eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 9⃣9⃣ 💠 آجیل مخصوص🍭 🌿شوخ طبعی اش باز #گل کرده بود. همه ی بچه ها دنبالش می دویدند و اصرا
🌷 0⃣0⃣1⃣ 💠 خواهر اوشین😅 🔸آخرین روزهای عملیات سپری شده بودند. نفس كوردل داشت قطع میشد. 🔹بچه های گردان روح الله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچه های گردان امام سجاد(عليه السلام) تازه از عملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی پادگان اندیمشك لمیده بودیم. 🔸اخبار ساعت هشت شب را از گردان شنیدیم. بزرگ روی اجاق داشت میجوشید. خوردن یك شیشه مرباخوری آتشی جان میداد. 🔹شنبه شب بود و میشد رفت گردان پای تلویزیون نشست و یك درست و حسابی دید. 🔸شنبه ها بعد از خبر، سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» پخش میشد. بلندگوی گردان روشن شد و صدای برادر كافشانی (از بچه های تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچه های گردان داد. 🔹آقای با لحنی آرام و اعلام كرد: برادرانی كه میخواهند سریال را تماشا كنند، به حسینیه گردان😅😅 صدای انفجار خنده بچه های رزمنده بود كه به هوا بلند شد ... 😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تکلیف 💎هر چه بهش گفتیم و گفتند فایده ای نداشت. #حکمش آمده بود باید فرمانده گردان #عبدالله بشود،ولی
🔴با مردم یک رنگ بود 🔹طرف با يك گازي آمد🏍 جلوي در مسجد🕌. سلام كرد.👋 جوابش را با دادم.😒 دستانش بود و سياه.🔧 خواست موتور را همان جلو ببندد به يك ستون، نگذاشتم.🚳 🔹گفتم: اينجا ببندي عمو. با نگراني را نگاه كردم.⌚️ دوباره خيره شدم👀 به سر كوچه. سه، چهار دقيقه گذشت و باز هم خبري نشد.😳 🔹پيش خودم گفتم: رو ديگه بيشتر از اين نميشه👥 نگه داشت؛ خوبه برم به پايگاه بگم تا يك بكنيم. 🔹 يك دفعه ديدم مسجد روشن شد📢 و جمعيت فرستادند! مجري گفت: 🔹نمازگزاران عزيز در خدمت بزرگ جنگ حاج عبدالحسين هستيم كه به خاطر خرابي كمي با تأخير رسيده‌اند.😟 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh