eitaa logo
شهیده نسرین افضل
573 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر مختصر بخواهیم از وضعیت جبهه برای این مردان کوچک بگوییم: خاکِ سرد استراحتگاه‌شان بود فقط یک دست لباس خاکی را هفته‌ها بر تن داشتند..! غذایی که خیلی به‌شان مزه می‌داد سیب‌زمینی و تخم‌مرغ آبپز بود..! 📸 این عکس اثری از «مهدی جانی‌پور» است که در بهمن ماه ۱۳۶۱ در فکه، طی عملیات والفجر مقدماتی از دو رزمنده نوجوانی که در حال صرف غذا هستند، گرفته شده است. @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 سی و نه سال پیش (همین روز) غروب بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴_اروندکنار امشب ساعت ۲۲، اروند مهمان دارد... بهمن‌ماه بود ؛ آب سرد و اروند خروشان اما فرزندان خمینی با رمز یافاطمةالزهرا دل به دریا زدند...!! ‌ @shahidnasrinafzall
وقتی حاج قاسم خدا را به مهریه حضرت زَهــۜــرا قسم می‌دهد... فرماند بود، شبِ عملیات بچه‌های غواص را در سرما در کنار اروند جمع کرد و گفت: این آب را می‌بینید ؛ این آب مهریه فاطمه زهراست؛ خدا را به حق مهریه حضرت فاطمه(س) قسم بدید که امشب از این آب بگذرید و دل امام را شاد کنید... @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل بنی صدر و عزلش با حکم امام داغ بود. درگ
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• خیابون کناری مون صدای تیراندازی اومد. گفتن که خونه ی تیمی کشف شده. جایی که مقر عده ای از گروهک های ضد انقلاب بود که توش بمب و نارنجک می ساختن. سری به دانشگاه تهران زدیم و مقابل مسجدش عکس انداختیم. دوربین نسرین همیشه همراهش بود. شب هم به اصرار نسرین توی مراسم دعای کمیل که در مسجد دانشگاه برگزار شد، شرکت کردیم. یه هفته ای تهران بودیم. بعد ما اومدیم و فرزانه به منزل دایی خودش رفت. همراه نسرین دو _ سه روزی منزل پدر آقای مطلبی موندیم و بعد به مهاباد برگشتیم. پایان این قسمت به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• "مأموریت" راوی: عبد الله حاج مطلبی مهر ۶۱ بود. قرار شد دو _ سه روزی مأموریت برم. بدون نسرین برایم سخت بود. قضیه رو باهاش مطرح کردم. با روی خوش پذیرفت و کلی بهم روحیه داد. گفت: _ به وجودت افتخار می کنم. تو سرباز اسلامی. وقتی برگشتم، نسرین گریه کرد و تازه فهمیدم چه قدر دوری از من برایش سخت بوده! اما به رویش نیاورده که من آسوده خاطر باشم. توی اون چند روزی که نبودم، خاطراتش رو برام روی چند برگه نوشته بود. می گفت: _ عبدالله جان! اینا رو برای تو نوشتم. فرصت کردی بخون. همون شب یادداشت ها رو خوندم و از این همه لطف و محبتش شرمنده شدم: بسم الله الرحمن الرحيم خدمت عزیزترین کسی که دوستش دارم عبدالله جان! سلام. از خدا می خواهم که برای من سلامتش بدارد و حفظش کند. از ظهر جمعه که تو رفتی، دیگر من حوصله ی هیچ کاری را نداشتم. با اکراه زیادی به حمام رفتم. بعد نماز خواندم و بعد از آن به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• پیش خانم افشاریان رفتم و در مورد بعضی مسائل صحبت کردیم. بعد از آن آمدم خانه و نشستم به کتاب خواندن و بعد از آن نشستم به آلبوم درست کردن و نگاه کردن به عکس هر دوی مان. عبدالله! خیلی دلم گرفته. وضو گرفتم و بعد نماز خواندن هر چه توانستم گریه کردم و با خدا حرف زدم و بعد از آن فاطمه خانم و مستانه آمدند پایین و مقداری حرف زدیم. من اصلا حوصله نداشتم و بلند شدم و بعد از این که آنان رفتند، دراز کشیده و به تو که در راه بودی، فکر می کردم و بعد مامان و آقایم و خانواده و بعد از همه مهم تر به فکر جمال افتادم و به درگاه خدا دعا کردم تا خوابم برد؛ ولی باور کن تا صبح دو تا سه ساعت نخوابیدم. همه اش بیدار می شدم و فکر می کردم که تو را می بینم که خوابیدی، ولی وقتی بیدار می شدم و تو را نمی دیدم، گریه ام می گرفت. باور کن که حقیقت را می گویم؛ چون خیلی تو را دوست دارم. به اندازه ای که طاقت دوری تو را ندارم و برایم بسیار مشکل است؛ ولی دائم خودم را مشغول می کردم و با تو حرف می زدم. امیدوارم که تو هم چنین فکری داشته و با من صحبت می کردی. به هر حال صبح شد و طبق معمول بلند شدم و نماز خواندم و بعد آماده رفتن به مدرسه شدم؛ البته این را بگویم که شب نیت کرده بودم روزه بروم و اگر خدا قبول کند، روز شنبه را روزه گرفتم. صبح ۶۱/۷/۱۶ شنبه به مدرسه رفتم. با یاد خدا و بعد با یاد تو. ولی چون تو را در اتاق نمی دیدم که خداحافظی کنم، خیلی ناراحت و دل گرفته رفتم. ساعت یک به خانه آمدم. با فاطمه خانم و مستانه کمی صحبت کردم. ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
🦋 "وقتی گِره‌های بزرگ به کارتون اُفتاد از خانوم «فاطمه‌ زهرا» کمک بخواید گره‌های کوچیک رو هم از «شهدا» بخواید براتون باز کنند..." @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌ راهپیمایی ، مظهر اتّحاد ملی است ✏️رهبر انقلاب، صبح امروز: راهپیمایی ۲۲ بهمن، هر سال، مظهر اتّحاد ملی است در کشور ما. ✏️ملّت بصیر و مسئولان خستگی‌ناپذیر؛ این است که مشکلات ما را برطرف میکند. ۱۴۰۳/۱۱/۱🌹 @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا