eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدانم‌شهادت شرط‌زیبادیدن‌است یادل‌به‌دریا‌زدن؛ ولی‌هرچه‌هست،جزدریادلان دل‌به‌دریانمیزنند ✨!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 یه علامت واضح، برای اینکه ببینی تا اینجای عمرت رو باختی یا نه؟ <<‎اَللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرج>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
امسال علی آقا حججی کلاس اول است خودش می تونه اسم باباش رو بنویسه می تونه دلتنگی هایش را هم برایش بنویسد💔 ارواح مطهر شهدای مدافع حرم، شهید بی سر محسن حججی پنج صلوات عنایت کنید🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
امروز ملت ما در صورتی ملت امام حسین (ع) است که مانند امام حسین(ع) باند نفاق را رسوا کند و در غیر این صورت سزاوار آن است که معاویه ها وعمروعاص های زمان بر او حکومت کنند و حق اعتراض هم نداشته باشد والسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
يادتان نرود كه دشمن اصلي ما آمريكا است و به هوش باشيد كه با مراقبتهای دائمي و هوشياري كامل هر گونه انحراف از خط اصيل اسلامي را سد كنيد و اجازه ندهيد كه افكارتان از دشمن اصلي منحرف گردد و بدانيد كه سرنوشت انقلاب بستگي به استقامت شما در برابر مشكلات ناشي از جنگ خواهد داشت . 🌹 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⁩🌹در محضر شهیدان: 🔸نباشم روزی که جمهوری اسلامی نباشد! 🔹نماز را که در مسجد امام حسن عسکری(ع) تمام کردم چشمم به سعید افتاد ؛ با اینکه سعید همیشه سر حال و قبراق بود اما این بار شادابی را در چهره اش به وضوح می دیدم! حدس زدم باید اتفاق جدیدی افتاده باشد... متعجبانه پرسیدم: سعید چه خبره؟ خیلی سرحالی؟! پاسخ داد: آره! دیگه آماده شهادتم! گفتم: چطور؟ خوابی دیدی؟! قیافه حق به جانبی گرفت و با لبخند گفت: نه! به تازگی امام جمله قشنگی فرموده اند که به من می خوره! گفتم: مگه امام چی گفته؟! خندید و گفت:«شهید سعید است و شهادت سعادت» خب! منم سعید سعاده هستم!... 27 آذر ماه سال 1365 وصیت نامه ای در منطقه عملیاتی کربلای 4 نوشته شد که با این جمله آغاز شده بود: شهید سعید است و شهادت سعادت! و انتهای آن نوشته شده بود: نباشم روزی که جمهوری اسلامی نباشد! به راستی در هفده سالگی در کربلای 4 چقدر سعادت داشت سعید سعاده. 🌷برای شادی روحش صلوات... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰داستان خیلی قشنگ حتما بخونید✅ حاج آقا باید برقصه!!! چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند…‼️ آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاق‌شان را هم که نپرس…😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند.... و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست... باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔 اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید.🥀 گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم✅ دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...🤲 می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…🥀 از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا؟؟؟؟؟ به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه....... برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...🥀 تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…😭 عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌 سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … 😭 شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم... به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔 چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعة‌الزهرای قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند.. اگر دلت لرزید پنج صلوات برا سلامتی آقا امام زمان عجل اللہ،ارواح مطهرشهدا ختم کن✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا📖 ✍امروز سیزدهم_مهرماه سالروز طلوع💥 ✅ چند_آسمون_نشین_ میهن عزیزمان تولدتان مبارک << شهیــــــــدان_عزیز>> سردار شهید سید محمدرضا میردامادی (سیدباقر) بسیجی شهید محمدعلی قربانی (علی) سرباز شهید محمدحسین عسگریان (عبداله) انقلابی شهید سیدمهدی اسماعیلیان (سیدعبداله) <<شادی_روحشـــــــــون>> <<صـــــــــــــلوات>> <<الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر محمدرضا هست🥰✋ *سر شهیدے ڪه چند ماه در اتاق پدر بود*🥀 *🌷شهید محمدرضا آل مبارک* تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۴ / ۹ / ۱۳۶۱ محل تولد: دزفول محل شهادت: منطقه شرهانی *🌷برادرشهید← محمدرضا متولد ۲۸ صفر بود🌙می‌گفت دوست دارم مانند مولایم حسین(ع) بی سر باشم🥀سال ۶۱ در عملیات محرم و در آستانه‌ی اربعین حسینی🏴 در حالی که روزه بود بر اثر اصابت گلوله ۱۰۶💥به سرش بی‌سر شد و به آرزویش رسید🕊️تنها بدن تکه‌ تکه محمدرضا به خوزستان برگشت🥀و سرش به دست ما نرسید🥀بدن بی‌سرش در روز اربعین تشییع شد🏴 هفت روز پس از خاکسپاری فَک محمدرضا را به پدرم تحویل می‌دهند🥀و بعد هم فَک را کنار پیکر بی‌سر به خاک می‌سپارند🥀 او تا اینجا برای 2 بار به خاک سپرده شد🥀سر محمدرضا پس از 7 سال و انجام آزمایشات DNA برگردانده شد🥀شبانه سر محمدرضا را به پدرم تحویل می‌دهند🌙که پدرم نیز ۲ تا ۳ ماه یعنی تا زمانی که اجازه نبش قبر گرفته شود،💫 سر شهید را بدون اطلاع ما و مادرم، در کُمد اتاقش نگهداری می‌کند🥀لحظات سختیست🥀پدرم برای این‌که شوکه نشویم، حرفی در این خصوص به ما نمی‌گوید🥀 ولی در این مدت شب‌ها با محمدرضا در اتاق درددل می‌کرده🥀پدرشهید← زمانی که نبش قبر صورت گرفت💫 و سر بریده محمدرضا کنار بدنش قرار گرفت،🥀دیدم که هنوز لباس‌های محمدرضا پس از هفت سال به همان صورت قبل است🌙و بوی عطر میدهد💫 پیکرش برای سومین بار خاک‌سپاری شد*🕊️🕋 *شهید محمدرضا آل مبارک* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. . . _حلما جان دخترم با صدای مادرجون چشمامو باز کردم حلما_وای من خیلی خوابیدم؟ مادرجون_نه مادر ده دقیقست خوابت برده حالت بهتره؟ از اون ضعف قبل خبری نبود _اوهوم بهترم😔 فاطمہ_چرا ناراحتی عزیزم حلما_نتونستم درست زیارت کنم تا رسیدیمم خوابم برد 😭😭😭 مادرجون_اشکالی نداره دخترم مهم اینه که اومدی اینجا من 4بار قبلی که اومدم کربلا قسمت نشده بود بیام سامرا فاطمہ_ماهم دفعه های قبل نشد بیایم سامرا😔 _ببین حلما چقدر دوست دارن اولین بارته که میایی همجارم زیارت کردی ماشالا😍 حلما_اینجا که شرمنده شدم نتونستم حتی دو رکعت نماز بخونم😭 مادرجون_قربونت برم مادر مثل فرشته ها شدی اصلا فکر نمیکردم برات اهمیت داشته باشه _خدا به حق این مکان مقدس همینجوری حفظت کنه فاطمہ_فکر میکنم الان همه پای اتوبوس ها جمع شده باشن ها بریم معطل ما نشن یه وقت حلما_اره اره اصلا حواسمون نبود _محمد حسینم الان حسابی بی تابیتو میکنه . . . . . شب آخریه که کربلا هستیم مثل برقو باد گذشت انگار کل سفرمون یک ساعت بود انقدر سری برام گذشت شبه پنج شنست و وداع ما😔😭 کاش میشد تا همیشه اینجا موند وقت زیادی برای خرید سوغاتی نزاشتم من امشبم تصمیم داشتم تا دم دمای صبح حرم باشم به همراه بقیه رفتیم سمت حرم زیارت حضرت ابوالفضل این سومین باریه که میام داخل حرم ایشون و از نزدیک میتونم ضریحشون رو زیارت کنم خلوت بود و به راحتی میشد رفت نزدیک بعد از تبرک پارچه ها و انگشترایی که خریده بودم با فاصله کمی از ضریح ایستادم شروع کردم به خوندن زیارتنامه حس شیرینی بهم دست داد بااین فاصله در مقابل علمدار کربلا ایستادم خوشبختی از این بالاترم مگه هست تو این یک هفته با توضیحاتی که حسینو پدر جون و مادر جون و مداحمون دادن و باچیزایی که خودم دیدم و حس کردم هوشیار شدم انگار تازه یه چیزایی فهمیدم قبلا فقط اسمشون رومیشنیدم و هیچوقت دنبال شناختشون نبودم از این بابت شرمندم😔 همینجا به خودم قول دادم از حالا هدف زندگیم شناخت اهل بیت و خداباشه . . بعد از وداع باایشون به سمت حرم سید شهدا رفتیم سمت خانوما خیلی شلوغ بود اما دری که سمت اقایون بود خلوت بود و به راحتی میشد ضریح و دید حلما_حسین من نمیتونم برم این انگشترارو تبرک کنم تو ببر سمت مردا خلوتتره حسین_باشه خواهری _من میرم روبه رو در آقایون اونجا میخوام زیارت عاشورا بخونم به مادر جون اینا بگو نگران نشن حسین_چشم مادر جون و فاطمه یکم اونور تر نشسته بودن کتاب دعامو برداشتم رفتم یه گوشه یی رو به ضریح ایستادم مشغول خوندن شدم تموم که شد تمام صورتم از اشک خیس شده بود چقدر این حال رو دوست دارم حس آدمی رو دارم که گمشدش رو پیدا کرده میتونم از همین حالا دلتنگی رو باتمام وجودم حس کنم دلتنگ وقتایی که اینجا نیستم ازشون خواستم منو از خودشون دور نکنن کمکم کنن همینجوری که دعوتم کردن . .
. . . منتظر ایستاده بودیم چمدونمامون رو تحویل بگیریم نیم ساعتی میشه رسیدیم فرودگاه امام با همکاروانی هامون خداحافظی کردیم فاطمہ رو کلی بغل کردم قرارگذاشتیم به زودی همو ببینیم از پشت شیشه ها مامان و بابا رو دیدیم عمه و عموها هم اومده بودن به استقبالمون براشون دست تکون دادم یه بغضی نشست تو گلوم اینجا احساس غربت میکنم 😔تو شهر خودم دلم برای مامان و بابا کلی تنگ شده بود اما از اومدنم خوش حال نبودم بعد کلی حال و احوال راه افتادیم به سمت خونه پدرجون و مادر جون رو عمو برد تو ماشین ساکت نشسته بودم بابا_حلما جان دخترم چرا ساکتی انقدر _دلم تنگ شد به همین زودی اینجا احساس غریبی میکنم😔 مامان_قربونت برم همه همینجورن وقتی برمیگردن بی تاب تر میشن _حسین مادر تو تعریف کن چجوری بود خوش گذشت بهتون حسین_بعله مامان جان مگه میشه بری کربلا و خوش نگذره _به حلما میگفتیم بیا برو خرید نمیشه که همش بری حرم نمیرفت😂 حلما_خو حالا 😂 بابا_حلما!!! نره خرید مگه میشه حسین_اره بخدا من دوسه روز اول برام غریبه بود اصلا😂 حلما_عهههه. خب رفته بودیم زیارت نرفته بودیم که خرید😒 مامان_قربون دخترم برم😍 . . تسبیح زینب هنوز دور دستمه دلم نمیاد بازش کنم همه جا همراهم بود شب که اومدن یادم باشه بدم بهش😭😍 مامان به مناسب اومدنمون مهمونی رو تدارک دیده قراره امشب همه جمع بشن خونمون طرفای 1ظهر رسیدیم خونه حسین و بابا چمدونامون رو اوردن از خستگی رو پا بند نبودم مامان_حلما جان برو استراحت کن تا شب سرحال باشی باشه ی گفتم یهو یادم افتاد نماز ظهرمو نخوندم رفتم سری وضو گرفتم نمازم رو خوندم خیالم راحت شد سعی کردم یکم استراحت کنم تا بقول مامان شب سرحال باشم. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رداى سبز امامت است بر تن شما 💚 خیل ملائکند به دور و بر شما 💚 قربان چهره ات که تجلی مصطفاست 💚 قربان آن صلابت چون حیدر شما💚 🌸🎊🌸نهم ربیع الاول سالروز آغاز امامت و ولایت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) 🌸🎊🌸 بر همه منتظران تبریک و تهنیت باد🌸🎊🌸 🌾🌸 عیدتون مبارک 🌸 🌾🌸اَللّهُمَ 🌾🌸صَلَّ 🌾🌸عَلی 🌾🌸مُحَمَّدٍ 🌾🌸وَآلِ 🌾🌸 مُحَمَّد 🌾🌸وَعَجِّل 🌾🌸فَرَجَهُم 🌾🌸وَ اَهلِک 🌾🌸عَدُوَّهُم... 🌾🌸 اَللّهُــــمَّ 🌾🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ 🌾🌸الفَـرَج 🌾🌸این گلهای زیبا 🌾🌸تقدیم به قدوم پر برکت 🌾🌸آقا امام زمان (ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌کنارش ایستاده بودم، شنیدم که می‌گفت: 《صلی‌الله‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان》 بهش گفتم: چرا الان به امام‌ زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌ سلام منو به امام ‌زمانم برساند!🌱 🕊 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسن عسکری علیه ‌السلام: لا يَشغَلْكَ رِزقٌ مَضمونٌ عن عَمَلٍ مَفروضٍ مبادا [سرگرم شدن به] روزى ضمانت شده، تو را از كار واجبى باز دارد ميزان الحكمه جلد4 صفحه430 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸نهمین روز ربیع‌الاول آمد 🍃🌸شروع دولت مستقبل آمد 🍃🌸بود در آسمان‌ها شور شادی 🍃🌸ندا در داده از هر سو منادی 🍃🌸الا یا اهل عالم شاد باشید 🍃🌸زهر رنج و غمی آزاد باشید 🌴عید امامت 🌴و ولایت 🌴مولایمان 🌴امام زمان (عج) 🌴بر شما 🌴مبارک 🌴 باد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh