eitaa logo
شهیده نسرین افضل
576 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ بر شهید سیزده دی ماه صلوات ▪️ بر شهید سحرگه جمعه غم صلوات ▪️ به تکه تکه پیکر مطهرش صلوات @shahidnasrinafzall
🔅یکی از رزمندگان فاطمیون خواب شهید ابوحامد را دیده بود 🌹از شهید پرسیدند: در چه حالی هستید؟ 🌷شهید ابوحامد فرمودند: "داریم با رفقا آماده میشیم اربعین پیاده از نجف بریم کربلا..." ♻️جالب اینجاست که شبیه همچین خوابی هم در مورد شهید فاتح دیده بودند که شهید در خواب به اون رزمنده فرمودند: "اگه میخوای ما رو ببینی اربعین کربلا باش!" 🌹 با شهدا همراه شو... ‌‌‎‎‎‌@shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ برای اینڪه معشــوقت را همیشہ در ڪنارت احساس ڪنـی باید دائما به یـادش باشی با " صـلــوات " با " اسـتـغـفـــار " و . . . « فَاذْڪُرونی اُذْڪُرْڪُمْ و اشْڪُروا لِی وَلا تَڪْفُـرُون . . . » سوره بقـره 12
📌 پیکر بی سر و دست شهید مصطفوی آرامش پدر شد 🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش می‌گوید: ◇ در اوج درگیری بعد از رشادت‌های به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شهید شد و به خواسته قلبی‌اش رسید اما پیکرش نیامد. ◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. 🔹️ دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد. ◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم » و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا.
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد: : برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد : تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند 🌹
تلنگرانه😢 می گفت «سعی کنید رنگ دنیا رو به خودتون نگیرید. به کارهاتون رنگ خدایی بدید. اگه دنبال شهرت رفتی مطمئن باش شهرت تو رو توی خودش زندونی میکند. زندون شهرت یه زندونه که دیواراش آهنی و غیر قابل نفوذه. کسی که مشهور شد و سر زبونها افتاد سرجاش متوقف میشه ، دیگه نمی تونه خودسازی کنه. گرفتار بلا میشه و پیشرفتش محاله از جهاد اکبر جا می مونه . پس به اشک و ناله از خدا بخوایم میل به شهرت رو ازمون بگیره. ❤️شهید عبدالله میثمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم،یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را روزه می گرفت چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود ،همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـه‌های شبـانـه اسـت 🌷🕊 💐🕊 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
▪️ بر شهید سیزده دی ماه صلوات ▪️ بر شهید سحرگه جمعه غم صلوات ▪️ به تکه تکه پیکر مطهرش صلوات
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. »
: افضل در سال 1338 در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود نهاد و روزها و سال‌های کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین با شریفی گذراند. وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشعور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. این شهیده، پس از پایان تحصیل در دوره دبیرستان با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت با حضور مؤثر در کمیته امداد سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به محرومان روستایی، بیشترین قرب به پروردگار را برای خود کسب می‌کرد. افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهید «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان رفت و همه وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگان‌ها همکاری داشت. وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند. وی در سال 1361 با یکی از پاسداران ازدواج کرده و پس از ازدواج با وجود فعالیت زیاد اجتماعی، آنگاه که به کاشانه‌اش بازمی‌گشت، با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه ساده و بی‌پیرایه را به بهشتی روح بخش تبدیل ‌کرد. این در آخرین شب فروزندگی‌اش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود. مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این ، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر به کمین عوامل پلید آمریکا ‌افتاد و در آن جمع تنها، نسرین مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجاکه همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود ‌رسید.