eitaa logo
شهیده نسرین افضل
576 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید محمد جواد تندگویان🌷 📖 محمدجواد تندگویان در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۲۹ در محله خانی آباد، تهران زاده شد. پدر او جعفر تندگویان، یک مغازه کفاشی در میدان بهارستان داشت.نزدیکی مغازه جعفر تندگویان به مجلس شورای ملی باعث شده بود، که او در جریان‌های سیاسی حضور داشته باشد. پدر تندگویان از هواداران محمد مصدق بود. محمد جواد تندگویان در سال ۱۳۳۶ به مدرسه رفت و تا سال ۱۳۴۱ دوره دبستان را به پایان برد. در سال ۱۳۴۲ با ثبت‌نام در مدرسه جعفری اسلامی وارد دوره دبیرستان شد. تندگویان در سال ۱۳۴۶ مدرک دیپلم خود را اخذ کرد.او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را به‌دست‌آورد، اما پس از مصاحبه، از این فهرست کنار گذاشته‌شد. 🌺 محمدجواد تندگویان در نیم‌سال اول سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، وارد دانشکده نفت آبادان شد. به‌گفته احمد اجل‌لویان، از هم دانشگاهیان وی، تندگویان از دانشجویان ممتاز دانشکده نفت و فردی بذله‌گو و خوش‌مشرب بود، که در فن خطابه مهارت داشت. او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد. تندگویان و دوستانش در انجمن اسلامی چهره‌هایی مانند علی شریعتی، مرتضی مطهری، عباس لطفیان سرگزی، محمدتقی جعفری و محمود فرشچیان را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانی‌هایی برای آن‌ها ترتیب دادند @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل "قلیه ماهی" راوی: فاطمه فخارزاده/ دوس
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• و دور تا دورِ حیاط، درخت بود. با راهنمایی یکی از برادران به اتاقُ کوچکی رفتیم. اونجا خواهری قد بلند و چهار شونه کنار میزی ایستاده بود. تا ما را دید، جلو اومد و گفت: خوش اومدین، از صبح منتظرتون هستم! بفرمایین بنشینین. ازش پرسیدم: _ شما؟ لبخندی زد و خودش رو معرفی کرد: _ نسرین افضل، فقط یه رابطم. اَزمون سوال کرد: _ مجردین؟ ... پدر و مادرتون راضی به این کار هستن؟... به روستاها اعزام می‌شین و فقط هفته‌ای یک بار می‌تونین به خونه‌هاتون سر بزنین... . بعد هم تعدادی فرم مشخصات در اختیارمون گذاشت تا پُر کنیم و گفت که تحقیق و مصاحبه ی شفاهی هم داریم. چند روز بعد سری به اونجا زدم. خواهر افضل خبر داد تو تحقیق پذیرفته شدیم و یک روز رو برای مصاحبه مشخص کرد. روز مصاحبه چند سوال سیاسی و احکام پرسیدن. یادمه مصاحبه رو خودِ خواهر افضل انجام داد. یکی از سوال‌هایی که از من پرسید این بود: _ اگه نماز عید فطر و عید قربان تو یه روز باشه اولویت با کدومه؟! هول شدم و فوری پاسخ دادم: خُب! معلومه، عید فطر. تو چشام زُل زد و گفت: _ مطمئنی؟ به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• بلافاصله گفتم: _ نه ببخشید، عید قربان! بعد از اتمام مصاحبه دستی به پشتم زد و گفت: دختر خوب! آخه میشه عید فطر و عید قربان تو یک روز بیفته؟! فکر کردم حتماً رد می‌شم اما من و خواهر و دختر عموم هر سه قبول شدیم. فرداش یک روحانی آوردن که یک مقدار احکامو برامون توضیح داد. یک دوره ی چند روزه هم برامون گذاشتن و دوتا دوتا تقسیم شدیم. من و فخری زارعی نژاد روستای مبارکه از توابعِ شهرستانِ بیضاء افتادیم. روز اعزام، هفت_ هشت نفری بودیم که به زور پشتِ یک جیپِ لندکروز چپانده شدیم. روی پای هم نشستیم. خواهر افضلم بود. یکی از بچه‌ها یک قابلمه هم تو بغلش داشت. افضل ازش سوال کرد: _ این چیه بار زدی آوردی؟ با خوشحالی گفت: _ برای ناهارِ تو راهمون قلیه ماهی درست کردم، می‌چسبه. از لهجه و ظاهرش معلوم بود جنوبیه. ریختیم سرش که ناهار می‌خوایم چیکار؟! این خودش جای یه نفر رو گرفته! به جاش، خواهر افضل، جواب داد: ظهر با شکم گرسنه معلوم میشه ناهار نمی‌خواد. راه افتادیم. تو هر دست اندازی ‌خوردیم به سقف و می‌اومدیم پایین. دل و رودمون بیرون اومد. به راننده گفتیم که یک جای مناسب نگه داره که غذا بخوریم. اونم ظلّ آفتاب و تو برهوت نگه داشت! به چه زحمتی از ماشین پایین اومدیم. انگار از مادر متولد شدیم. اینقدر تقلّا کرده بودیم که از گرسنگی رَمَق نداشتیم. ادامه دارد... به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهداوصدیقین"🌷 سَلامْ بر آنانۍ که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از 🕊 🌷 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidnasrinafzall
یک لحظه دیر آمدن صبحِ زمستان باعث شده یلدا همه بیداربمانیم ده قرن نیامد پسر فاطمه اما شد ثانیه‌ای، تشنه دیدار بمانیم؟؟ 🥀 @shahidnasrinafzall
ما مجهز به سلاح الله‌ اکبریم! این حقیقت چهرهٔ مصمم اوست و پیروزی از آن کسانی‌ است که خدا را برگزیدند ... شادی روح جمیع شهدا از صدر اسلام الی یوم قیامه صلوات 🌤 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌤 @shahidnasrinafzall
18751.mp3
2.05M
به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کن @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا