eitaa logo
شهیده نسرین افضل
554 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5هزار ویدیو
13 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼| آخرین روز آذر ماه سال ۱۴۰۰ که پیکر مطهر شهید عبدالله پولادوند تفحص شد، دوستان هم‌پایه‌ای پیام آن را در گروه فضای مجازی فرستادند. زیر عکس نوشته بود: «طلبه بسیجی شهید عبدالله پولادوند.» آرمان زمانی که این پیام را در گروه دید با حسرت زیرش نوشت: هم بسیجی، هم طلبه، هم شهید... عجب توفیقی داشتن خدا رحمتشون کنه. - واقعا که عجب توفیقی داشتی رفیق. خدا رحمتت کند... ❤️
أَلا یا أَهلَ الْعالَم او با نوای انَا المَهدی ؛ با سپاهی‌ از شهیدان‌ خواهد آمد ... 🌷در یکی از روزهای بارانی اعزام نیرو در پادگان امام حسین (ع) همراهش بود. پیشانی بندی در میان گل و لای بود. خم شد و برداشتش. رویش نوشته شده بود: «یا مهدی». گفتم: حاج آقا! از این پشانی بندها زیاد داریم. چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم. گفت: مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و در میان گل و لای باشد؟! فوری رفت پیشانی بند را شست و در جیبش گذاشت 🌹خاطره ای به یاد قاری برجسته قرآن کریم، خطاطی هنرمند و مداح اهل بیت سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری قائم‌مقام رئیس ستاد لشکر ۴۱ ثارالله کرمان (شهیدی که در قبر اذان گفت و سوره مبارکه کوثر را تلاوت کرد.) 📚 انتشارات حماسه یاران.
شهید علی صیاد شیرازی
💚🌱 هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه می‌شد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. 🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی ⚘️
🌹 ( تنکابن) : ۷ ۱۳۶۷ . // : ▪️ دختر بزرگش 3 ساله و نیم بود. شب قبل رفتن آمد سمت پدرش گفت : بابا نرو ، جبهه نرو ، صدام تو رو میکشه، یعقوب دیگه سخنی نگفت ، چند لحظه به دخترمون نگاه کرد و گفت : « نه دخترم خدا با من است و من با خدا،  به امید خدا من صدام را می کشم .» در همین حین شهید دخترش را بغل می کند و از اتاق بیرون می رود من هم به دنبال ایشان بیرون می روم می بینم شهید بزرگوار  هر دو دخترانش را بغل کرده و گریه می کند و می گوید :«اگر شهید شدم شما امام را دارید و دیگر نگران نباشید . . 📩 قسمتی از ی : ▫️خدایا ...کاش هزار جای داشتم و در راه اسلام فدای میکردم . ای تاریخ و دنیای کفر! بدانید که منطق ما منطق قران است. . @shahidnasrinafzall
می‌خواسٺ برود سرڪار از پله‌هاے آپارتمان، تندتند پایین مےآمد! آنقدر عجلہ داشٺ ڪه پلہ ها را دوتا یڪے رد مےڪرد! جلوے در خانه ڪه رسید، بهش سلام ڪردم‌ گفتم: آرام‌تر فوقش یڪ دقیقه دیرتر میرسـے سرِڪارٺ! سریع نشست روی موتور، روشن کرد و گفت علی‌آقا! همین یڪ دقیقه یڪ دقیقه‌ها شهادٺ آدم را یڪ روز به یڪ روز به عقب مے اندازد! 🍃 @shahidnasrinafzall
...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم،یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را روزه می گرفت چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود ،همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـه‌های شبـانـه اسـت 🌷🕊 💐🕊 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
همسر شهید نقل می‌کند: شبی که فردایش قرار بود برود جبهه با هم رفتیم خانه تک تک فامیل‌ها از همه حلالیت طلبید، دستِ آخر هم بُردمان حرم خدمت امام رضا (ع) خودش یکی یکی بچه‌ها را بُرد دور ضریح طواف داد ؛ از حرم که آمدیم بیرون گفت: « امشب سفارشتون رو به آقا امام رضا (ع) کردم، به آقا گفتم من دارم میرم جبهه شما به بچه‌ های من سری بزنید گفتم بیان از شما خبر بگیرن اگه یک وقتی کاری داشتید برید و کارتون رو به امام رضا (ع) بگید من شما رو سپردم دستِ امام رضا (ع)». @shahidnasrinafzall
▪️روضه بخوان... کار که گیر می‌کرد، شهید که پیدا نمی‌شد، دست من را می‌گرفت و میگفت: ”بشین، روضه بخوان". درست وسط میدان مین! خودش هم می‌نشست کنارم، درست وسط میدان مین! های های گریه می کرد..! می‌گفت: "روضه کارگشاست". واقعا هم همینطور بود.... @shahidnasrinafzall
رفته بودیم شناسایی... پشت عراقی‌ها بودیم و تا مقر نیروهای خودی ، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می‌کرد. ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد... با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش‌رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد. وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده‌اش باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد!! متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟ گفت: ”چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان اباعبدالله“ 📚 راوی: حسین‌علی مرادی؛ هم رزم کتاب دلیل؛ نویسنده: حمید حسام انتشارات سوره مهر 🌹@farhangisamedun