❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
#قسمت_بیستم
سمیرا در حالی که سینی چای رو می برد تو آشپزخونه گفت:
_واقعا نشستی کلاس گذاشتی ناقلا، گفتی چند روز دیگه جواب میدم، الکی مثلا کشته مرده اش نیستی😉
خندیدم و گفتم:
_وای سمیرا فقط دلم میخواد ببینم مراسم خاستگاری تو چجوری میشه😄
سمیرا باز شروع کرد مسخره بازی و تصور روز خاستگاریش و منم فقط می خندیدم،
واقعا من اگه سمیرا رو نداشتم از افسردگی می مردم ...
بعد گپ زدن با سمیرا قصد رفتن کردم که اونم بزور راضی شد من برم ...
از خونه سمیرا که اومدم بیرون چند قدم برنداشته بودم که فاطمه سادات رو دیدم برام دست تکون داد منم رفتم پیشش و باهاش دست دادم😍😊
- سلام خوبی معصومه جون ناپیدایی آبجی؟؟😍
لبخندی رو لبم نشست و گفتم:
_کم سعادتی بود دیگه☺️
لبخندی زد و گفت:
_دلم برات تنگ شده بود
یه دفعه چشماش برقی زد و گفت: _راستی میدونستی داداشم برگشته
با خوشحالی گفتم:😍😳
_واقعا؟! کی برگشت؟
_ همین دیروز، عاطفه هم از شیراز اومده، میایی خونمون عاطفه رو ببینی، مطمئنم خیلی خوشحال بشه تو رو ببینه
+دلم که خیلی می خواد ولی خب آخه داداشت اومده عاطفه حتما سرش شلوغه فعلا😅
_ نه بابا، تو فردا بیا، بعدازظهر، داداشم میره تهران دنبال یه سری کارهاش، احتمالا من و عاطفه تنها باشیم😊
یه کم فکر کردم و گفتم:
_باشه عزیزم ان شاالله میام
با هم خداحافظی کردیم
و راه افتادم سمت خونه، منم دلم برای عاطفه تنگ شده بوده،
سال اول دبیرستان باهم همکلاسی بودیم خیلی هم دوست شده بودیم باهم،
تا اینکه اونا رفتن شیراز و بعد دو سه سال با برادر فاطمه سادات که تو محله ما بود ازدواج کرد😊💍
و من بیشتر تونستم ببینمش، گرچه وقتی همسرش نبود باز برمی گشت شیراز پیش پدرمادرش ...
رفته بودم تو فکر و به روزای خوشی که تو دبیرستان باهم داشتیم فکر می کردم اصلا نفهمیدم چجوری رسیدم خونه!
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
12_Reza_Narimani-Golchin_Shab_01_Ta_Shab_06_Ramzan1395-006_(www.rasekhoon.net).mp3
11.2M
🎵 #صوت_شهدایی
✨میخوام امشب با
دوستای قدیمیم
هم سخن باشم
✨شاید من هم بتونم
عاقبت مثل شهیدا شم😔
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
بسیار زیباس👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🌸
🔸بُرد آرام دلـــم
🔹یـــــار دلارام کجاست⁉️
🔸آن دلارام که
🔹برد از دلمـ❤️ آرام، کجاست؟؟
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
YEKNET.IR - panahyan rajab.mp3
2.61M
♨️امیدت رو از دست نده
#ماه_رجب مــ🌙ــاه امیده
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎤 #حجت_الاسلام_علیرضا_پناهیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مرتضی_حسین_پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن #حججی بود. این فرماند
#پدر_شهید:
این انگیزه ( نابودی داعش و امنیت مرزهای اسلام) به قدری در مرتضی قوی بود که حتی وقتی شنید که پدر شده باز هم لحظهای در حضورش در #سوریه و منطقه عملیاتی شک نکرد.
این بار آخری که اعزام میشد همسرش #باردار بود. وقت اعزامِ مرتضی هنوز جنسیت بچه مشخص نشده بود، بعد گفتند که بچه دختر است اما مرتضی در سوریه که بود یک بار که رفته بود حرم حضرت #زینب(س) برای زیارت، #قرآن را باز کرده بود و به ما گفت :
🌷من آیهای را دیدم که اول و آخر آیه اسم #علی بود و بقیه کلمه ها مقابلم محو میشدند. همانجا به او الهام شد که خداوند یک #پسر به او داده و اسمش هم علی است. در سونوگرافی مجدد دکتر گفت که بچه پسر است
همسرشهید #مرتضی_حسین_پور:
علی من بایدلباس جهاد بپوشه
اسلحه به دست بگیره
رجز أنامحب الزهرا درکوچه های مدینه سر بده
علی کوچولو تنها فرزند شهید مرتضی حسین پور چهارماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد.
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#شهید_نمونه_سال97
#فرمانده_شهید_حججی
#فرمانده_نابغه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هوای این روزهای من(امام رضا) شیخی.mp3
6.9M
🎤 #کربلایی_شیخی
💔هوای این روزای من هوای #مشهده
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#روز_شهید_گرامی_باد
#بیست_و_دو در فرهنگ انقلاب اسلامی پر معناست و پر مفهوم . . . از آغاز این راه پرفراز و نشیبی که حوادث و رویدادی را به خود دیده، بیست و دو واژه قریبی است که #انقلابیون_اصیل با آن خاطرهها دارند!
از #پیروزی_انقلاب تا #روز_شهید همه فعالیت جهادی داشتند و دارند، همانطور که از #صدر_اسلام تا #ظهور_امام_زمان مومنین باید مشغول #جهاد باشند.
امروز #عهد_میبندیم که همچون #حاج_قاسم پشتیبان و مطیع #نائب_المهدی و ولیّمان باشیم و در راهی که شهدایمان پیمودند، بمانیم، انشاءالله!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
علي همیشه به دوستانش میگفت از من #عکس بگیرید میخواهم وقتی #شهید می شوم عکسهای زیادی داشته باشم... ب
🔰سعادت نداشتم خیلی در معیت #علی_الهادی باشم، 💥اما همان روزها که برای اعزام🚌 تلاش میکرد، چند باری او را #دیدم.
🔰یک بار قامت به نماز بست. خوب نگاهش کردم. انگار #فرشتهای نماز میخواند😍! نمیدانم این #نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود⁉️ بهحتم #بندگی_خدا در ذاتش بود.
🔰او در همان چند برخورد دل من را هم مثل خیلیهای دیگر ربود💞 بعدها از این و آن شنیدم که #علی بین خیلی از بچههای #حزبالله لبنان محبوبیت دارد. کار خاصی هم نمیکرد⭕️ که محبوب جلوه کند. یک #جذبهای در ذاتش داشت که آدم را جذب میکرد.
🔰در رفتارش ریا نبود❌ #اخلاص داشت و شاید همین اخلاص، او را آسمانیـ🕊 کرد.
#شهید_علی_الهادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_محمد_بلباسی در حال اصلاح موهای #شهید_حسن_رجایی_فر [مدافعین حرم مازندرانی] رزمندههایی که از م
" #بوسه " بر کف پای #مادر❤️
🍁شب آخر موقعه ی رفتن فهمید مادر #خواب است و به جای بیدار کردن مادر و خداحافظی، شروع به بوسیدن کف پای مادر کرد☺️.
وبه پدر خودشان گفت که #سلامم را به #مادرم برسانید✋
#مدافع_حرم
#شهید_حسن_رجاییفر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 6⃣ #قسمت_ششم 💓شما مهربان ترین فرد عالم هستید؛ هزار بار مهربانتر از ماد
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
7⃣ #قسمت_هفتم
😔هیچ کس به من نگفت: که رابطه شما با ما، رابطه پدر و فرزندی است. شما چون پدری مهربان و دلسوز در فکر آسایش و راحتی ما و پناهگاه همه مردم در لحظات خطر هستید اگر محبت پدرانه شما نبود هیچکس به عنوان پناه به سراغ شما نمیآمد.😢 اما از این صمیمیت برای ما در آن دورانی که دنبال پناه بودیم، چیزی نگفتند.
👌اکنون دریافته ام که تا حال، فرزند خوبی برای این پدر بزرگوار نبودهام و اینک دنبال راه چاره و جبران گذشته ام.
😔چقدر دیر فهمیدم که پدر معنویم از دست گناهان فرزندش، غمناک میشده و برای او استغفار میکرده 😢
😔ای کاش میتوانستم غمی از غمهایش را بکاهم و لبخند رضایت را بر لبان مبارکش بنشانم. ای کاش میدانستم که از همان لحظه به تکلیف رسیدنم، منتظر من هستی تا با تو آشنا شوم و با شما آشتی کنم تا دستم را بگیری و به آسمانها ببری تا مرا به خدا برسانی و از شیطان نجاتم دهی و از این آشنایی،😢 به سعادت خود نزدیکتر شوم.
📘کتاب"هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
==================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
سفر پرماجرا آخر_61.mp3
7.75M
#سفر_پرماجرا ۶۱
💠حــرفِ آخـــر؛
خو گرفتنِ با سفرت،
تو رو از چسبیدن به دنیا، آزاد میکنه!
☑آروم و آزاد؛
درکنار دیگران، براحتی زندگی خواهی کرد.
یاد سفر، به دنیات، معنا و آرامش میده👆👆
🎤🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#روز_شهید_گرامی_باد #بیست_و_دو در فرهنگ انقلاب اسلامی پر معناست و پر مفهوم . . . از آغاز این راه پر
💗دستخط امام خامنه ای:
خاک پای همهی شهدا و آرزومند مقام آنها.
سیدعلی خامنهای
📅بیست و دوم اسفند ماه
#روز_شهید🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️| توی خواب امام حسین رو دیده بود به آقا عرض کرد : آقاجان #فدایتان بشوم، آیا زمان بریدن سرتان درد د
🍃✨🍃✨🍃✨
روزهای آخر #راهیان بود رفتیم منطقه #طلاییه
غروب بود که رسیدیم هیچ کس نبود طلاییه خیلی غریب بود، سید تا پاش رسید طلاییه حال عجیبی پیدا کرد #گریه امانش نمی داد من به حال خودش رهاش کردم
رفت طرف ضریح #شهدای_گمنام گریه هاش تبدیل به ضجه شده بود
دیدم سید داره از دست میره رفتم نزدیکش گفت فلانی قلبم داره از جا کنده میشه،
دستش رو گرفتم بردم داخل یادمان، دراز کشید خیلی نگران شدم تا شهر فاصله ی زیادی داشتیم از طرفی هم تاریکی شب امکان تردد در جاده مرزی را نمی داد
بالا سر سید نشستیم تا یک مقدار حالش بهتر شد جای مناسبی براش تهیه کردیم تا خوب #استراحت کنه من هم گوشه ای چشمم گرم شد و خوابیدم.
#نیمه_های_شب یک لحظه نگران بیدار شدم و سمت سید چرخیدم سر جاش نبود!!!!!
چشم چرخوندم دیدم گوشه ای مشغول #نماز_شب هست از خجالت آب شدم من فکر می کردم سید با این حال زارش نماز صبحش هم به زور می خونه غافل از اینکه سید....
✍راوی : دوست شهید(از خادمین شهدا)
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷
#شهید_بی_سر_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ #قسمت_بیستم سمیرا در حالی که سینی چای رو می برد تو آشپزخونه گفت: _واقعا
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
مشغول شام خوردن بودیم،
همه نگاها به تلویزیون بود بجز نگاه من که فقط تو بشقاب خودم بود و همش تو فکر بودم،😔
فکرای مختلف فکر اینکه آینده ام چی میشه من اصلا حاضر میشدم با کسی غیر عباس ازدواج کنم،
بعد اینکه مخالف میل خودم جواب منفی میدادم چه بلایی سرم میومد آخرین امیدم هم قطع میشد،
آه ای کاش هیچ کس تو همچین موقعیتی قرار نگیره 😢که مجبور باشه فقط یه انتخاب داشته باشه،
ای کاش حق انتخاب داشتم،
ای کاش ....
مامان نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
_فردا پس فردا فکر کنم ملیحه خانم زنگ بزنه جواب بخواد فکراتو کردی، چی جوابشونو بدم😊
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم با تحکم حرف بزنم گفتم:
_میدونین مامان من به این نتیجه رسیدم که ما به درد هم نمی خوریم😐
محمد و مهسا هم دست از تماشای تلویزیون برداشتن و منو نگاه کردن، مامان گفت:
_یعنی چی الان، جوابت چیه؟!😟
نگاهی به خواهر و برادرم انداختم که انگار نگران بودن!
- یعنی ... یعنی جوابم منفیه😕
اندفعه محمد بجای مامان سریع گفت:
_یعنی چی منفیه؟😟
نگاهی بهش کردم و گفتم:
_منفی بودن هم باید برات تعریف کنم داداش، من نمیخوام با آقا عباس ازدواج کنم
با حرفایی که داشتم خلاف میلم می زدم قلبم درد میگرفت
مامان با ناراحتی گفت:
_معصومه من فکر میکردم تو دختر عاقلی هستی و تصمیم درستی می گیری، الان عباس چیش به تو نمیخوره آخه؟😒
با ناراحتی گفتم:
_مامان جان، شما خودتون گفتین هر تصمیمی بگیرم موافقید😒😣
#ادامه_دارد
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم
مامان- والا من چه میدونستم می خواهی انقدر بی فکر تصمیم گیری کنی
دستامو مشت کردم،😣
اولین بار بود که مامان اینجوری سرزنشم می کرد، بغض 😢سعی داشت خودشو از چشمام سرازیر کنه ولی من مقاومت می کردم
باورم نمیشد روزی برسه که برای رد کردن عباس با خونوادم مخالفت کنم
مامان غذاشو نیمه ول کرد از سر سفره بلند شد و رو مبل نشست :
_حالا جواب ملیحه خانم و آقاجواد رو چی بدیم، بیچاره ها بعد این همه محبتی که بهمون داشتن حالا پسر دسته گلشون رو اینجوری رد میکنیم،نه تو بگو چه عیبی داره پسرشون.. معتاده، نماز نمی خونه، بیکاره...چیه؟ چی؟ ، آخه دختر منطقت کجا رفته، خدا رو خوش نمیاد جوون با ایمانی مثل عباس و
ردش کنی🙁😐
مطمئن بودم یه کم دیگه اونجا می موندم و حرفای مامان و می شنیدم اشکم سرازیر میشد،
از سر سفره بلند شدم و رفتم تو اتاق، اولین بار بود که غذا مو نصفه رها می کردم،
رو تختم دراز کشیدم و پتو رو انداختم روم و زدم زیر گریه،😣😭
عباس، عباس ..
نگاه کن چیکار داری می کنی با من ..
نگاه کن ....
از دیشب بعد اون اتفاق با هیچ کس حرفی نزدم یعنی کسی با من حرفی نزد!!!
منم سعی می کردم بی تفاوت باشم گرچه تمام شب رو گریه کرده بودم، 😭
خودم رو با کتابام مشغول کردم،
با اینکه هیچی نمی فهمیدم و تمرکز نداشتم اما کتابم جلوم باز بود
و مثلا دارم می خونمش،😒
همش فکر و خیال تو سرم بود
همه از دستم ناراضی بودن
و من همه ی این نارضایتی ها رو داشتم بخاطر رضایت یه نفره دیگه تحمل می کردم،
آخ خدا، خودت یه راهی جلو پام بزار که لااقل مامانم ناراضی نباشه ازم😔🙏
#ادامه_دارد
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5890853400890836639.mp3
15.31M
🎵 #پادکست_شهادت
دلاتونو راهی آسمون کنید رفقا
🎤🎤 حاج مهدی رسولی
📎 بیانات #رهبری
👈به مناسبت #روز_شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh