وقتی پای داعش به سوریه باز شد. خودش را یک مهاجر افغان ساکن ایران، معرفی کرد و اسم مستعارش را حسن قاسمپور گذاشت
و ۲۵ فروردین ماه سال ۱۳۹۳ راهی سرزمین شام شد و ۲۲ روز آنجا بود.
در آخرین عملیات چون هشت نفر بودند، رو به فرمانده عملیات کرد و گفت: اشکالی ندارد چون هشت نفر هستیم اسم عملیات به نام آقا علی بن موسی الرضا (ع) باشد؟
فرمانده بیدرنگ قبول کرد.
اما نمیدانست که قرعه شهید شدن به نفر هشتم خواهد رسید که از قضا مشهدی است.
او وقتی در برابر داعش و نیروهای تکفیری قرار میگرفت، رجز میخواند که ما فرزندان علی و زهراییم.
حسن به حضرات معصومین علیه السلام ارادت ویژهای داشت و این دوستی به گونهای بود که دو ماه محرم و صفر را عزاداری میکرد و لباس مشکی از تنش خارج نمیشد. او همیشه به شهادت فکر میکرد و دلنوشتههای زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جاندادن برای ائمه (ع) را خواهان است.
《اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ》
🌹🌹السلام علیک یا رسول الله (ص)🌹🌹
@shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهیدی که فقط یک مشت خاکستر از او باقی ماند😭
🌷#شهید_علی_عرب.
@shahidnasrinafzall
کسانی که فکر میکنند،
باید گوشهای بخوابند تا
امام زمان(عج) ظهور بفرماید و
جهان را از عدل و قسط پر کند،
سخت در اشتباهند.
مردم ما باید بیشتر بکوشند،
بیشتر مبارزه کنند،
و این تحول و تکامل نفسی را
هر چه سریعتر در روح و قلب خود
ایجاد نماینـد تا باعث تسـریع
در ظهور حضرت شوند...
#شهیدمصطفیچمران🌱
@shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل تا اوایل مهر ۵۹ تو همون روستا موندیم.
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
"جنگ زده ها". قسمت اول
راوی: فرزانه پوست فروش
زمزمه ی جنگ بلند شد. اول فکر کردیم شوخی است. اما اخبار، هر روز از تحرکات مرزی عراق میگفت. یک بار هواپیمایش حریم هوایی ایران رو می شکست و فردا سربازانش حریم زمینی رو؛ تا اینکه ۳۱ شهریور ۵۹ شد و رسماً طبل جنگ رو زدن. ظرف چند روز، عراقیها بخشهایی از خاکِ ما رو اشغال کردن. این مسئله تموم فعالیتهای فرهنگی جهاد رو تحت الشعاع ار داد. آقای لاله پرور گفت:
_ باید ستاد پشتیبانی تشکیل بدیم و کمکهای مردمی رو برای رزمندهها جمع کنیم.
دست به کار شدیم. از طریق صدا و سیما به مردم اطلاع رسانی شد که چه چیزهایی مورد نیازه. روز ۳۱ شهریور رو خوب به خاطر دارم که نسرین ۱۰۰ بار گفت:
_ ای کاش میشد میرفتیم منطقه ی جنگی!
اطمینان داشتم حضور نسرین در منطقه موثره. هم امداد بلد بود و هم گواهینامه رانندگی داشت و هم هزار هنر دیگه. یه جا بلند بند نبود. یادمه تا شب یکسره
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
میدویدیم تا کمکهای مردمی جمع کنیم. یک هفته، شبانه روزی در مقرّ جهاد موندیم. در طول این یک هفته شاید فقط چند ساعت اونم با چشم نیمه باز استراحت کردیم. حتی فرصت نشد به خونوادهها خبر بدیم. اونام یکی _ دو روز صبر کردن و وقتی دیدن ازمون خبری نیست، راه افتادن اومدن تپه تلویزیون. اتفاقاً اون زمان جای دیگری بودیم اما برادرا خیالشونو راحت کردن و بهشون گفتن:
حالا حالاها منتظر خونه برگشتن اینا نباشین!
شَبا آژير میزدن و هواپیماهای عراقی با سر و صدا از بالای سرمون رد میشدن.
اینجور وقتها برقِ کل شهر قطع میشد. حتی روشن کردن چراغ قوه هم ممنوع بود. توی همون هفته اول، یک شب همراه نسرین و یکی از برادرها با جیپ به فروشگاه شهر و روستا رفتیم. تعداد زیادی بستههای ۵۰ تایی و ۱۰۰ تایی نون لواش خریدیم و بار جیپ کردیم بعد هم برگشتیم جهاد، مقداری از نونا رو گذاشتیم و به جاش مواد غذایی مثل کنسرو برداشتیم. سوار جیپ شدیم و راه افتادیم. قرار بود مواد غذایی رو میون مردم جنگ زده ای که از جنوب کشور به شیراز اومدن توزیع کنیم. جهاد به صورت موقت، ساختمونی رو در اختیارشون گذاشته بود. چند متری که از مقر دور شدیم، صدای آژیر قرمز توی فضای شهر پیچید و بلافاصله برق رفت و همه جا ظلمات شد. مجبور بودیم با چراغ خاموش از بالای تپه تا فلکه گاز بریم. کار خطرناکی بود.
از یه طرف صدای ضد هوایی بلند بود و از طرف دیگه صدای آژیر. راننده تمرکز نداشت چند بار نزدیک بود چپ کنیم. عقب جیپ نشسته بودیم و بستههای نون سپر بلامون شد که به در و شیشه نخوریم.
کنسروها رویث صندلی کنار راننده بود و با هر تکونی، با سر و صدای زیاد ميريختن كف ماشين و قِل ميخوردن.
ادامه دارد...
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃