eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو باشید. و تحت هیچ شرایطی این سیدمظلوم را تنها نگذارید. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون پایمال شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 | 🔅 تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۴۰ 📆 تاریخ شهادت: ۷ آذر ۱۳۹۹ 📌مزار شهید: امام زاده صالح 🕊محل شهادت : آبسرد دماوند 🌟 خبر شهادتت، عقده شد بر دل ، بغض شد بر گلو و چشم هایمان به حرمت سال ها خدمتت به این مرز و بوم ، اشک ِقدر دانی بارید. 🚩 داغ شهیدان شهریاری و احمدی روشن تازه شد و دلمان باز هم پرکشید به کهنه جمعه ای که ترور حاج قاسم تنمان را لرزاند. دست قلم شده و انگشتر سردار روضه‌انگشت و انگشتر را برایمان زنده کرد. 🔅 کاش پای میز مذاکره شکسته بود.کاش، اصلا مذاکره ای نبود که قاتلانِ شیک پوشِ پشت میز،امضا بزنند پای مجوز ترور سربازان این خاک. 💠 لعنت به مذاکره و مذاکره طلبانی که بخواهند خون شما را پایمال کنند. 📍 درود بر دانشمندان‌ هسته ای که وجودشان ، نفس های دشمن را به شماره می اندازد . ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📆 | 🔰بعضی چشم ها هستند که با چشم بستن از این جهان چشم هایی را بیدار می کنند و حجاب هایی را کنار می زنند. در سردترین روزهای سال در آذر و دی ماه که طبیعت خفته است، سرود زندگی را برای جان های مستعد می سرایند. خوش بحالِ صاحبان این چشم ها. خوش بحالشان 🔻 هفتم آذرماه سالروز شهادت دانشمند هسته ای و دفاعی، محسن فخری زاده گرامی باد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش ابوالفضل هست🥰✋ *۶ سال در خانه بود و گِردِ جهان گردیدند*🥀 *سردار شهید ابوالفضل رفیعی*🌹 تاریخ تولد: ۱۱ / ۱ / ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۱۲ / ۱۳۶۲ محل تولد: مشهد / کلات / سیج محل شهادت: جزیره مجنون *🌹راوی← سال 62 در حین عملیات، به یاری همرزمان شتافت و شهید شد🕊️اما هیچگاه پیکرش به کشور بازنگشت🥀و به همین دلیل یادگاری‌های به جامانده‌اش در بهشت رضا(ع) به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شد🍃خواهر← مادرم سال‌ها انتظار دیدن پیکر فرزندش را کشید🥀و چشمش به در خشک شد🥀اما هیچ وقت نتوانست پیکر فرزندش را دوباره در آغوش بگیرد🥀همیشه انتظار فرزندش را داشت اما برادرم زمانی آمد که دیگر خبری از نگاه‌های منتظر مادرمان نیست🥀برادرمان خیلی غریب بود حتی در این سال‌ها که جاویدالاثر بود رسانه‌ها به شخصیت و فداکاری‌ها و دلاوری‌های وی نپرداختند🥀و او را معرفی نکردند🥀او غریب آمد نه پدری نه برادری نه مادری🥀ما در این سال‌ها از او بی‌خبر بودیم و او به طرز عجیبی در شهر خود خاک شده بود🥀۶ سال غریب و گمنام بود🥀پیکر مطهر او در سال 1390 در دانشگاه فردوسی به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شده بود💫 که هویت پیکرش پس از گذشت 34 سال از شهادتش🕊️ و گذشت 6 سال از تدفینش🥀 توسط آزمایش DNA شناسایی شد💫و این انتظار 34 ساله به پایان رسید*🕊️🕋 *طلبه سردار شهید ابوالفضل رفیعی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۵۹) برای زیارت و نماز ظهر رفتیم حرم گوشه به گوشه حرم منو یاده عباس مینداخت یاد روز ماه عسلمون با مامان بعد نماز یه دل سیر زیارت کردیم برای خادمی به دفتر ثبت نام خدام مراجعه کردم کلی ادم درخواست داده بودن منم خواستم ثبت نام کنم اما شرایط خاصی داشت مدرک لیسانس میخواست که من نداشتم اخه من بعده گرفتنه دیپلمم با عباس ازدواج کردم و دیگه ادامه ندادم عباس چندبار بهم پیشنهاد داد که برو سراغ ادامه تحصیلت اما قبول نکردم حالا هم پشیمون بودم تو بازارچه یه چرخی زدیم و یه سری مواد غذایی و خوردنی خریدیم هنوز ساکمو باز نکرده بودم وسایل خودمو چیدم تو کمد عکس عباسم بردم زدم تو پذیرایی که همیشه جلو چشمم باشه هنوز موفق نشده بودم کار مناسبی پیدا کنم چندین جا رفتم اما مورد قبولم نبود یکی از اشناهایه نزدیک صاحب خونمون یه تولیدی لباس داشت ازم خواست اونجا هم یه سری بزنم شرایط خاصی نداشت پس قبول کردم حقوقشم خداروشکر بد نبود بازم بهتر از هر چیه ... بین راه یه جعبه شیرینی بابت استخدامم خریدم تا از صاحب خونه تشکر کنم رفتم بالا جلوی در ورودی خونه یه جفت کفش مردونه بود... یعنی کی میتونه باشه درو باز کردم رفتم تو ... محسن پسر عموم بود سلام اقا محسن خوش اومدین ...😊 سلام ممنون دختر عمو شما خوب هستین .... ممنون چه خبر ؟ شروع کردیم به حال احوال پرسی ... محسن یکم خجالتی بود پیشونیش عرق کرده بود ... مامان از اشپزخونه چایی به دست اومد بیرون ...سلام مامان سلام دخترم خوش اومدی ممنون ... فرزانه محسن برای کاری اومده ... با تعجب گفتم چه کاری ... مامان رو به محسن کردو گفت : محسن جان زن عمو بهتره خودت بگی چشم ... فرزانه ـ خیر باشه اقا محسن چیزی شده ...اتفاقی افتاده ... سرشو انداخت پایین بازم عرق کرده بود با یه مکث گفت : راستشو بخواین ... راستش تو سوریه عباس قبل شهادتش باهام مفصل حرف زد میگفت که فرزانه نتونست در کنار من زیاد طعم خوش زندگی رو بچشه ...اون لیاقتش بیشتر از ایناست من خودم مطمئنم که شهید میشم فقط ازت یه درخواستی دارم .. پرسیدم چی عباس جان ..ـگفت فرزانه خیلی جوونه براش سخته که تو این سن بیوه بشه ممکنه برای یه زنه جوون بیوه مشکلاتی سر راهش قرار بگیره ... ازت میخوام بعد شهادتم ... محسن ادامه نداد رنگش سرخ شده بود صورتش از خجالت خیس عرق شده بود سرشو گرفته بود پایین و تسبیحی که دستش بودو محکم فشار میداد... گفتم : اقا محسن حالتون خوبه ..؟!! بله چیزی نیست ... فرزانه ـ میشه ادامه بدین عباس بعد شهادتش چه درخواستی از شما داشت؟؟؟ مامانم که از قبل خبر داشت و از این میترسید که چه عکس العملی از خودم نشون بدم ... محسن با دستمال عرق پیشونیشو پاک کردو گفت : ازم خواست که همدم و مونس شما بشم ... بااین حرف محسن متعجب شدم .. چی..؟؟؟ متوجه منظورتون نشدم میشه واضح تر بگین بله منظورم اینه که میخوام طبق وصیت عباس ازتون خاستگاری کنم بدون هیچ فکرو معطلی از جام بلند شدمو گفتم جواب من منفیه من هرگز نمیتونم قبول کنم ... مامان گفت دخترم یه کم فکر کن این وصیت خود عباسه ؟؟. مامان من به وصیت عباس احترام میزارم .... پسر عمو شما وصیت نامه رو همراهتون اوردین ؟؟ محسن ـ راسشتو بخواین این وصیت کتبی نبود عباس تو حرفاش اینو بهم زد .... فرزانه ـ من واقعا شرمندم ازم لطفا دلخور نشین ولی قبولش برام سخته ... اما فرزانه خانم قسم میخورم دروغی در کار نیست تمامش حرفای خود عباس بدون کم زیاد کردن بود که گفتم من به نظر شوهرم احترام میزارم و عمل میکنم اما درک کنید کاش این وصیت کتبی بود ... محسن کمی ناراحت شد و اروم گفت باشه من نمیتونم شمارو مجبور کنم ولی شاهد باشین که من به حرف اون مرحوم عمل کردم دیگه باید برم منم دیگه نمیدونستم چی بگم ... مامان ـ عه محسن جان کجا بمون دیگه چیزی تا شام نمونده کجا میخوای بری پسرم ... ممنون زن عمو مزاحم نمیشم قراره برم خونه یکی از هم رزمام که مشهدی هستن بهشون قول دادم ... ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼مناجات زیبا از شهید چمران🌼 پیشنهاد دانلود📣 🔰نشر حداکثری با شما 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌼دلخوش نڪن بہ«ندبہ ی جمعه»خودٺ بیا ✨بـا ایـن همہ«گناه»نگیـرد دعای شهـر 🌼اینجـا ڪسی برای تـو ڪاری نمی ڪند ✨فهمیده ام ڪہ خستہ ای از اِدعای شهـر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهـادت ... اجر کسانی است که در زندگی خود مدام در حال درگیری با و زمانی ڪه نفس سرڪش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد_اڪبر، را روزی آنان خواهد کرد امیر مبارزه با نفس: شهیدابراهیم‌هادی سلام بر پهلوان بی مزار❤️ به شما 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃اصلا که باشی، شهادت خودش را به آب و آتش میزند که وجود تو را به آغوش بکشاند، وجودی که لبریز از عشق الهیست و پرورش یافته در مکتب ایزد لایزال است❤ ‌ 🍃برایش فرقی ندارد در چه نوع پوششی باشی، کلاه خود به سر داشته باشی یا کلاه ایمنی، نیزه به دست باشی یا قلم به دست. خلاصه کلام، اهل دلش را خوب میشناسد هر وقت پیدایش کند عطر پروازش به مشامش‌میرساند و او را مست در خود میکند😌 🍃مجید شهریاری، و دانشمند برجسته ی کشور که با علمش به جامعه علمی کشور عزت داده بود قلمش خاری شده بود در چشمان دشمن کوردل، درست ده سال پیش در چنین روزهایی دشمن که نمیتوانست پیشرفت های علمی را تاب بیاورد دست به جنایتی زد تا به گمان خام خودش مقابل پیشرفت های روز افزون علمی و ای را بگیرد. اما غافل از اینکه راه با شدت و سرعت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد🌹 🍃آری، کافیست عاشق باشی دستان نشسته به پینه هم میتواند تو را به آسمان برساند❣ 🍃*وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ♡ 🍃آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن کس که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون‌ بهای او هستم🥰 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۶ آذر ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۸ آذر ۱۳۸۹ 📅تاریخ انتشار : ٧ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده صالح تجریش 🕊محل شهادت : تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مجید شهریاری🍂🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️ 🔔 اهل محاسبه باشید ✅ آیت الله طباطبایی(ره): در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این بیست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته چه چیزی اندوخته‌اید چه گفته‌اید یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢اواخر آبان ۱۳۵۹ یادآور شهادت یکی از بزرگ‌ترین و البته گمنام‌ترین فرماندهان دفاع‌مقدس است. سعید گلاب‌بخش معروف به *محسن چریک* قبل از انقلاب مدت ها در اروپا تحصیل می کرد، او پس از عزیمت به لبنان، در اردوگاه های آموزشی مبارزین فلسطینی دوره های چریکی را گذراند و در کنار آنان با اسراییل مبارزه کرد. او در آستانه پیروزی انقلاب به ایران آمد و مبتکر اولین دوره‌ های آموزشی برای نیروهای جوان سپاه بود. گنبد، تبریز، سقز و سنندج جاهایی بود که به محض شروع غائله، شاهد حضور و رشادت‌های محسن چریک بود. دفاع‌مقدس که شروع شد، بعنوان فرمانده عملیات غرب مشغول طراحی عملیات علیه نیروهای بعثی شد. ارتفاعات بازی‌دراز، تپه‌های افشارآباد، پادگان ابوذر و سرپل ذهاب، گواهی خواهند داد به مجاهدت‌های مردی که هیچ وقت پیکرش از آن منطقه برنگشت... *او بزرگ بود، زود رفت، گمنام‌ ماند...* افسوس که نه برایش شعری سرودند، نه کتابی نوشتند، نه فیلمی ساختند و صد افسوس که نه حتی مزاری دارد. ابراهیم هادی در پادگان ابوذر با محسن چریک آشنا شد و مدتی با هم بودند. محسن در صبح روز عاشورا همراه با چهل نفر از نیروهایش با دشمن درگیر شد، اما تاکنون که ۴۱ سال از آن ماجرا می گذرد هیچ نشانی از پیکر محسن و یارانش یافت نشده! روحشان شاد، یادشان گرامی..🌷 📙برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۵۹ 🎤 استاد 🔸«هدفت از زندگی چیه؟»🔸 🔺قسمت دوم و پایانی 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شـهیــدمـحمــدحـسیــن‌حــدادیــان ❣شـهیــدے ڪه دراویــش گـنـابـادے او را در قـلــب تـهـران اربـااربـا ڪردن❣ 🎬قسمت 🥀🌹وارد معراج‌الشهدا شدیم.کنار تابوت محمدحسین زانو زدم.گفتم:مامان‌جان!!!برام عزیز بودی ولی خدا برام عزیزتره....جوون بودی ، رشید بودی ، فدای سر علی‌اکبر آقا اباعبدالله!! زهرا بیخ گوشم برای خودش زمزمه می‌کرد. 🦋 بنا نبود که آفت به باغ ما بزنند 🦋پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند دلم ریش شد.چقدر زهرا برای آینده‌ی محمدحسین دل بسته بود.خواهر نداشت.لحظه شماری می‌کرد ، محمدحسین ازدواج کنه که به همسرش بگه ، آبجی دست کشیدم روی صورتش نوازشش کردم.دستم خونی شد.جای تیرها روی دستم مونده‌بود.دست راستم رو بلند کردم به امام حسین(ع) گفتم: (آقاجان!!!همیشه دست خالی صداتون می‌کردم ولی امروز با خون محمدحسین میگم: ) حس مادرانه‌ام گفت: ببین بچه‌ات چطوریه؟؟؟اومدم پرچم روی بدن رو کنار بزنم .😭 اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک 😭😭😭🤲❤️ همراه با شهدا💚 ✍️بیداری ملت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
👆 این خاطره رو به گوش مسئولین برسانید ، تا بدونن به چه قیمتی به این جایگاه رسیدند😢... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاطره ای از حمیدآقا 🍁 "آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم :) یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم انتخاب کردیم .... بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم 🥀🍂" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
''♥️⸥ میتوان بین کثرات و شلوغی ها و هزار جلوه از دنیای فانی بود، اما وحدت داشت ... نخ ولایت را گم نکرد ... عشق الهی وحدت میدهد ... هرجا نگاه کنی، اورا میبینی .. مراقبه امروزم این باشد که نخِ محبت مهدی {عج} را بین کثرات گم نکنم✨💔 شهادت، بال‌نمیخواد، حال‌میخواد... ❛ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
امروز سالگرد شهادت دانشمند هسته‌ای "مجید شهریاری" است. از زبان همسرش: 💐مراسم ازدواج من و مجید در سلف‌سرویس اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد، پس از مراسم با لباس عروس به خوابگاه رفتیم و زندگی بی‌تکلف خود را آغاز کردیم. 🌼مجید از نظر رفتاری بسیار نمونه و فردی بسیار متشرع بود. 💎 به جرأت می‌توانم بگویم لقمه غیر حلالی وارد زندگی‌ ما نشد. 🌺حتی در برخی عروسی‌ها حضور پیدا نمی‌کرد و می‌گفت وقتی قرار است حلالی حرام شود در آن محل حضور پیدا نمی‌کنم. 🌺مطالعه تفسیر قرآن را هرگز رها نمی‌کرد 🌹مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور می کنم می بینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مجید هست🥰✋ *صبحِ آخرین روز*🕊️ *شهید مجید شهریاری*🌹 تاریخ تولد: ۱۶/ ۹ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۸ / ۹ / ۱۳۸۹ محل تولد: زنجان محل شهادت: تهران 🌹 *قصه ترور «مجید شهریاری»🎥 در یک سریال "صبح آخرین روز" ساخته شده است🍃 همسرش← صبحی با دکتر از منزل بیرون رفتیم🚘 به علت آلودگی هوا🌫️ و زوج و فرد شدن خودروها،‌ دکتر نمی توانست خودرو بیاورد🍂با خودروی من رفتیم🍂 به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است🕙 و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه نباشد🥀آقا مجید شروع به گوش کردنِ تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی کرد💫 حدود ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم🍃که یک موتوری نزدیک ماشین شد🏍️ در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون💥کمربند آقا مجید باز نمیشد🥀راننده سریع پیاده شد🍂من رفتم درِ سمت دکتر را باز کنم🍂که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد💥حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس می‌کردم💥خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمی‌ توانستم حرکت کنم🥀و فقط می‌گفتم مجید من.🥀از حرکت راننده که توی سر خودش میزد🥀فهمیدم مجیدم شهید شده.🕊️دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی💫در یک عملیات تروریستی🥀در ۸ آذر ماه ۸۹ به درجه رفیع شهادت نائل شد*🕊️🕋 *شهید دکتر مجید شهریاری* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۶۰) مامان بعد اینکه محسن و بدرقه کرد اومد مقابلم ایستاد فرزانه این چکاری بود که کردی دل پسر رو شکوندی اخه مگه میشه دروغ بگه ...دخترم یه خورده فکر کن محسنم طرز فکرش درست مثله عباسه مامان جان من بدون وصیت نامه نمیتونم ... تقریبا چند روزه که از چهل عباس گذشته اگه من مدرکی نداشته باشم چجوری از حرف مردم خلاص بشم ... الان همه میگن این بود تمام عشق و وفاداریش به شوهرش ؟!! خواهش میکنم مامان حداقل تو یه نفر درکم کن ... چی بگم دخترم خودت میدونی من نه میتونم بگم قبول کن و نه قبول نکن ... فقط قبلش خوب فکر کن از روی عقلت تصمیم بگیر نه احساست... حالا بیا بریم برا شام یه چیزی اماده کنیم ... راستی فرزانه قضیه این شیرینی چیه ... ااااخ یادم رفت اینو برای تشکر از صاحبخونه خریده بودم اخه تو تولیدی لباس استخدام شدم ... جدی میگی فرزانه ؟؟ اره مامان کارش زیاد سخت نیست حقوقشم خوبه .... چقدر خوب مبارکه عزیزم ممنون مامان جون بعد شام بریم شیرینی رو بدیم و هردو تشکر کنیم باشه دخترم حالا بیا کمک کن ... شام و خوردیم و رفتیم برای تشکر خانم صاحبخونه خیلی مهربون بود اما شوهرش خیلی جدی به نظر میومد زیاد نموندیم فقط تشکر کردیمو بعد ۵دقیقه نشستن بلند شدیم راستش از شوهرش خجالت کشیدیم ... تو تولیدی چون خیاطی بلد نبودم تو بخش بسته بندی لباسا کار میکردم یه بسته از لباسارو بلند کردم تا ببرمشون تو انبار که ناخدا گاه سرم گیج رفت و افتادم زمین کارکنا اومدن سمتم و کمک کردن از جام بلند شدم برام اب قند اوردن با خوردنش و یه خورده استراحت بهتر شدم ... تو خونه حرفی به مامان نزدم ... چون الکی دلشوره میگرفت ... باهم نشسته بودیم... گفتم : الان میرم دوتا چایی خوش رنگ و خوش عطر میریزم تا مادرو دختر باهم بخوریم و گپ بزنیم .. مامان ـ اگه بیاری که عالی میشه پس من برم 😄😄 چایی رو ریختم تا خواستم سینی رو بلند کنم بیام دوباره سرم گیج رفت و چشام تارشد سینی از دستم افتاد به زور از کابینت گرفتم تا نیوفتم مامان با صدای افتادن سینی و شکستن استکان ها ترسیدو دویید سمت اشپزخونه ... خدا مرگم بده چی شدی چرا رنگت پریده .😱😱 چیزی نیست مامان فقط یه خورده سرم گیج رفت همین ... اخه خیلی رنگت پریده بیا بریم دکتر نه نیازی نیست گفتم که فقط یه سرگیجه ی معمولی بود یه خرده بشینم خوب میشم ... مامان برام اب قند اماده کرد و خوردم حالم بهتر شد رنگم برگشت دخترم برو بخواب فردا هم باید زود بیدار بشی حداقل یه خرده استراحت کن .... چشم مامان جان چشمت بی بلا دخترم شب خوش رفتم تو اتاق خوابیدم به روال هر روز صبح از خواب پاشدمو راهیه کارگاه شدم .... خدایا همش احساس خفگی و سرگیجه دارم چم شده اخه به زور خودمو سرپا نگه داشته بودم به دور از چشم صاحب کارم کمی استراحت میکردم ... خسته و کوفته رسیدم خونه ... مامان ناهارو اماده کرده بود رفتم لباسامو عوض کردم یه ابی به سرو صورتم زدم ... اومدم و نشستم سره سفره ... مامان غذا زرشک پلو با مرغ گذاشته بود تا بوی غذا به دماغم خورد یه حالت تهوع شدید گرفتم دوییدم تو دست شویی .... بنده خدا مامانمم بدتر از دیشب دوباره ترسید پشت سرم اومد .... حسابی بالا اوردم ...دیگه نایی برام نمونده بود مامان ـ فرزانه تو یه چیزیت شده پاشو اماده شو بریم دکتر ... نه مامان اوردم بالا خوب شدم لابد مسموم شدم ... نه ربطی به مسمومیت نداره تو دیشبم سر گیجه داشتی ... پاشو پاشو الکیم بهونه نیار اخه مامان !!‌ اخه نداره هر جوره باید بریم ... مامان به زورم که شده منو برد دکتر... ادامه دارد.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼‌میگفت↓ اگہ‌یه‌روزخواستے تعریفے‌براۍشهیدپیداکنے..؛🌸🌿 بگوشهیــدیعنےباران🌧 ‌ حُسْنِ‌باران‌این‌است‌کہ⇣ زمینےست‌ولے آسمانےشده‌است☁️ وبه‌امدادِزمین‌🌏می‌آید...(: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh