eitaa logo
شهیده نسرین افضل
576 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• بعد هم پشتشو بهمون کرد و ادامه داد: من دارم میرم، هرکی مردشه بسم الله. داد زدیم: _ الان؟ دیوونه شدی؟ گفتم: بابا! فرزانه یه چیزی گفت. شوخی کرد. تازه برای این حرکتا باید برنامه‌ریزی بشه. اما نسرین مصمم‌تر از این حرفا بود. وقتی دیدیم داره میره و تصمیمش جدّیه، گفتیم: بابا صبر کن ما هم میایم. تو راه چند نفر دیگه از بچه‌ها هم همراهمون شدن. اون روزا از برکت افرادی مثل آقای دادور و آقای روحی جوّ غالب مدرسه انقلابی شده بود. بیشتر بچه‌ها روسری سر می‌کردن و به اعتراض و غرغرای مدیر و معاون هم توجه نداشتن. زنگ تفریح تموم شد و بچه‌ها به کلاس رفتن. ده _ پانزده نفری می‌شدیم. نسرین جلو افتاد و درِ یکی از کلاس‌های طبقه دومو زد. خانم معلم در رو باز کرد و با تعجب نگاهی به ما انداخت و پرسید: _ چه خبره؟ مگه شماها کلاس ندارین؟ نسرین سلام کرد و گفت: اگه اجازه بدین بیام داخل خدمتتون عرض می‌کنم مطلب چیه؟ خانم معلم از چهارچوب در کنار رفت و نسرین داخل شد. ما هم پشتش یکی یکی تو کلاس کنار دیوار، قطاری ایستادیم. بچه‌های کلاس همه مات مونده بودن که ما چه کار داریم. ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میرزا کوچک خان جنگلی بسیار اهل استخاره با تسبیح بود و دیگری اینکه این شعر را و مُکرر می‌خواند: ‏ آنقدر در كشتي عشقت نشينم ⁧ ⁩ یا به ساحل مي رسم يا غرقِ دريا مي شوم ‏ تاریخ یازدهم آذرماه میرزا از شدت سرما یخ زد ‏دست اجانب روس و انگلیس و قزاق‌های رضاخان به زنده او نرسید. او ایستاده جان داد @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی شجاعت‌‌ زن ایرانی، دوست و دشمن را متحیّر کرد ... زنان دفاع مقدس @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آی شهدا در این شلوغی دنیا فراموشتان نکردیم در شلوغی قیامت فراموشمان نکنید دست مارد بگیرید... @shahidnasrinafzall
📩 اگر شهید شدم؛ دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم، چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده ام. شهید 🕊🌹 ۱۹ ساله_شهادت ۱۳۶۳_ سقز @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید_‌سیدعبداله_بیژنی🌹 «شیعه بودن», ساده نیست! هر کسی خود را شیعه نخواند, که این عظمت, نصیب هرکس نمی‌شود. باید خود را فروخت، به یک جمله امام؛ به یک اشار‌ه‌ی امام...! آری مردم! ... اینکه امام صادق علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام قیام نکرد‌ند، چون به دنبال چنین پیروانی می‌گشتند. مردم! روزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد آمد که همه شما شیعه باشید و یاریش کنید.." ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 شرمنده ایم 🌹 جهت شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴 @shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل بعد هم پشتشو بهمون کرد و ادامه داد: من
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• نسرین صاف رفت کنار تریبون و به معلم گفت: با اجازتون می‌خوام عکس اعلیحضرتو بیارم پایین! خانم معلم رنگش عین گچ دیوار سفید شد. جمله ی نسرینو دوباره تکرار کرد و پرسید: بیاری پایین که چی بشه؟ یکی از بچه‌ها بلند گفت: دوره ی شاه سر اومده. خانم معلم که از اون سلطنت طلبای درجه یک بود داد زد: چه غلط‌ها! فکر کردین مملکت قانون نداره؟ چهارتا الف بچه حرف‌های گنده‌تر از دهنتون می‌زنین. می‌دونم همه ی این آتیشا از گور این دادور بلند می‌شه. بعدم جلو رفت و با عصبانیت بازوی نسرین و کشید و گفت: از جلوی چشم دور شو. اونم کوتاه نیومد جواب داد: چشم ولی اول باید قاب عکسو بیارم پایین. همه جلو رفتیم و دورشو گرفتیم. نصفی از بچه‌های کلاسم پا شدن و گفتن: ما هم هستیم. خانم معلم رفت جلوی نسرین ایستاد، به سینی اش کوبید و گفت: مگه از روی جنازه من رد شی! نسرین هم در یک لحظه پاشو گذاشت رو تریبون و عکس شاهو پایین کشید و داد دست بچه‌ها. صدای شکسته شدن شیشه ی قاب و به دنبالش کف زدن بچه‌ها، خانم معلم رو تا سرحد سکته رسوند. نسرین گفت: به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃