم شد این مسمومیت کوچکترین رنجی بود که او در دنیا دید.
📚آشنایی با قرآن، جلد 9، صفحه41
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
بررسی مسأله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(1)
✅چرا مأمون، حضرت امام رضا(ع)را به عنوان ولی عهد خویش منصوب کرد؟
🔹بسيارى از فرنگيها معتقدند كه مأمون واقعاً شيعه بود، واقعاً معتقد و علاقهمند به آل على بود. مأمون روی عقیده و خلوص نیت ولایتعهد را به حضرت رضا تسلیم کرد و حوادث روزگار مانع شد، زیرا حضرت رضا به اجل طبیعی از دنیا رفت و موضوع منتفی شد. از نظر علماى شيعه اين فكر كه مأمون از اول حسن نيت داشت و تا آخر هم بر حسن نيت خود باقى بود مورد قبول نيست. قرائن هم برخلاف آن است. اگر مطلب تا اين مقدار صميمى و جدى مىبود عكس العمل حضرت رضا در مسأله قبول ولايتعهد به اين شكل نبود. ما مىبينيم حضرت رضا قضيه را به شكلى كه جدى باشد تلقى نكردهاند.
🔹فرض ديگر اين است كه مأمون در ابتداى امر صميميت داشت ولى بعد پشيمان شد. در تاريخ هست كه مأمون وقتى كه خودش اين پيشنهاد را كرد گفت: زمانى برادرم امين مرا احضار كرد. من نرفتم و بعد لشكرى فرستاد كه مرا دست بسته ببرند. ديدم روحيه سران سپاه من بسيار ضعيف است؛ براى من ديگر تقريباً جريان قطعى بود كه قدرت مقاومت با برادرم را ندارم و مرا خواهند گرفت وسرنوشت بسيار شومى خواهم داشت. روزى بين خود و خداى خود توبه كردم. دستور دادم كه آب آوردند، بدن خودم را شستشو دادم. سپس دستور دادم لباسهاى پاكيزه سفيد آوردند و در همين جا آنچه از قرآن حفظ بودم خواندم و چهار ركعت نماز بجا آوردم و بين خود و خداى خود عهد كردم (نذر كردم) كه اگر خداوند مرا حفظ و نگهدارى كند و بر برادرم پيروز گرداند، خلافت را به كسانى بدهم كه حق آنهاست؛ و اين كار را با كمال خلوص قلب كردم. و من چون از خدا اين استجابت دعا را ديدم، مىخواهم به نذرى كه كردم و به عهدى كه كردم وفا كنم.
شیخ صدوق و ظاهراً شیخ مفید هم [بر این عقیده بوده اند.] شيخ صدوق در كتاب «عيون اخبار الرضا» عقيدهاش اين است كه مأمون در ابتدا حسن نيت داشت، واقعاً نذرى كرده بود، در آن گرفتار شديدى كه با برادرش امين پيدا كرد نذر كرد كه اگر خدا او را بر برادرش امين پيروز كند خلافت را به اهلش برگرداند، و اينكه حضرت رضا از قبول ولايتعهد امتناع كرد، از اين جهت بود كه مىدانست كه او تحت تأثير احساسات آنى قرار گرفته و بعد پشيمان مىشود، شديد هم پشيمان مىشود. البته بيشتر علما با اين نظر شيخ صدوق و ديگران موافق نيستند و معتقدند كه مأمون از اول حسن نيت نداشت و يك نيرنگ سياسى در كار بود.
🔹احتمال ديگر اين است كه ابتكار از خود مأمون بود و مأمون از اول صميميت نداشت و به خاطر يك سياست مُلكدارى اين موضوع را درنظر گرفت. آن سياست چيست؟ بعضى گفتهاند جلب نظر ايرانيها، چون ايرانيها عموماً تمايلى به تشيع و خاندان على داشتند. بعضى[براى اين سياست مأمون] علت ديگرى گفتهاند و آن فرونشاندن قيامهاى علويين است. مأمون براى اينكه علويين را راضى كند و آرام نگاه دارد و يا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح كرده باشد، دست به اين كار زد. در واقع خواست يك سهم به علويين در خلافت بدهد كه آنها آرام شوند. يعنى علويين را به اين وسيله خلع سلاح نمايد كه ديگر هرجا بخواهند بروند دعوت كنند كه ما مىخواهيم عليه خليفه قيام كنيم، مردم بگويند شما كه الان خودتان هم در خلافت سهيم هستيد، حضرت رضا كه الان وليعهد است، پس شما عليه حضرت رضا مىخواهيد قيام كنيد؟! احتمال ديگر در باب سياست مأمون كه ابتكار از خودش بوده و سياستى در كار بوده، مسأله خلع سلاح كردن خود حضرت رضا است و اين در روايات ما هست كه حضرت رضا روزى به خود مأمون فرمود هدف تو اين است. مىدانيد وقتى افرادى كه نقش منفى و نقش انتقاد را دارند، به يك دستگاه انتقاد مىكنند، يك راه براى اينكه آنها را خلع سلاح كنند اين است كه به خودشان پُست بدهند؛ بعد اوضاع و احوال هرچه كه باشد، وقتى كه مردم ناراضى باشند آنها ديگر نمىتوانند از نارضايتى مردم استفاده كنند و برعكس، مردم ناراضى عليه خود آنها تحريك مىشوند.
🔹احتمال ديگر اين است كه اساساً مأمون در اين قضيه اختيارى نداشته، ابتكار از مأمون نبوده، ابتكار از فضل بن سهل ذوالرياستين[ فرمانده کل قوا] و وزير مأمون بوده است كه آمد به مأمون گفت: پدران تو با آل على بدرفتار كردند، چنين كردند چنان كردند، حالا سزاوار است كه تو افضل آل على را كه امروز على بن موسى الرضا است بياورى و ولايتعهد را به او واگذار كنى، و مأمون قلباً حاضر نبود اما چون فضل اين را خواسته بود چارهاى نديد.
بررسی مسأله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(2)
🔹باز بنا بر اين فرض كه ابتكار از فضل بود، فضل چرا اين كار را كرد؟ آيا فضل شيعى بود؟ يا نه، او روى عقايد مجوسى خود باقى بود، خواست عجالتاً خلافت را از خاندان عباس بيرون بكشد و لهذا اگر نقشههاى فضل عملى مىشد خطرش بيشتر از خلافت خود مأمون بود چون مأمون بالاخره هرچه بود يك خليفه مسلمان بود ولى اينها شايد مىخواستند اساساً ايران را از دنياى اسلام مجزا كنند و ببرند به سوى مجوسيّت. جرجى زيدان يكى از كسانى است كه معتقد است ابتكار از فضل بن سهل بود، ولى همچنين معتقد است كه فضل بن سهل شيعى بود و روى اعتقاد به حضرت رضا چنين كارى را كرد. ولى اين حرف هم حرف صحيح و درستى نيست زيرا با تواريخ تطبيق نمىكند. اگر فضل بن سهل آنچنان صميمى مىبود و واقعاً مىخواست تشيع را بر تسنن پيروزى بدهد عكس العمل حضرت رضا در مقابل ولايتعهد اينجور نبود كه بود، و بلكه در روايات شيعه و در تواريخ شيعه زياد آمده است كه حضرت رضا با فضل بن سهل سخت مخالف بود و بلكه بيشتر از آن كه با مأمون مخالف بود با فضل بن سهل مخالف بود و فضل بن سهل را يك خطر به شمار مىآورد و گاهى به مأمون هم مىگفت كه از اين بترس، اين و برادرش بسيار خطرناكند.
❇️مسلّمات تاريخ:
1⃣احضار امام از مدينه به مرو: يكى از مسلّمات تاريخ اين است كه آوردن حضرت رضا از مدينه به مرو، با مشورت امام و با جلب نظر قبلى امام نبوده است. يك نفر ننوشته كه قبلاً در مدينه مكاتبه يا مذاكرهاى با امام شده بود كه شما را براى چه موضوعى مىخواهيم و بعد هم امام به خاطر همان دعوتى كه از او شده بود و براى همين موضوع معين، حركت كرد و آمد. مأمون امام را احضار كرد بدون اينكه اصلاً موضوع روشن باشد. اين يك مسأله كه از مسلّمات تاريخ است.
2⃣امتناع حضرت رضا: گذشته از اين مسأله كه اين موضوع در مدينه با حضرت در ميان گذاشته نشد، در مرو كه در ميان گذاشته شد حضرت شديداً ابا كرد. مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا و ايندو موضوع را مطرح كردند.حضرت امتناع كرد و قبول نمىكرد. بار ديگر خود مأمون با حضرت مذاكره كرد و باز تهديد به قتل كرد. يكدفعه هم گفت: چرا قبول نمىكنى؟! مگر جدت على بن ابى طالب در شورا شركت نكرد؟! حضرت آخرش تحت عنوان تهديد به قتل كه اگر قبول نكند كشته مىشود، قبول كرد.
3⃣شرط حضرت رضا: يكى ديگر از مسلّمات تاريخ اين است كه حضرت رضا شرط كرد كه من به اين شكل قبول مىكنم كه در هيچ كارى مداخله نكنم و مسؤوليت هيچ كارى را نپذيرم. درواقع مىخواست مسؤوليت كارهاى مأمون را نپذيرد و به قول امروزيها ژست مخالفت را و اينكه ما و اينها به هم نمىچسبيم و نمىتوانيم همكارى كنيم حفظ كند و حفظ هم كرد.
4⃣طرز رفتار امام پس از مسأله ولايتعهدى: مسأله ديگر كه اين هم باز از مسلّمات تاريخ است، طرز رفتار حضرت است بعد از مسأله ولايتعهدى. مخصوصاً خطابهاى كه حضرت در مجلس مأمون در همان جلسه ولايتعهدى مىخواند عجيب جالب است. خطبهاى مىخواند، در آن خطبه نه اسمى از مأمون مىبرد و نه كوچكترين تشكرى از او مىكند. قاعدهاش اين است كه اسمى از او ببرد و لااقل يك تشكرى بكند.
🔸چرا امام رضا منصب ولایتعهدی را پذیرفت؟آیا این، قبول پست از ناحيه ظالم و نوعی سازش با خلیفه وقت که به ناحق خلافت را غصب کرده، نیست!؟
🔹در يك فرض البته وظيفه حضرت رضا همكارى شديد بوده، و آن فرض همان است كه فضل بن سهل شيعه بوده و ابتكار در دست او بوده است. به جهت اینکه وسیله کاملاً آماده شده است که خلافت به علویین منتقل شود. بنابراين فرض، ايرادى بر حضرت رضا از اين نظر نيست كه چرا ولايتعهد را قبول كرد، اگر ايرادى باشد از اين نظر است كه چرا جدى قبول نكرد. ولى ما از همين جا بايد بفهميم كه قضيه به اين شكل نبوده است. اينكه حضرت همكارى نكرده و او را طرد نموده، دليل بر اين است كه اين فرض غلط است.
🔹اما اگر فرض اين باشد كه ابتكار از فضل بن سهل است و او قصدش قيام عليه اسلام بوده، كار حضرت رضا صددرصد صحيح است؛ يعنى حضرت در ميان دو شر، آن شر كوچكتر را انتخاب كرده و در آن شر كوچكتر (همكارى با مأمون) هم به حداقل ممكن اكتفا نموده است. در اینجا وظیفه حضرت رضا همکاری با مأمون است براى قلع و قمع كردن خطر بزرگتر؛ يعنى خطر فضل بن سهل براى اسلام صد درجه بالاتر از خطر مأمون است براى اسلام، زيرا بالاخره مأمون هرچه هست يك خليفه مسلمان است.
🔹اشكال، بيشتر در آنجايى است كه بگوييم ابتكار از خود مأمون بوده است. اينجاست كه شايد اشخاصى بگويند وظيفه حضرت رضا اين بود كه وقتى مأمون او را دعوت به همكارى مىكند و سوء نيت هم دارد، مقاومت كند، و اگر مىگويد تو را مىكشم، بگويد بكش. بايد حضرت رضا مقاومت مىكرد و به كشته شدن از همان ابتدا راضى مىشد، و حاضر مىگرديد كه او را بكشند و به هيچ وجه همان ولايتعهد ظاهرى و تشريفاتى و نچسب را نمىپذيرفت.
بررسی مسأله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(3)
🔹مىدانيم كه خود را به كشتن دادن يعنى كارى كردن كه منجر به قتل خود شود، گاهى جايز مىشود اما در شرايطى كه اثر كشته شدن بيشتر باشد از زنده ماندن مثل قضيه امام حسين. اما آيا شرايط امام رضا نيز همينطور بود؟ يعنى واقعاً براى حضرت رضا كه بر سر دو راه قرار گرفته بود جايز بود كه خود را به كشتن دهد؟به نظر من مسلّم اوّلى-كه من تعبير مىكنم به «ولايتعهد نچسب»- را بايد انتخاب كند. صرف همكارى كردن با شخصى مثل مأمون که گناه نيست، نوع همكارى كردن مهم است.
🔹مسألهاى داريم در فقه به نام «ولايت جائر» يعنى قبول پست از ناحيه ظالم. قبول پست از ناحيه ظالم فى حدّ ذاته حرام است ولى فقها گفتهاند در مواردى مستحب مىشود و در مواردى واجب. نوشتهاند اگر تمكّن از امر به معروف و نهى از منكر- كه امر به معروف و نهى از منكر درواقع يعنى خدمت- متوقف باشد بر قبول پست از ناحيه ظالم، پذيرفتن آن واجب است. منطق هم همين را قبول مىكند، زيرا اگر بپذيريد مىتوانيد در جهت هدفتان كار كنيد و خدمت نماييد، نيروى خودتان را تقويت و نيروى دشمنتان را تضعيف كنيد. اين همان چيزى است كه همه منطقها اجازه مىدهد. هر آدم با مسلكى به افراد خودش اجازه مىدهد كه با حفظ مسلك خود و به شرط اينكه هدف، كار براى مسلك خود باشد نه براى طرف، [وارد دستگاه دشمن شوند.] يعنى آن دستگاه را استخدام كنند براى هدف خودشان، نه دستگاه، آنها را استخدام كرده باشد براى هدف خود. شكلش فرق مىكند؛ يكى جزء دستگاه است، نيروى او صرف منافع دستگاه مىشود، و يكى جزءِ دستگاه است، نيروى دستگاه را در جهت مصالح و منافع آن هدف و ايدهاى كه خودش دارد استخدام مىكند. به نظر من اگر كسى بگويد اين مقدار هم نبايد باشد، اين يك تعصب و يك جمود بى جهت است. همه ائمه اينجور بودند كه از يك طرف، شديد همكارى با دستگاه خلفاى بنى اميه و بنى العباس را نهى مىكردند و از طرف ديگر افرادى را كه آنچنان مسلكى بودند كه وقتى در دستگاه خلفاى اموى يا عباسى بودند درواقع دستگاه را براى هدف خودشان استخدام مىكردند، تشويق مىكردند چه تشويقى!
🔹ما مىبينيم در مدتى كه حضرت رضا ولايتعهد را قبول كردند، كارى به نفع آنها صورت نگرفت، به نفع خود حضرت صورت گرفت. صفوف، بيشتر مشخص شد. بعلاوه حضرت در پست ولايتعهدى بهطور غيررسمى شخصيت علمى خود را ثابت كرد كه هيچ وقت ديگر ثابت نمىشد. در ميان ائمه، به اندازهاى كه شخصيت علمى حضرت رضا و حضرت امير ثابت شده- و حضرت صادق هم در يك جهت ديگرى- شخصيت علمى هيچ امام ديگرى ثابت نشده است. همين چهار صباح ولايتعهد و آن خاصيت علم دوستى مأمون و آن جلسات عجيبى كه مأمون تشكيل مىداد و از ماديين گرفته تا مسيحيها، يهوديها، مجوسيها، صابئيها و بوداييها، علماى همه مذاهب را جمع مىكرد و حضرت رضا را مىآورد و حضرت با اينها صحبت مىكرد؛ و واقعاً حضرت رضا در آن مجالس هم شخصيت علمى خود را ثابت كرد و هم به نفع اسلام خدمت نمود؛ درواقع از پست ولايتعهد يك استفاده غيررسمى كرد، آن شغلها را نپذيرفت ولى استفاده اينچنينى هم كرد.
(این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.)
📚سیری در سیره ائمه اطهار، صفحه 177
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
🔸وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به جلالت و هیبت و رُواء (حسن منظر) ممتاز بودند؛ یعنی اساسا عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوی بود که هرکس ایشان را ملاقات می کرد تحت تاثیر آن سیما قرار می گرفت قبل از اینکه حضرت سخن بگویند و او از علم ایشان چیزی بفهمد.
📚 سیری در سیره ائمه اطهار،صفحه 216
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
بسم الله الرحمن الرحیم
🏴إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴
▪️ارتحال عالم ربانی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عباس محفوظی -رضوان الله علیه - عضو فقید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و مرجع عظیم الشان و از اساتید برجسته اخلاق در حوزه های علمیه را به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری مدظله العالی، مراجع عظام دامت برکاتهم، بیت معظم آن مرجع عظیم الشأن رضوان الله تعالی علیه، حوزه های علمیه، شاگردان و علاقمندان آن مرحوم و عموم ملت ایران و مسلمانان جهان تسلیت می گوییم.
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
✅مشخصات دوره حضرت مهدی(عج)
🔸به اتفاق علمای شیعه و اهل تسنن این جمله از پیغمبر اکرم متواتر است. احدی در این جمله تردید ندارد که پیغمبر اکرم فرمود: «لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا الّا یوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلِک الْیوْمَ حَتّی یخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی». حال ببینید پیغمبر چگونه آن روز را روشن و دوره کمال بشریت میبیند. فرمود: «الْمَهْدی یبْعَثُ فی امّتی عَلَی اخْتِلافٍ مِنَ النّاسِ وَالزَّلازِلِ» مهدی در یک شرایطی میآید که اختلاف در میان بشر شدید و زلزلهها برقرار است (مقصود زلزلههای ناشی از مواد زیر زمین نیست)، اصلًا زمین به دست بشر دارد تکان میخورد و خطر، بشریت را تهدید میکند «فَیمْلَأُ الْارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» بعد از آنکه پیمانه ظلم و جور پر شد، دنیا را پر از عدل و داد میکند. «یرْضی عَنْهُ ساکنُ السَّماءِ وَ ساکنُ الْارْضِ» از او، هم خدای آسمان راضی است و هم خلق خدای آسمان و مردم روی زمین. بعد فرمود: «یقَسِّمُ الْمتمام صِحاحاً» ثروت را به طور صحیح تقسیم میکند «وَ یمْلَأُ اللهُ قُلوبَ امَّةِ مُحَمَّدٍ غِنی وَ یسَعُهُمْ عَدْلُهُ»، خداوند دل امت اسلام را مملوّ از غنا میکند؛ دلها غنی میشود، فقرها و نیازها و حقارتها و بیچارگیها و کینهها و حسادتها، همه از دلها بیرون کشیده میشود.
🔸امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید: حَتّی تَقومَ الْحَرْبُ بِکمْ عَلی ساقٍ، بادِیاً نَواجِذُها، مَمْلوءَةً اخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها. پیشبینی میکند که قبل از ظهور حضرت مهدی آشوب عجیب و جنگهای بسیار مهیب و خطرناکی در دنیا هست. میفرماید: جنگ روی پای خودش میایستد، دندانهای خودش را نشان میدهد مثل یک درندهای که دندان نشان میدهد؛ شیرِ پستان خودش را نشان میدهد، یعنی آن ستیزهجویان و آتشافروزان جنگ نگاه میکنند میبینند این پستان جنگ خوب شیر میدهد یعنی به نفعشان کار میکند، اما نمیدانند که عاقبتِ این جنگ به ضرر خودشان است. «الا وَ فی غَدٍ وَ سَیأْتی غَدٌ بِما لا تَعْرِفونَ» بدانید که فردا دنیا آبستن چیزهایی است که هیچ پیشبینی نمیکنید، نمیشناسید و آگاه نیستید، ولی بدانید هست و فردا با خود خواهد آورد. «یأْخُذُ الْوالی مِنْ غَیرِها عُمّالَها عَلی مَساوی اعْمالِها» اول کاری که آن والی الهی میکند این است که عمال و حکام را یک یک میگیرد، اعوان خودش را اصلاح میکند، دنیا اصلاح میشود. «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْارْضُ افالیذَ کبِدِها» زمین هر موهبتی که در خودش دارد از هر معدنی، و هر استعدادی که شما تصور بکنید، همه را بیرون میدهد؛ «وَ تُلْقی الَیهِ سِلْماً مَقالیدَها» زمین میآید مثل یک غلام در حالی که تسلیم است کلیدهای خودش را دراختیار او قرار میدهد. یعنی دیگر سرّی در طبیعت باقی نمیماند مگر اینکه به دست او کشف میشود، «فَیریکمْ کیفَ عَدْلُ السّیرَةِ» آن وقت او به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی یعنی چه؛ «وَ یحْیی مَیتَ الْکتابِ وَالسُّنَّةِ»، قوانین کتاب و سنت را که متروک مانده و به حسب ظاهر مرده و از میان رفته است زنده خواهد کرد.
🔸و نیز فرمود: اذا قامَ الْقائِمُ حَکمَ بِالْعَدْلِ...حضرت یک لقبی دارد مخصوص به خود، لقبی که از مفهوم «قیام» گرفته شده است، آن که در جهان قیام میکند: الْقائم. اصلًا ما حضرت مهدی را به قیام و عدالت میشناسیم. هر امامی به یک صفت شناخته میشود، این امام به قیام و عدالت شناخته میشود. «وَ ارْتَفَعَ فی ایامِهِ الْجَوْرُ» جور و ظلمی دیگر در کار نیست. «وَ امِنَتْ بِهِ السُّبُلُ» همه راهها، راههای زمینی، دریایی و هوایی امن میشود، چون منشأ این ناامنیها ناراحتیها و بیعدالتیهاست. وقتی که عدالت برقرار بشود، [چون] فطرت بشر فطرت عدالت است، دلیل ندارد که ناامنی وجود داشته باشد. «وَ اخْرَجَتِ الْارْضُ بَرَکاتِها» و زمین تمام برکات خودش را بیرون میآورد. «وَ لا یجِدُ الرَّجُلُ مِنْکمْ یوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا بِرِّهِ...»، ناراحتی مردم فقط این است که اگر بخواهند یک صدقهای بدهند، یک نفر [مستحق] پیدا نمیکنند.
🔸اینها براساس چه فلسفهای است؟ اسلام میگوید عاقبتِ بشر عدالت است، عدالت برای بشر محبوب و مثل یک معبود است و این نمیشود جز اینکه یک حکومت عادل جهانی بر مبنای ایمان، خداپرستی و خداشناسی و بر مبنای حکومت قرآن به وجود آید؛ و ما مسلمین خوشوقتیم که برخلاف این همه بدبینیهایی که در دنیای غرب به وجود آمده، به آینده بشریت خوشبین هستیم. به ما گفتهاند: «افْضَلُ الْاعْمالِ انْتِظارُ الْفَرَجِ»، این خوشبینی و انتظار فرج فضیلتش از همه اعمال بیشتر است، چرا؟ برای اینکه این یک ایمانی است در سطح بسیار عالی.
📚سیری در سیره ائمه اطهار، صفحه 235
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────