🍃حقا که خوش گفت سید شهیدان اهل قلم:« اگر خداوند متاع وجودت را خریدنی یابد در هر کجا که باشی تورا با شهادت برمیگزیند»
🍃شهادت در سوریه قسمتت نبود با اینکه بارها از کودک هشت ماهه ات دل بریدی و رفتی ...
حتی وقتی جانت را پیشکش کردی و اطراف #حرم با مسلحین میجنگیدی...
سرنوشت تو به #شهادت ختم میشد اما نه در سوریه بلکه جایی در نزدیکی مرز مهران نزد اباعبدلله(ع)....
🍃دل شکسته ات را بردی #کربلا و چشم هایت با التماس هایی از جنس #اشک شهادتت را از امام حسین خواست و همان جا بود که حسینِ فاطمه(س) نوای یاری طلبی را برای مهدیِ غریبِ زمان سرداد و تو لبیک گفتی دعوت اربابِ بی کفن را ...
🍃محجوبیت و مظلومیت چشم هایت هم که دیگر خودش داستانی صدساله دارد ؛ از همان هایی که باید شب هارا تا صبح بنشینی و به این فکر کنی که مگر میشود بنده ای اینگونه خود را به سان خالقش کند ؟
🍃مگر میشود اینگونه #عاشق شد که در جنگ با مسلحین در مرز مهران شهادت را یافت؟!
حال تو با گرفتن دست های #علمدار آرام گرفتی و پدرت با شنیدن سخنان سیدخراسانی زمانی که به ایشان گفت سخت است برایم که جا مانده ام و پسرم معنا کرده آیه ی #فاستبقو_الخیرات را ؛ آن هنگام بود که جانشین مهدیِ صاحب زمان با همان لبخند دلنشینش فرمود که صبر و تحمل شما نیز خود درجه ای والا نزد خدای بلندمرتبه دارد ....
🍃اما ما چه کنیم که جز گناه چیزی به درگاهش نیاوردیم ؟!
چشم به مهر و محبت شما دوخته ایم و یقین داریم شما محال است دست کسی را خالی بگذارید ....
ایها الشهید ؛ ادرکنی
✍نویسنده : #اسماء_همت
به مناسبت سالروز #تولد #شهید_علیرضا_مشجری
📅تاریخ تولد : ۲۴ تیر ۱۳۶۷
📅تاریخ شهادت : ۲۳ خرداد ۱۳۹۳
📅تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : مهران
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت تولد رهبر انقلاب سید علی حسینی خامنه ای🥳🎊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃زمانِ #غیبت_کبری است. اوقات شرعی دلمان به وقت #انتظار است. خسته راهی هستیم که هنوز به پایان ِ مهدی آمد، نرسیده است. پاهایمان تاول زده از گناهانی است که رفتن به سوی #یوسف_زهرا را به تعویق انداخته است.
🍃از خورشید #ظهور امام زمان بی نصیب شده ایم اما دلمان به ماه خوش است. ماهی که در روزهای #ظلمت هم، راهنمای دلمان است.
🍃سلام بر مهربان ماه آسمان #ولایت. خدا را شاکریم که از نعمت وجودت بهره مند هستیم.
🍃رهبر روزهای سخت هستی. روزهایی که طوفان حوادث به کشتی امت رسید اما ناخدای باتجربه ای بودی، #بغضت دعای نجاتمان شد و باز هم به ساحل آرامش رسیدیم.
🍃 آقا جان، #ضیاء_الدین باش برای ما که در تاریکی این دنیا، گاهی، راه درست را گم می کنیم.
🍃امین دلهایمان باش تا باز هم شعرهای دلمان با تخلص زیبایت خریدار داشته باشد.خریداری از جنس حضرت مادر.
🍃پدر بچه های شهدا، دست نوازش بر سرمان بکش؛ ببخش که معایب ما، محاسن تو را سفید کرد اما اگر علی زمان شدی و مظلومیتت، قلب زینب ها و حسین ها را لرزاند، هستند عمارهایی که تنهایت نگذارند.
🍃طلایه دار زیارت نرفته ها، قنوت نمازهایمان را با دعای #اللهم_احفظ_قاعدنا_امام_الخامنهای آذین می بندیم، شما هم برای دل هایی که دوست دارند #علمدار شوند، مدافع شوند و به کاروان عشاق #ارباب برسند دعا کن.
🍃آقا جان، هنوز #داغ ح.ا.ج ق.ا.س.م بر دلمان سنگینی می کند، هنوز هم رفتنش را باور نکرده ایم.کاش سردار بود و با همان لبخند همیشگی اش، تولدت را #تبریک می گفت.
#تولدت_مبارک_حضرت_آقا🥰
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت #تولد رهبر انقلاب #سید_علی_حسینی_خامنهای😍
📅تاریخ تولد : ۲۹ فروردین ۱۳۱۸
📅تاریخ تولد شناسنامه ای : ۲۴ تیر ۱۳۱۸
📅تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۰
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 دنیای سلیمانی...
پست ویژه /پیشنهاد دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﷽
#ســــلام_امام_زمانم
بایــــد ڪمے#خلوتــــــ ڪنم با حــال زارم😭
مــن از هــرآنچــه غــیر تــو، دلشــوره دارم😢
بــاید ڪمے در#خــویشتن آوار گــردم
تــا تــو بــسازے هــرچــه را در سیــنه دارم😔
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تمام صبح هایم ⛅️
با تو بخیر میشود ..♡..
تو آنی که با هر تبسمت 😍
خورشید طلوع میکند..☀️..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید ناصر بهداشت🌺✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃در تار و پودِ زندگی همه آنها، انقطاع دیده میشود. همه آنهایی که عاقبتشان وصال شد، قبل از همه چیز از حب دنیا منقطع شدند!
مثلا شهید ناصر بهداشت، در #وصیت_نامه اش مینویسد: "پروردگارا! با قلبى خالى از علايق #دنيا به سويت آمده ام. مى خواهم همچون عاشقانت به لقايت بپيوندم. "
🍃از حب دنیا دست کشید، به روی آسایش و راحتی چشم بست و در دریایِ عاشقان غرق شد تا بتواند خود را لقاءالله برساند. از اولین هایی بود که عضو سپاه شد و مسئولیتِ گروه گشت عملیاتی را بر عهده گرفت.
🍃پایش که به #جبهه باز شد، فرماندهی گردانِ "حمزه سیدالشهدا" شد مسئولیتش. دلاور مرد جبهه ها، #فرمانده بود اما احترام به دیگران حتی مامورانِ تحتامرش را واجب میدانست.
🍃علاقه داشت #حافظ بخواند و شاید در یکی از این زمزمه ها، تفالی هم محضِ شهادت زده باشد. سرانجام در ماهِ عاشقان، اردیبهشت، کبوترِ #مرگ بر بامِ عمر ناصر نشست اما چه مرگی! مرگی تاجرانه، شهادت🕊
🍃و روحِ بلندش را به قصد #وصال، از جسم به آسمان برد. برای رسیدن، باید از هرچه پیشسر از جدا شوی باید منقطع؛ مانند ناصر و همه آنهایی که مقصدشان آسمان بود.
#تولدت_مبارک✨
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_ناصر_بهداشت
📅تاریخ تولد : ٢۵ تیر ۱٣۴۰
📅تاریخ شهادت : ۱٩ اردیبهشت ۱٣۶۴
📅تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : مهران
🥀مزار شهید : گلزار قائمشهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎨 #لوح | #سالروز_شهادت
🔻 اگر میخواهید در کارهایتان گشایشی یابید به نماز متوسل شوید سعی کنید در وقت هایی که بیکار هستید نماز مستحبی بخوانید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید بابڪ نوری:
به تو حسادتـــــ میڪنند تو مڪن،
تو را تڪذیبـــــ میڪنند آرام باش،
تو را می ستایند فریبـــــ مخور،
تو را نڪوهش میکنند شِڪوه مَڪُن،
مردم از تو بد میگویند اندوهگین مشو
همه مردم تو را نیڪ میخوانند مسرور مباش،
آنگاه از ما خواهی بود، حدیثی بود ڪه همیشه در قلبـــــ من وجود داشتـــــ از امام پنجم…
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
www.masaf.ir-khosran.mp3
1.58M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۴۸
🎤 استاد #رائفی_پور
🔸«خُسران»🔸
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
°•طرح جدید جمعه های انتظار💔
"شهید ناشنوایی که با امام زمان ارتباط داشت"
#شهید_عبدالمطلب_اکبری🌿
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمیفهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت #شهید_عبدالمطلب_اکبری...
🍃همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را #شکست با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال #امام و یاورش بود😞
🍃فردای آن روز عبدالمطلب عازم #جبهه شد اما کسی باور نمیکرد اویی که از زبان قاصر است و از شنیدن صدا محروم بتواند در میان صدای توپ و خمپاره از خدا #شهادت بخواهد.
🍃ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم #تشییع شد. بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد😓
🍃بعدها که #وصیت_نامه اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من میخندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم. آقا خودش گفت: تو #شهید میشی.."
🍃دلم دنیای عبدالمطلب را می خواهد...
آقاجان، وزن #گناهانم بر زبان کوچک اما خطاکارم سنگینی می کند آنقدر سنگین که برای فرجت دعا نکرده ام. گوش هایم آلوده #معصیت است و مدتی است صدای دعای عهد را نشنیده است. آقاجان در انبوه آدمهای اطرافم تنهایم...می شود دست #دلم را بگیری؟؟😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
"شهید ناشوایی که با امام زمان ارتباط داشت"
شهید عبدالمطلب اکبری❤️
♡#جمعه_های_انتظار♡
📅تاریخ انتشار : ۲۵ تیر ۱۴۰۰
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا
چہزیباگفتحاجحسینخرازے♥️!'
یادمونباشھ!کہهرچےبراےِخُدا
کوچیکےوافتادگےکنیم
خدادرنظربقیہبزرگمونمیکنھ :)🖇
#شهیدحسینخرازی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا
مُـدتهـٰاسٺ!
عملیاتِانتحاریِگنـٰاهدرقلبَـم . . .
ریشہریشہهـٰا؎ایمـٰانـَمرا؛
منفجرڪـردهاست . . .🖐🏻-!
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
⬅️شهید سید مرتضی آوینی رحمه الله
🔹شهدا اصحاب آخر الزمانی سید الشهدا علیه السلام هستند پیام آنها عشق و اطاعت و وفاداری است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃
🍃قسمت بیست و یکم🍃
#سلام_بر_ابراهیم
#کردستان
راوے:مهدي فريدوند
💠تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف مي زدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد.
بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود.بســياري از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم.
ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که مي فروشي!؟
🍃با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطري ها شليک کرد. بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد.
ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي. اين نجاستها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه: اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. (اشاره به آيه 90 مائده)
🍃جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد. براهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند.
جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلولههاي ژ3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه مي کردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر مي چرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم.
جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گوني هاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود.
هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچكس در را باز نمي كرد. از پشــت در مي گفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم:
ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟!
يکي از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه مي رسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند.
ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🍃🌹 سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃
🍃ادامه ی قسمت بیست و یکم🍃
💠سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله هاي خمپاره از داخل شــهر به سمت فرودگاه شليک ميشد.
براي اولين بار #محمدبروجردي را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهره اي جذاب و خندان. برادر بروجردي در آن شــرايط، نيروها را خيلي خوب اداره مي کرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد.
روز بعد با برادر بروجردي جلســه گذاشــتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ايشــان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترســيده. آنها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم.
صحبت هاي مختلفي شــد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند. بهتر اســت به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم.
همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شــد نيروها را براي حمله آماده کنيم.
اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نيروهاي سرباز در اختيار فرماندهي قرار گرفت.
ابراهيــم و ديگر رفقا به تک تک ســنگرهای ســربازان ســر زدند. با آنها
صحبت مي کردند و روحيه مي دادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف آمادگي نيروها را بالا بردند.
صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي رزمنده هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از
آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهای ضد انقلاب در شــهر حمله کرديم. ســريعتر از آنچه فکــر مي کرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم.
🍃از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاســپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم! ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد.
مقــر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شــد. شــهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر مي کرديم، سربازان من جرأت چنين حملهاي را پيدا نمي کردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوســتان همرزم ايشان هستيم.
آنها با دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند.
در آن دوره، فرماندهان بســياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگــر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آنهــا را به نيروهاي ورزيدهاي تبديل نمودكه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد.
ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيريهاي مختصري وجود داشت.
ما در شــهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد چمران ملحق شدند.
ابراهيم پس از بازگشــت، از بازرســي ســازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت.
البته با درخواســت او موافقت نميشد، اما با پيگيريهاي بسيار اين کار را به نتيجه رســاند. او وارد مجموعه اي شد که به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ببینید | لحظات كمتر ديده شده حضور رهبر انقلاب در جبهه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh