eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌ فراقم‌ از‌ تو‌ زخم‌ است‌ و‌ به‌ وصلم‌ از‌ تو‌ مرهم که‌ چو دردم‌ از تو آید، ز تو نیز چاره‌ باید..💔 -یااباعبدالله-🖤 ✋🍃 🌙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها معامله ای بکنم» «چی؟» که هر جا من شهید شدم به حساب تو بنویسند؛ و این جا که تو داری شهید می شی برای من بنویسند.» لبخندکمرنگی به لب های پیرمرد آمدگفت:« تو این معامله رو با من می کنی؟» عبدالحسین گفت:«البته چرا که نه.» پیرمرد با آن حالش گویی خوشش آمده بود از این حرف ها،باز به حرف آمد و پرسید: «چرا؟» عبدالحسین گفت:«چون شما با این سن و سالت،تا همین جا که اومدی اندازه ی صد تا عملیات که من با این هیکل و بنیه ام برم ارزش داره؛،حالا این جا که چند قدمی دشمنه، ولی اگر تو اهواز هم شهید می شدی من با تو این معامله رو می کردم». پیرمرد گریه اش گرفت،کم رمق گفت:«نه محل شهادت هر کی مال خودش.» تا حرفی زده باشم گفتم:«حاج آقا پشیمون نکن، معامله خوبیه که.» «نه هر کسی مال خودش،هر کسی مال خودش» این را گفت و شروع کرد به خواندن تکبیر و شهادتین و صحبت با خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله).بعد هم با حال و هوای خاصی که اشک همه در آورد به مادر پهلو شکسته و به حضرت مولی و به یک یک ائمه (صلوات الله عليهم اجمعین سلام داد به اسم مقدس امام زمان (سلام الله علیه) که رسید خواست بنشیندنتوانست، بعدبا آخرین رمقش گفت:«السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.» و جان داد، به آرامی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها صحنه ی عجیبی بود عبدالحسین رو به بچه ها گفت:«این لحظه ها خیلی عبرت انگیز، این طور راحت جان دادن نصیب هر کسی نمی شه.» لحظه هایی بعد جنازه را فرستادیم عقب... تو همان عملیات بود که پام رفت رومین و سریع فرستادنم پشت جبهه، تو یکی از بیمارستان ها بستری شدم. طوری که بعداً فهمیدم؛ وضع پام خیلی ناجور می شود تا حدی که هیچ راهی نمی ماند جز قطع کردن، که قطع می کنند. از آن به بعد هم دیگر توفیق پیدا نکردم تو جبهه،ها پا به پای عبدالحسین باشم و بجنگم هشت نه ماهی مشهد بودم تا اوضاعم کمی روبراه شد پای مصنوعی هم گذاشتم، تو این مدت،عبدالحسین هر بار که می آمد مرخصی سری هم به ما می زد اصرار زیادی داشت که دوباره راهی جبهه شوم می گفت: «حالا یک ذره پا رو از دست دادی مبادا موندگار بشی تو شهر.» به شوخی گفتم:«با یک پا بیام جبهه چکار کنم؟» می گفت««اون جا قرارگاه هست چیزهایی هست تو بیا کار برات زیاده» خودم هم چنین قصدی داشتم کم کم باز راهی جبهه شدم. منتهی دیگر مشغولیتم تو ستاد بود. درست قبل از عملیات بدر مسئوولیت ستاد نجف را داشتم تو اسلام آباد غرب دو سه روزی به عملیات، نمی دانم چه شد که یکدفعه هوای دیدن عبدالحسین زد به سرم، کارها را روبراه کردم و مخصوص دیدن او رفتم محل استقرار تیپ امام جواد (سلام الله علیه) محوطه ی تیپ باز بود و وسعتش زیاد، از دو سه نفر سراغ عبدالحسین را گرفتم نمی دانستند کجاست. بالاخره یکی سایه بانی را نشان داد و گفت:«حاج آقا اون جا داشتن اصلاح می کردن» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها یکر است رفتم آن جا،روی یک صندلی نشسته بود پارچه ای هم دور گردنش بسته بود یکی از بسیجی ها داشت ریش او را کوتاه می کرد چشمش افتاد به من به اش اشاره کردم چیزی نگوید، دوست داشتم عبدالحسین را غافلگیر کنم انگار قضیه را گرفت به روی خودش نیاورد و دوباره مشغول کارش شد. فاصله ی من با صندلی ،یکی دو قدم بیشتر نبود. عبدالحسین به آرایشگر گفت:«ریشم رو کم کوتاه کردی تا جایی که جا داره کوتاه کن؛ زیر گلو و بالای صورت و پشت گردن رو هم خوب صاف کن.» چشمهای آرایشگر گرد شد. خنده ی ساختگی ای کرد و گفت:« تا جایی که یادمه حاج آقا،شما ریشتون رو زیاد کوتاه نمی کردین زیر گلو و رو گونه ها رو هم نمی گذاشتین تیغ بزنم حالا خبری شده که این طوری می گید؟» عبدالحسین با خنده جواب داد:«شما صاف کن کاری به بقیه اش نداشته باش.» او باز مشغول کارش شد و گفت:«خب ما می خوایم بدونیم حاج آقا، دونستن که عیب نیست.» عبدالحسین کمی خودش را رو صندلی جابجا کردگفت: «پدر جان،پشت سر و زیر گلو که صاف باشه، وقتی ماسک بزنیم خوب می چسبه و هوا نمی ره داخلش این طوری دشمن هرچی که شیمیایی بزنه، آدم می تونه استقامت کنه و بجنگه.» از نگاه جوان آرایشگر خواندم که انگار تعجبش بیشتر شده گفت: «حاج آقا اگه جسارت نباشه، عرضی می خوام خدمتتون بکنم.» «بفرمایید.» «راستش ما بسیجی ها همیشه بین خودمون شما رو به شهامت و به شجاعت اسم می بریم همه می دونن که عراق برای سر شما جایزه گذاشته و به تون میگن «بروسلی» و "دائماً از تون بد میگن.» آمد این طرف صندلی و باز مشغول کارش شد. ادامه داد:«با این حسابها شما که دیگه نباید بترسین» عبدالحسین گفت: «اتفاقاً من می ترسم ولی نه از جنگ و از مرگ، بنده از مفت مردن می ترسم، مثلاً اگر تو یک گودالی نشسته بودم و داشتم با بیسیم حرف می زدم و یکهو دشمن شیمیایی زد و من اون جا مردم در این صورت چکار کردم برای جنگ؟» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ،وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ...  ✨خدایا بنمایان به من آن جمال رعنا قامت و آن پیشانی ستوده (مهدیِ فاطمه) را و سرمه وصالِ دیدارش را به یك نگاه به دیده ام بكش. وشتاب كن درظهورش وآسان گردان خروجش را و، وسیع گردان راهش را ومرا به راه او درآور . 📚فرازی از دعای عهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهج البلاغه حکمت 246 - هشدار از دست ندادن نعمت ها وَ قَالَ عليه‌السلام اِحْذَرُوا نِفَارَ اَلنِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ🖤🌹 و درود خدا بر او، فرمود: از فرار نعمت‌ها بپرهيزيد، زيرا هر گريخته‌اى باز نمى‌گردد 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•『🕊️』• ↫ نام ونام خانوادگی :شهید محمود علیزاده نام پدر:میرزا علی اكبر تاریخ تولد :۱۳۴۳ تاریخ شهادت : ۲۴ / ۴ / ۱۳۶۱ محل شهادت :شلمچه نام عملیات :رمضان محل دفن: گلزار شهدای جوادیه الهیه فلاح ایشان در سال ۱۳۴۳ در روستای احمدیه دیده به جهان گشود وهنوز سه سال از عمر ایشان بیشتر نگذشته بود كه مادرش را از دست داد وتنها خواهرش سرپرستی او را به عهده گرفت .او هفت سالگی راهی مدرسه شد وتا سوم راهنمایی تحصیلات خودرا ادامه داد وبه علت شرایط آن زمان نتوانست بیشتر به تحصیل ادامه دهد .وبه كمك پدر خود به كشاورزی پرداخت .ایشان در زمینه دینی و مذهبی فعالیت های زیادی داشت ودر مراسمات شركت می كرد وبه نماز اول وقت وقران خواندن اهمیت زیادی می داد .در سال ۱۳۵۹كه جنگ ایران وعراق آغاز شد،چون ایشان ۱۶ سال بیشتر نداشت وبه علت كمی سن او را به جبهه نمی پذیرفتند ،تا دو سال بعد یعنی سال ۱۳۶۰همان كار خود یعنی كمك به پدر را ادامه داد ودر سال ۱۳۶۰ كه ایشان به سن ۱۸سالگی رسید دیگر نتوانست ندای امام را بی جواب بگذارد وبه آن لبیك گفت وبه جبهه رفت وبه مدت ۲۷روز جسد ایشان مفقود بود تا اینكه به كمك برادرشان ،جواد علیزاده جسدش در بیمارستان اهواز شناسایی وبه زادگاهش تشیع شد .شب شهادت ایشان یعنی ۲۱رمضان همانند حضرت علی (ع )از ناحیه سر ضربه خورد وبه شهادت رسید . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📎فرازی از وصیتنامہ: خـــدايا ... غلط ڪردم، استغفراللہ، خدايا امان امان از تاريكے و تنگے و فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در روز محشر و قــيامت بہ فريــادم برس. 🌷شهید حسین خرازی🌷 التماس دعا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤و سلام بر شهید سیداحمد پلارک که می گفت: «یا حسین(ع) دخیلم! آقا جانم وقتی که ما به جبهه میرویم به این نیت میرویم که انتقامِ آن سیلی، بازوی ورم کرده و سینه سوراخ شده را بگیریم» 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
«ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را، انتخاب کرده‌ ایم» 🌷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 نفس خود را تربیت کن! 💠 استاد مسعود عالی انتشارپست‌ثواب‌جاریه‌در‌پی‌دارد🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
«🦋✨» مَـن‌مطمئـن‌هستـم‌چشمـۍ‌ڪھ‌بھ‌نگاھِ حـرام‌عـٰادت‌ڪنـــھ‌،‌خیـلۍ‌چیـز‌هـٰا‌رو‌از‌ دسـت‌میـدھ‌. ‹چشـم،گنـٰاهڪار‌لـٰایق‌شھـٰادت‌نمیشھ.› ♥️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
| مراسم سراسری دعا و توسل به امام زمان علیه‌السلام (بمنظور تعجیل در امر فرج) • سخنران : استاد محمد شجاعی • با نوای : حاج حسین خلجی و محمود معماری • همراه با غرفه های پیراپزشکی، وکلای جهادی و مشاوره نوجوان به صورت رایگان تهران/ بهشت زهرا/ گلزار شهدا / قطعه ۴۰ شهدای گمنام(فانوس)   جمعه ۹ شهریور |  ساعت ۱۷:۰۰   🌐 esteghase.com
پیرغلامی که امام حسین(ع) خرجی یک سالش را فرستاد 🔹وقتی به منزل می‌رسد، متوجه می‌شود پاکت سنگین‌تر از صله‌ای است که بخواهند برای یک دعای چند دقیقه‌ای به ایشان بدهند. مشکوک شده و به سراغ دفتری می‌رود که صله‌هایش را در آن می‌نوشته‌. وقتی دفتر را باز می‌کند، متوجه می‌شود جمع مبالغ یکسالی که بیمار نبوده‌ و می خوانده، دقیقا با مبلغی که آن شب برای یک دعای دو دقیقه ای به او داده‌اند، برابری می‌کند! 🔹این روایت شاه حسین بهاری است؛ پیرغلام مومن و بامرام دورانی نه چندان دور که هم پیش خدا و اهل بیت اعتبار داشت و هم پیش مردمی که روی شاه‌حسین، جور دیگری حساب باز می کردند... 🔸اگر می‌خواهید این پیرغلام را بیشتر بشناسید و با سبک زندگی او آشنا شوید، گفت و گوی ما با حاج حمیدرضا بهاری؛ فرزند مداح حاجی‌شاه را اینجا بخوانید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این دختر خوبمون حنانه خرمدشتی قهرمان نجوم شد و مدال طلا آورد درسته رسانه‌هایی که نگران آزادی زنان هستند کور بودن موفقیت ایشونو ندیدن اما ما به جای اونا هم این شیردختر ایرانی رو تشویق میکنیم ▪️خانم خرمدشتی ماشاءالله به حجابت هزار ماشالله به تربیت و لقمه‌ای که پدرمادر بهت دادن 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی اینقدر درگیر روز مرگی و دنیا می‌شویم که از بُعد انسانی و ملکوتی خود غافل می‌شویم... سنگین می‌شویم گرفته و کدر می‌شویم... از یاد خدا خالی‌ می‌شویم ... ناکام و مضطرب می‌شویم اینجاست که باید از خداوند تغسیل روح بخواهیم ... که وجود کدر شده ی ما را بشوید ... این شستشو دو چیز لازم دارد ۱.حب الله ۲.اشک نیمه شب‌ و هر دوی اینها موهبت الهیست او باید بِکِشَد او باید بخواهد... برای اینکه شامل این موهبت بشویم در طول روز با خدا معامله کنید ... مثلا : خدایا با عشق تو به فلان بنده ات کمک میکنم ... خدایا به عشق تو چشمم رو مهار میکنم خدایا به عشق تو دائم الوضو میشوم... یا... اینجاست که خدا برای تو جبران می‌کند عشق می‌دهد نورانیت و صفای قلب میدهد‌‌‌... حرارت و جذبه میدهد ... خضوع و خشوع میدهد‌... سبکی و لذت میدهد... بهترین ها رزقتون 💐 . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا