eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹تو آموزشی تیراندازیش💥 محشر بود #هیچ_کس نمیتوانست وسط سیبل🎯 بزنه ولی محمدحسین میزد #تو_خال 🔹تو عمرم جوانی به پاکی✨ و نجابتش ندیده بودم🚫 به جای بچه ها #نگهبانی میداد، اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش🍝 رو میداد.... 📜برشی از #وصیت_نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و #شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید❌ که اگر #خون_شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود امروز اسلام و #قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد⛔️ #شهید_جاویدالاثر_محمدحسین_مومنی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 مدینه از شعف 🌿اعلان✨ سقائی کند 🌺تا تشنگان را 🌿سر مست💖 و شیدایی کند 💐گسترده رنگین🌈 سفره ای 🌿زیبا و کند 🌺کز خویشتن 🌿نیکو👌 پذیرایی کند ولادت (ع)علمدار کربلا خدمت امام زمان و تمام شیعیان مبارکباد🌼🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_513587902878319187.mp3
6.29M
🎧️ #سرود بسیار زیبا و شنیدنی ❣ 🌼شعبان المعظمه 🌸دل ما دخیل پرچمه 🎤 با نوای #سید_مهدی_میرداماد 🎈 میلاد #حضرت_ابالفضل (ع) 🎈 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_359326163803308735.mp3
10.37M
🎊 #اعياد_شعبانيه 🎊 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 🌺به مناسبت #ولادت_حضرت_ابوالفضل(ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜قسمتی از وصیتنامه شهید: 🔰قطعا #شهادت گل رز🌹 زیبایی است که هنگامیکه فکرمان💭 به آن نزدیک میشود آرزوی
💎ما زیر سایه #شما سر و سامان گرفتیم👌 💎و این طور بی سر و سامان #عشق_شما شدیم❣ #شهید_احمد_مشلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در دیداری که خدمت #آقا رسیدیم به ایشان گفتم همه این دلتنگـ💔ـی ها با دیدار شما #محو شد. همه این مصیبت
🌷 🌴می‌ گفت: یا نماینده ایشان امر کنند که برو محله باش نظام به جارو کردن نیاز دارد می‌ روم✊ 🌴 مطیع امر ولایت✌️ بود و همیشه میدان معرکه بود ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 4⃣7⃣ #قسمت_هفتاد_وچهارم تا نگاهم بهش خوردمات اشکای روی صورتش شدم … با
📚 ❣🌸 🌸❣ 5⃣7⃣ _من … من ..😭 باز گریه هاش شدت گرفت، منم پا به پای حرفای سمیرا اشک میریختم، 😢پس اون چیزی که قرار بود دل سمیرا رو بلرزونه، آقا هادی بود .. که شهادتش نه تنها دل سمیرا که دلِ منو هم بدجور لرزونده بود ..😣 بهم نگاه کرد و گفت: _معصومه من جواب تنهایی های تو رو هم باید بدم، کنار تو رو هم باید بدم، تو عباس رو فرستادی …😢 گریه میکرد و حرف میزد: _معصومه منو ببخش .. منو ببخش معصومه …😭 بغلش کردم وگفتم: _آروم باش سمیرا جان، آروم باش آبجی جونم .. آروم باش ..😊 - معصومه باهاش حرف زدم، با شهید هادی حرف زدم دیشب، ازش خواستم کمکم کنه، دستمو بگیره، معصومه تو ام کمکم کن، نذار بازم اشتباه کنم، نذار…😓😢 فقط اشک میریختم و سعی میکردم دل لرزیده ی سمیرا رو آروم کنم … ✨سمیرا! تو انتخاب شده ای … تو انتخاب شدی که تغییر کنی … تو آزاد شده ای … تو از بند هواهای این دنیا آزاد شدی … به دست شهید هادی حسینی آزاد شدی … آزادِ آزاد … آزادیت مبارک دوست عزیزم … مبارکت باشه …✨ دلم آروم تر شده بود از دیدن حالت منقلب سمیرا ..😊 چقدر شهید زود معجزه میکرد ..😢 چند روز از شهادت آقا هادی میگذشت … .... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 6⃣7⃣ مشغول شام خوردن بودیم مهسا سکوت رو شکست وگفت:   _یه چیز بگم مامان؟!! مامان نگاهی بهش انداخت و گفت: _ بگو عزیزم😊 نگاهی به من و محمد که مشغول شام خوردن بودیم انداخت و گفت: _من نمی خوام کارگردانی بخونم فعلا!!  با تعجب نگاهش کردم،😳 اینهمه خودشو میکشت تا بهش برسه حالا که تا رسیدن به خواسته اش فاصله ای نداره .. میخواد نخونه ..😟 چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم مامان گفت: _نکنه باز به یه رشته ی دیگه علاقه مند شدی، والا گیجم کردی دختر😕 اوندفعه محمد بجاش جواب داد: _ نه مامان دخترتون ماشالله عاقله و باهوش، خودش داره میفهمه که به چیزه دیگه ای علاقه منده😉 انگار محمد از موضوع با خبر بود، - خب به چی علاقه مند شدی حالا..البته اگه دو روز دیگه باز نظرت عوض نمیشه مهسا کمی صداشو صاف کرد و رو به مامان گفت: _ایندفعه مطمئن باشین که عوض نمیشه، چون هم کامل تحقیق کردم و هم فهمیدم که علاوه بر علاقه بهش نیاز هم دارم!!😇 واقعا داشتم کنجکاو میشدم، مهسا چه جدی پیگیر شده بود و چقدر براش مهم شده بود که چه درسی رو ادامه بده ..😧 مهسایی که به درس علاقه چندانی نداشت حالا چه با علاقه از درس خوندن حرف میزد همچنان من و مامان نگاه منتظرانه ای بهش دوخته بودیم، محمد لبخندی به روی مهسا زد، مهسا با لبخندی گفت: _من میخوام برم حوزه☺️ یه لحظه سرفه ام گرفت، با تعجب  گفتم: _چی؟؟؟؟ 😳 محمد خندید و گفت: _مگه چیه، بهش حسودی میکنی که داره میره طلبه بشه😏 با تعجب نگاهم به محمد بود گفتم: _پس زیر سرِ توئه، رفتی طلبگی خودتو برای مهسا تبلیغ کردی تا جذبش کنی😜😉 همه خندیدن 😁😃😄😀که مهسا گفت: _نخیرم اینجوری نبود، اصلش پیشنهاد فاطمه سادات بود، باهاش خیلی حرف زدم و اونم قول داد کمک کنه تا کارای ثبت نامم رو پیش ببرم، محمد فقط نقش یه مشاورِ خوب رو داشت😍👌 لبخندی از ته دل زدم و گفتم: _پس کارگردانی چی میشه، کی پس فیلم منو میسازه؟؟!!☹️😄 ادامه دارد.... 💌نویسنده: بانوگل نرگـــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5859219910193840231.mp3
8.86M
🔸خبر داری، #رفیق نیمه راهت ❣تنگه دلشـ💔 برای روی ماهت 🔸چی شد قرار و #وعده مون عزیزم ❣تاکی باید توی خودم بریزم😔😔 #کجایی_رفیقم رفیقم کجایی...😔 📝از زبان #جانباز مدافع حرم #حبیب_عبداللهی خطاب به رفیق شهیدش #شهید_محمد_اینانلو🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★❤★❤★❤★❤★ ⭐️بدون اشک😭 و صدا کنج تخت🛌جانبازی ⭐️دعا کند که کسی #جا_نماند از رفـــقا...😔 #جانباز_مدافع_حرم_حبیب_عبداللهے #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh