درست است که ما باید با توپ وتانکهای دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از اینها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش میکنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید احمد کشوری
🗓 ۱۵ آذرماه، سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری
📍بهایِ عشق...
🔻احمد عشقش به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی بود. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود احمد در مسافرت بود، در راه وقتی که خبر را شنید از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر این رهبر بیفزا و وقتی به تهران رسید به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب رهبرش اعلام کرد....
❣ ترکشی به سينه اش نشسته بود . برده بودنش برای اخرين عمل جراحی.
قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل
مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه.
گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام...
🌺ودیعه شهادت سه خلبان....
💥زیرپيراهن هایی به رنگ آسمان:👇
🌷علی اکبر شیرودی یک روز تعطیل، از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت. وسایلی را که می خواست، خرید. در هنگام بازگشت، به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید. پیرمرد در حال جمع آوری بساط محقرش بود. لباس های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته بندی می کرد...😊
🌷علی اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود، به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند. پیرمرد دوباره لباس هایش را روی زمین پهن کرد. در میان لباس ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت:👇
🍁 آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی های آبی دارم، نمی خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی، می خواهم!
🌷آن روز علی اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دو تاى دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد. احمد به شوخی گفت: مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما!😃😍😊
🌷ولی هیچ کدام از آن سه نفر نمی دانستند که آن سه زیر پیراهن آبی شهادت هر سه را تجربه می کنند. حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیر پیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه ی بینا میمک و علی اکبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر پیراهن های آبی را به تن داشتند.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
راوى: خانم فاطمه سیلاخوری، مادر بزرگوار خلبان شهید شیرودی
منبع:روزنامه جوان
👓 راستی یه چیزی میگم دقت کردین !!!!!
چرا ایرانی ها دیگه مرکز نفرین زمین نیستند؟
چرا افغانستانیهای مقیم ایران دیگه باعث غارت وکشتار ومسئله امنیت ملی نیستند؟
چرا دیگه خبری ازبرخورد خشن پلیس بامردم نیست؟
چرا بار روانی مردم روبه سمت آرامشه؟
چرا دیگه ایران بدنیست؟
چرا تو مدارس دخترانه دیگه بوی مواد شیمیایی نمیاد ؟
چرا مردم کمتر به دولت ناسزا میگن
چرا مدام قیمت ارز و طلا نوسان شدید نداره ؟
چرا دیگه کلیپ دعوای بین آمر به معروف و مردم از یه گوشه ی مملکت بیرون نمیاد
❗️ چون کارفرما ( رژیمصهیونیستی ) 👈 خودش و نوچه هایش درگیرجنگ با #غزه هستند و دیگر آن بودجه و پول نفت و آن فراغ بالی را ندارند که با تهمت و دروغ ، مردم را منحرف و گمراه کنند...🙊
☀️دقت کردید امسال آبان تموم شد، نه سالگرد مهسا امینی شد، نه برای ۹۸، نه افغان ستیزی گرفت، نه حتی سالگرد کوروش؟!👈 یعنی واقعا اینقدر به #اسرائیل وصل بود؟! حتی روز کوروش؟!!
✍ ناصرکاوه
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
┄┅┅┅┅❀*✨🌹✨*❀┅┅┅┅┄
#جهاد_تبیین
#دشمن_شناسی