eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 تو بخاطر یه لباس اینطور دلخور شدی؟ بیا بریم اصلا هرچی که دلت خواست و برات میخرم ،دیگه هیچی نمیگم! من غلط کنم دیگه نظر بدم!ببخش من و باشه ؟ اصلا دیگه جایی نمیرم، یک دقیقه هم تنهات نمیزارم. بزار ببینمت...! (نزدیک بود گریم بگیره، باورم نمیشد این حرف هارو فاطمه میزنه نمیدونستم چی میگم فقط میخواستم ببینمش و نزارم که از کنارم تکون بخوره. حتی فکر کردن به نبودش آزار دهنده بود) با صدایی بغض دار گفت: + فردا میام وسایلم رو جمع میکنم _یعنی چی وسایلت رو جمع میکنی؟ خانومم این حرف ها حتی شوخیشم زشته. مگه قرار نبود هرجایی هر کدوممون از اون یکی به هر دلیلی دلخور شد بهش بگه تا کدورتی نمونه ؟تو انقدر دلت ازم پر بود و چیزی نگفتی؟ خواهش میکنم بگو کجایی تا بیام جواب همه ی حرفات رو بدم +خداحافظ بهت زده به تماسی که قطع شده بود نگاه کردم . چند بار زنگ زدم. موبایلش و خاموش کرده بود. حس میکردم فضای خونه کوچیک تر شده و نمیتونم نفس بکشم. رفتم و لباس سپاه رو با پیراهن سرمه ای و شلوار مشکی عوض کردم. نمیدونستم باید کجا برم ،تنها چیزی که میدونستم این بود که نیاز داشتم به رفتن! ____
🌱 ____ فاطمه با شنیدن حرف هاش نتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه. تو دلم کلی قربون صدقش رفتم و به خودم لعنت فرستادم. صدای بغض دارش داغونم کرده بود. شمیم که این حال و روزم رو دید گفت ؛آخه تو که جنبه نداری،چرا میخوای شوهرت رو اینجوری سوپرایز کنی؟ همه خندیدن و بابا گفت : +حالا چیکار کنیم؟همینطور سر کوچه بمونیم ؟ اشک هام رو پاک کردم و گفتم : _اره میدونم که الان میاد دنبالم. مامان: + از دست تو دختر ،صداش و که شنیدم انقدر دلم سوخت که میخواستم بگم همه ی اینا نقشه ی زنته! ریحانه: +بمیرم برای داداشم ،چی میکشه از دست تو همه خندیدیم و گوشه ی کوچه منتظر موندیم که محمد بیاد که گفتم: _چند نفرمون بریم کنار ماشینش . چون با سرعت میاد یهو بریم‌جلوی ماشین که لهمون میکنه. محسن: +خب ما پشت این درخت ها قایم میشیم شما برو کنار ماشین. فقط مراقب باشین خیلی بهش نزدیک نشین که الان عصبانیه ممکنه یهو دستش بره خندیدم و گفتم : _آقا محسن شما مراقب باشین کیک خراب نشه محسن: +چشم حواسم هست روی این قیافه مزخرف برگ درخت نشینه دوباره صدای خنده هامون بلند شد. رفتم کنار ماشین و روی پاهام نشستم. خیلی هیجان داشتم ،همش میترسیدم محمد و ببینم و نتونم طاقت بیارم و بغلش کنم. چند دقیقه گذشت و طبق حدسی که زدم محمد با قیافه ای آشفته تر از همیشه از خونه بیرون اومد.از هیجان دستم میلرزید. نمیدونستم چه واکنشی نشون میده . به ماشین نزدیک شد. از جام بلند شدم و آروم قدم برداشتم .در ماشین رو باز کرد و خواست توش بشینه که رفتم پشت سرش و آروم به کتفش ضربه زدم. قیافه ام جدی بود و چون گریه کردم چشم هام یخورده قرمز شده بود. به سرعت به عقب برگشت. مات مونده بود.در ماشین رو بست .با تعجب نگاهش رو روم میچرخوند. به سختی گفت : +فاطمه چند ثانیه چشم هاش رو بست و نفس عمیق کشید که با لبخند گفتم : تولد مبارک محمدم بهت زده نگام میکرد که همه اومدن و باهم گفتن : +تولدت مبارک ریحانه کلی برف شادی روی سرمون ریخت و بعد رفت محمد رو بغل کرد و بوسیدش . با دیدن قیافه متعجب محمد در حالی که برف شادی روی بینیش نشسته بود همه زدیم زیر خنده. بیچاره هنوز تو شوک بود. بعد از چند دقیقه فهمید که قضیه چیه و از شوک در اومده بود که با دیدن عکسش روی کیک تو دست محسن چشم هاش گرد شد و گفت : +وای !نه!این دیگه نه! نگاهش از بین جمع به من برگشت و با زار گفت: +فاطمه!!! که باعث شد دوباره همه بخندن . یکی از مضحک ترین عکس های محمد رو داده بودم که روی کیکش بزنن. تو دوران نامزدیمون وقتی دلمون تنگ میشد با ژست های مختلف برای هم عکس میفرستادیم. یک بار زبونم و در آوردم و چشمام و گرد کردم و از خودم عکس گرفتم و براش فرستادم. اونم‌کلی به عکسم خندید و ادام رو در آورد و باهمین ژست برام عکس فرستاد . منم همین عکس رو روی کیکش زده بودم. با دیدن عکسش روی کیک از خجالت سرخ شده بود. به ترتیب بابا و مامان و محسن و روح الله رو بغل کرد و ازشون تشکر کرد. از شمیم هم تشکر کرد. و راهنماییشون کرد که برن داخل خونه. من و محمد تو کوچه موندیم که مامانم گفت: + آقا محمد کلید رو بده ما بریم بالا.محمد خجالت زده کلید رو به مامان داد. همه رفتن. رفتم و روبه روی محمد ایستادم از چهره ی آشفته اش مشخص بود که خیلی حالش بد شد. _معذرت میخوام که ناراحتت کردم +ناراحتم نکردی ،سکتم دادی! چیزی نگفتم و داشتم میرفتم بالا که گفت : +فاطمه برگشتم سمتش: _جانم +هیچکدوم از چیزهایی که گفتی جدی نبود دیگه؟ بهش لبخند زدم و گفتم: _ خیلی سعی کردم معکوس ویژگی های خوبت رو بگم. هیچکدوم جدی نبود! +خیلی اذیتم کردی ولی قول میدم جبران کنم _بمیرم الهی،ببخشید دیگه میخواستم غافلگیرت کنم +خداروشکر که هستی جوابش رو با لبخند دادم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ معنـای سحـر سلام بـر تو✋ غـایب ز نظـر سلام بـر تو غم میرود از سینه‌ی شیعه با گفتن هر ســــــلام بر تو✋ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج (عج)♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهج البلاغه حکمت 129 - شناخت عظمت پروردگار وَ قَالَ عليه‌السلام عِظَمُ اَلْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ اَلْمَخْلُوقَ فِي عَيْنِكَ🌹🍃 و درود خدا بر او، فرمود: بزرگى پروردگار در جانت، پديده‌ها را در چشمت كوچك مى‌نماياند 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطراتی از شهید شهریار بابایی به روایت فرزند شهید 🔹بابا سلام بعد از مدتها قلم به دست گرفتم تا خاطراتی از شما و از دلتنگی ام بنویسم. شهید🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه‌ها خالی‌ هستن. باید تا هور می‌رفتم، زورم اومد. یه بسیجی اون اطراف بود. گفتم دستت درد نکنه؛ این آفتابه رو آب می‌کنی؟ رفت و اومد. آبش کثیف بود. گفتم برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب می‌کردی، تمیزتر بود! دوباره آفتابه رو برداشت و رفت. بعدها شناختمش. زین‌الدین بود؛ فرمانده لشکر!!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتۍکسۍراهمہ‌طردکردند، آن‌وقت‌خدااوراپناه‌مۍدهد و مۍگوید خودم‌تورامۍخواهم...!🚶🏻‍♂ "کُلُّ‌ذَنبِکَ‌مَغفُورٌسِوَی‌الاِعراضِ عَنِّی‌اُدنُ‌مِنِّی،اُدنُ‌مِنّی،اُدنُ‌مِنّی" همہ‌ۍ گناهانت‌ جزروگرداندن‌ازمن، بخشیده‌شده‌است؛ "بہ‌من‌نزدیک‌شو"🤍💁🏻‍♂ [ - حاج‌اسـماعیل‌دولابـی🎙] 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشییع پیکر معلم شهید در ورامین 🔹پیکر معلم شهید حجت‌اله یوسفیه پس از ۳۹ سال غربت و چشم‌انتظاری بر روی دستان مردم شهیدپرور ورامین تشییع و در گلزار شهدای حسین رضا علیه السلام خاک‌سپاری شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ لازم نیست کاری که برای خدا میکنیم رو بگیم... اگه کار برای خداست گفتن پس برای چیه؟!🌱 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 جلوه های دجال در دنیای امروز‼️ 💢آیا در دنیای امروز ویژگی های دجال را می توان مشاهده کرد⁉️ 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📌 ابوالقاسم خود را جاروکش سپاه معرفی می کرد 🔷️ شهید ابوالقاسم اسماعیل زاده وقتی فرمانده گردان امام صادق (ع) لشکر‌ ۵۵ ویژه‌ شهدای ‌خراسان بود ، خود را یک رزمنده عادی و جاروکش سپاه معرفی می‌کرد. ابوالقاسم در دوازدهم تیرماه ۱۳۴۱ در شهرستان گناباد به‌دنیا آمد. ◇ با شروع انقلاب اسلامی جزو پیشتازان تمام راهپیمایی‌ها بود. ◇ بعداز اتمام تحصیل و اخذ مدرک دیپلم وارد سپاه پاسداران گناباد شد. ◇ در ۱۸ سالگی و دو روز بعد از آغاز جنگ به منطقه رفت و در تمام دوران جنگ در جبهه حضور مؤثری داشت. 🔸️ در ابتدای جنگ مدتی مسئول گروهانِ گردان نصرالله لشکر ۵ نصر بود و بعد به فرماندهی گردان‌امام‌صادق(ع) برگزیده شد. ◇ اصلاً اهل تظاهر نبود، تا زمانِ شهادت کسی نمی‌دانست که او چه کاره است و هر‌ وقت از او می‌پرسیدند که چه‌کاره است؟ ◇ در جواب می گفت: "من جاروکش سپاهم و در جبهه یک رزمنده عادی هستم" 🔹️ وقتی ایران قطعنامه ۵۹۸ را قبول کرد خیلی ناراحت بود و می‌گفت: "جنگ تمام شد و به آرزویمان نرسیدیم" 🔻 اما سرانجام مزد زندگی مجاهدانه‌اش را در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۶ در عملیات مرصاد گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش یعنی"شهادت" رسید و در بهشت شهدای‌ گناباد به خاک سپرده شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۲ 🔸شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد... |نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو می‌گرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت... یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. می‌گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیه‌ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود.. 👤خاطره‌ای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی 📚منبع: فصلنامه نگین‌ایران، شماره۱۶، صفحه۲۷ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔅 ۲۷ ✍ شهید ابومهدی‌المهندس: |هدفِ ارزشمندِ ما رضایت خدا و خدمت به همه‌ی مردم از هر قشر و مذهبی است؛ چه سُنی باشند چه شیعه، چه مسیحی باشند چه ایزدی و ... ما برایِ اصلاح و نابودیِ تروریسم قیام کردیم. 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۲۷) با کیفیت اصلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅علامه طباطبایی: تا زنده هستید دائم مشغول صلوات فرستادن و خواندن سوره «قل هوالله احد» باشید. زمانی که انسان در قبر قرار گرفت ارزو میکند شخصی کنارقبرش بیاید وبرایش یک فاتحه ای یا صلواتی بفرستد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از شیطان پرسیدند: گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد؟! گفت: امامِ اینها کـه بیایـد روزگـارمـن سیاه خواهد شد! اینهاکه گناه مۍڪنند امامشان دیرتر می آید. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 عاشق کتاب و مطالعه بود و با ارزش ترین هدایا را برای دوستانش می خرید. همیشه می گفت: اگه جنگ نبود حتمآ می رفتیم دانشگاه و تحصیلاتم رو ادامه می دادم. زمانی که دوستانش ازدواج می کردند و یا بچه دار می شدند یک دوره تفسیر المیزان که در سی جلد بود برای آنها می خرید. حاج حسین کتاب را وسیله تهذیب می دانست. 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh