مداحی_آنلاین_چرا_خداوند_دنیا_را_با_رنج_آفرید؟_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.43M
♨️چرا خداوند دنیا را با رنج آفرید؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💕 من بہ دخترے در این زمانہ فڪر نمیڪنم، چون #عڪساشون تو فضاے مجازے بیشتر از #نمازشونہ.
💞پس #وصیتم بہ شما دختران اینہ کہ #حیا و عفت زینبے در ڪارهاتون داشتہ باشید☝️
#شهیداحمد_مشلب🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۱۱۹۸.attheme
59.2K
• #شهید_احمد_مشلب ۱۱
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
💠منتظرت هستم
یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود💔
گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطرات مشترکمان📖 را در آن می نوشتیم.
به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه💌 با این مضمون نوشته بود:
#همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و #عاقبت_به_خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا #منتظرت_هستم😍❤
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 و باز هم #نیامدی😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡به نام دلارام عالم♡
.
🍃از روز ازل در سرشت انسان #انتظار برای منجی را نهادند، در گوشش از کوره روزگار خواندند که گِلِ وجودش را میپزد و گاه آنقدر داغ میشود که کاسه صبرش از هم میپاشد، از زیبایی عشق برایش نوشتند و قداست را بالای دفتر حک کردند اما امان از چشم نابینا و #عقل ناقص که ندید و نخواست درست تفسیر کند😓
.
🍃اینها را از ازل برایمان خواندند که تا ابد در گوشمان بماند ولی گوش نیز ناشنوا شد و حافظه هم یاری نکرد، بعید میدانم حالا کسی آن حرف ها را یادش مانده باشد که اگر اینطور بود دل را #کاروانسرا نمیکردند، انتظار را گوشه ای نمیگذاشتند بهر تماشا و مضحکه خاص و عامش نمیکردند، عشق را با #هوس جا به جا نمیکردند و به لفظ عشق رحم میکردند و قداست را به نجاست نمیکشاندند😔
.
🍃حیران مانده ام، کجای این زمانه هستیم؟ چنان در خویش غرق شدهایم که خدا میداند چه بلایی سر آن انتظار و عشق #منجی که در وجود ما نهادند آمد؟
.
🍃به راستی کوره روزگار بسیار داغ بود که داغ هجران #معشوق را از یاد بردیم! مخمل نگاهش را که لطیف به چشم دلمان دوخته شده بود حس نکردیم، هر #جمعه دل منتظرش را نادیده گرفتیم و او باز هم لطف خود دریغ نکرد از فراموشکارانی که خود را به دست بهانههای زمانه سپرده بودند😣
.
🍃مدتیست به بد دردی مبتلا شدهایم. درد #هجران را با بند بند وجود حس میکنیم، غم نبودنش را...🥺
.
🍃شاید دعای #فرج تسلای روح خسته اش باشد که بارها از ما رنجیده، و به حتم فرج درد ما را درمان است. شاید اینبار هم دلش به حال قنوت های پر سوز و گدازمان بسوزد و گرمی نگاهش را از سرمای احوالمان دریغ نکند که سخت #محتاجیم.
🍃درِ کاروانسرا ببندیم و جز عشق دلارام و سفیرش عشقی دگر نخواهیم وَ پرده برداریم از تمام سیاهی و رو سفید بیرون بیاییم از آزمون زندگی شاید #رحیم رحمی کند، منجی نگاهی بکند و صدایمان را گوش کند...شاید😞
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#جمعه_های_انتظار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 6⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وششم سهیلے ڪمے اون طرف تر داشت با چندتا از دانش
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
7⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهفتم
لبم رو بہ دندون گرفتم،
رو بہ روے سهیلے ایستادہ بود و تند تند چیزهایے میگفت سهیلے 😠هم با اخم زل زدہ بود بہ زمین.
همونطور ڪہ با سهیلے صحبت مے ڪرد نگاهے😒 بہ من انداخت و با چشم و ابرو بهم اشارہ ڪرد!
نفسم رو بیرون دادم
و یڪ قدم برداشتم اما نتونستم جلوتر برم!😕 ایستادم، بهار 😬با حرص دندون هاش روے هم فشار داد، سهیلے ڪمے بہ سمت من برگشت چند لحظہ تو همون حالت بود دستے بہ ریشش ڪشید و بہ سمت در 🏢دانشگاہ رفت!
بهار با عجلہ اومد سمتم:
_هانے بدو الان میرہ ها!😬
ڪلافہ گفتم:
_نمیتونم!😣
با اخم زل زد بهم
و لب هاش رو جمع ڪرد. آروم قدم برداشتم، چند قدم ازش دور شدہ بودم ڪہ گفت:😟😬
_مسابقہ ے لاڪ پشت ها نیستا هرڪے دیرتر برسہ! بجنب دختر!
پوفے ڪردم و سرعتم رو بیشتر ڪردم،
از دانشگاہ خارج شدم،سهیلے آروم راہ مے رفت.
مردد صداش ڪردم:😔
_استاد!
ایستاد اما بہ سمتم برنگشت،
نباید مڪث مے ڪرد وقتے من صداش ڪردم فقط منظورم خودش بودہ!
رفتم بہ سمتش، چهار پنج قدم باهاش فاصلہ داشتم.
صورتش جدے بود آروم گفت:
_امرتون؟
چیزے نگفتم،بند ڪیفش رو روے دوشش جا بہ جا ڪرد:
_مثل اینڪہ ڪارے ندارید!😐
خواست قدم بردارہ اما برگشت سمتم:
_ڪار دیشبتون اصلا جالب نبود بدترین توهینو بہ من و خانوادم ڪردید!😒
خجالت زدہ زل زدم بہ زمین.
با صدایے ڪہ انگار از تہ چاہ مے اومد گفتم:
_قصدم بے احترامے نبود! اصلا توقع نداشتم شما بیاید خواستگارے فڪر مے ڪردم آقاے حمیدے....😞
ادامہ ندادم،گریہ م گرفتہ بود!
سهیلے هم ساڪت بود،دوبارہ شروع ڪردم:
_دیروز ڪہ اون حرف ها رو زدم شوخے مے ڪردم اصلا فڪر نمے ڪردم مادر شما باشن😞 شبم ڪہ شما رو دیدم مغزم قفل ڪرد،ڪارم خیلے بد بود میدونم حاضرم بیام از پدر و مادرتونم عذرخواهے ڪنم،توضیح میدم!😥
بغضم داشت سر باز مے ڪرد،
با تمام وجود معنے ضرب المثل چرا عاقل ڪند ڪارے ڪہ باز آرد پشیمانے رو فهمیدم!
_حلال ڪنید.😞✋
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم
همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به کمد لباس هام 👚👖زل زدم،
نگاهی به لباس ها انداختم در کمد رو بستم و از اتاق خارج شدم.
مادر و پدرم 💑😠با اخم روی مبل نشسته بودن،
لبم رو کج کردم و آروم گفتم:🙁
_مامان چی بپوشم؟
مادرم سرش رو به سمتم برگردوند، نگاهی بهم انداخت 👀😠 همونطور که سرش رو به سمت دیگه می چرخوند گفت:
_منو بپوش!
مثل دفعه ی اول استرس نداشت!
جدی و ناراضی نشسته بود کنار پدرم.
اخم های😠 پدرم توی هم بود،ساکت زل زده بود به تلویزیون!📺
هشت روز از ماجرای اون شب میگذشت،
خانواده ها به زور برای خواستگاری دوباره رضایت دادن! پدر و مادر من ناراضی تر بودن، چون احساس میکردن هنوز همون هانیه ی سابقم!😒
نفس بلندی کشیدم و دوباره برگشتم توی اتاقم،در رو بستم.
دوباره در کمد رو باز کردم، 😕نگاهم رو به ساعت 🕰کوچیک کنار تخت انداختم،هفت و نیم!🕢
نیم ساعت 🕗دیگه می اومدن! نگاهم رو از ساعت گرفتم،
با استرس لبم رو می جویدم.
پیراهن بلند سفید رنگی با زمینه ی گل های ریز آبی کم رنگ برداشتم،
گرفتمش جلوی بدنم و مشغول تماشا توی آینه شدم.🙁
سری تکون دادم و پیراهن رو گذاشتم روی تخت، روسری نیلی رنگی برداشتم و گذاشتم کنارش.
نگاهی به پیراهن و روسری کنار هم انداختم.👀
پیراهن رو برداشتم😊
و سریع تن کردم،دوباره نگاهم رو به ساعت دوختم،هفت و چهل دقیقه!
چرا احساس میکردم زمان دیر میگذره؟😥 چرا دلشوره داشتم؟
زیر لب صلواتی✨ فرستادم و روسریم رو برداشتم.
روسریم رو مدل لبنانی سر کردم و چادر نمازم رو از روی ریخت آویز پشت در برداشتم.
باز نگاهم👀🕰 رفت سمت ساعت،هفت و چهل و پنج دقیقه!
همونطور که چادرم رو روی شونه هام مینداختم در رو باز کردم و وارد پذیرایی شدم.
رو به مادرم گفتم:
_مامان اینا خوبه؟😟🙁
چادرم رو کنار زدم تا لباسم رو ببینه، مادرم نگاهی سرسری به پیراهنم انداخت و گفت:
_آره!
پدرم آروم گفت:😒
_چطور تو روشون نگاه کنیم؟
حرف هاشون بیشتر شرمنده م
میکرد!😞😓
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_6026350462209360828.mp3
2.73M
🎵 #رزق_شبانه
دست رو دلم نذارید که پریشونه😔
خدایا تو میدونی که من نمیخوام اسیر دنیا دنیا بمونم... #ازشهدا_جابمونم..😔
🎤🎤 #مجتبی_رمضانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
حَرَم #حَضرت_زینب
عَجَب حال و هوایی دارد•••
#سوریه
#فِیض_شَهادت
چه صفایی دارد♥️
بنویسید✍ به روی
#کفن این شهدا🌷
چقدر عمه ی
سادات #فدایی دارد😍
#مدافعان_حرم
#یادشان_باصلوات
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh