🌙★🌙★🌙★🌙
.
♥️چشم پاک #دختری از جمله ای تر ★مانده است
♥️چشم های #پاکش اما
♥️خیره بر در #مانده است😔
★روی دیوار اتاق کوچک #تنهایی اش
♥️عکس 🖼بابایش کنار شعر مادر مانده است
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#گردان_تکنفره
🔸پس از آن که به #تنهایی یک تپه را که یک گردان از پس آزاد سازی آن برنیامده بود، تصرف کرد از جانب شهید سردار حاجحسین خرازی🌷 به #گردان_تک_نفره معروف شد.
💥تکتیرانداز افسانهای دفاعمقدس
#شهید_عبدالرسول_زرین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفری نژاد منزل ما آمدند،دمادر شهید خیلی ناراحت😔 و دل شکسته بود، دستان خسته اش را گرفتم، گفتم: چی شده مادر⁉️ گفت: یکی از همسایه ها بهم گفته عکس پسرای #شهیدت را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایه ای راضی نباشه!!
دلم گرفت از این همه #بی_معرفتی 😔
مادر گفت: عکس پسرام را برداشتم. با ناراحتی گفتم: چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما #مدیون شما و شهدا هستیم، خواهش می کنم عکس ها را دوباره بگذارید🙏 هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش #راضی نشد
گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی📲 همه ببینند. رفت و با ذوق😍 عکس ها را آورد.
همه ما زندگی مون را #مدیون شهدا و "مادر شهیدان" هستیم. مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر💔لحظات #تنهایی
اگه نمی توانید دردی از #مادر دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید❌
حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشان شاد میشه😊💝
📸تصاویر این دوشهید بزرگوار تقدیم حضورتان
#شهید_بهزاد_جعفری_نژاد
#شهید_علیرضا_جعفری_نژاد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 به قول خودش، در تمام #تنهایی و بی کسی اش، دست هایش فقط در خانه #خدا را زد وچشم هایش بهانه او را گرفت و بارید😢
🍂 پدرش را سرطان در هم پیچید و آسمانی شد. #مادر، شد نان آور خانواده، آن هم چه نانی...! نانی که، چرک از رخت ها می ربود و خشت خشت آماده می کرد برای سر پناه مردم.
🍂 علی در #یازده_سالگی وارد عرصه مبارزه شد وفعالیت هایش را از مسجد🕌 محل آغاز کرد.
🍃نام مادر#شهید، ننه علی " سکینه پاکزاد " است وبه راستی فرزند پاکی زاده .پاکزاد و زاده پاک هردو در جبهه ها حضور داشتند👊
🍂گویی جسم اثیری اش در کالبد جسم اسیری نمی گنجید که#ازدواج هم نتوانست طعم، لعبت دنیا را به او بچشاند. چهار ماه بعد از ازدواجش💍 بود که به سوی #عشق حقیقی پرکشید🕊
بر مزارش نوشتند:
زادروز: ۱۳۴۵/۸/۱۸
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴
🍃بعد از این #تاریخ تا مدت ها هنوز چندین خانواده با تاریکی شب، چشم شان به در خشک بود. بلکه دوباره زنگ خانه، نوید آمدن ناشناسی را بدهد که برایشان آذوقه پشت در می گذاشت😥
✍نویسنده: #سودابه_حمزه_ای
به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_علی_شفیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 به قول خودش، در تمام #تنهایی و بی کسی اش ، دست هایش فقط در خانه #خدا را زد وچشم هایش بهانه او را گرفت و بارید.😢
🍂 پدرش را سرطان در هم پیچید و آسمانی شد. #مادر ، شد نان آور خانواده ،آن هم چه نانی...! نانی که، چرک از رخت ها می ربود و خشت خشت آماده می کرد برای سر پناه مردم.
🍂 علی در #یازده_سالگی وارد عرصه مبارزه شد وفعالیت هایش را از مسجد محل آغاز کرد.
🍃نام مادر#شهید، ننه علی " سکینه پاکزاد " است وبه راستی فرزند پاکی زاده .پاکزاد و زاده پاک هردو در جبهه ها حضور داشتند.👊
🍂گویی جسم اثیری اش در کالبد جسم اسیری نمی گنجید که#ازدواج هم نتوانست طعم، لعبت دنیا را به او بچشاند. چهار ماه بعد از ازدواجش بود که به سوی #عشق حقیقی پر کشید❤️
بر مزارش نوشتند:
زادروز: ۱۳۴۵/۸/۱۸
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴
🍃بعد از این #تاریخ تا مدت ها هنوز چندین خانواده با تاریکی شب ،چشم شان به در خشک بود بلکه دوباره زنگ خانه، نوید آمدن ناشناسی را بدهد که برایشان آذوقه پشت در می گذاشت😥
✍نویسنده : #سودابه_حمزه_ای
❣به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_شفیعی
📅تاریخ تولد: ۱۸ آبان ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت: ۴ دی ۱۳۶۵
📅تاریخ انتشار: ۱٧ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدا کرمان
#گرافیست_شهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 به قول خودش، در تمام #تنهایی و بی کسی اش ، دست هایش فقط در خانه #خدا را زد وچشم هایش بهانه او را گرفت و بارید.😢
🍂 پدرش را سرطان در هم پیچید و آسمانی شد. #مادر ، شد نان آور خانواده ،آن هم چه نانی...! نانی که، چرک از رخت ها می ربود و خشت خشت آماده می کرد برای سر پناه مردم.
🍂 علی در #یازده_سالگی وارد عرصه مبارزه شد وفعالیت هایش را از مسجد محل آغاز کرد.
🍃نام مادر#شهید، ننه علی " سکینه پاکزاد " است وبه راستی فرزند پاکی زاده .پاکزاد و زاده پاک هردو در جبهه ها حضور داشتند.👊
🍂گویی جسم اثیری اش در کالبد جسم اسیری نمی گنجید که#ازدواج هم نتوانست طعم، لعبت دنیا را به او بچشاند. چهار ماه بعد از ازدواجش بود که به سوی #عشق حقیقی پر کشید❤️
بر مزارش نوشتند:
زادروز: ۱۳۴۵/۸/۱۸
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴
🍃بعد از این #تاریخ تا مدت ها هنوز چندین خانواده با تاریکی شب ،چشم شان به در خشک بود بلکه دوباره زنگ خانه، نوید آمدن ناشناسی را بدهد که برایشان آذوقه پشت در می گذاشت😥
✍نویسنده : #سودابه_حمزه_ای
❣به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_شفیعی
📅تاریخ تولد: ۱۸ آبان ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت: ۴ دی ۱۳۶۵
📅تاریخ انتشار: ۱٧ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدا کرمان
#گرافیست_شهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃کم آوردهام برای نوشتن چون حس میکنم که قطرهام و باید توصیف دریا کنم.
🍃سال به سال و لحظه در لحظه دورتر میشویم از آنچه باید میبودیم از آنچه برای ما رسم کردهاید و ما در طول زندگی داریم خط خطی میکنیم و از رسم چیزی نمیدانیم.
🍃رسیدهایم به درس هفتم، درس #کظم_غیض و فرو بردن خشم درس #عبادت و بندگی، درس #تنهایی و تاریکی، درس #اسارت و غل و زنجیر، درس زندانبان و تازیانه و 15 سال سیاهچال😔
🍃امام #باب_الحوائج گیر کردهام میان بایدهایی که نکردهام میان رسمهایی که حل نکردهام و فقط سر کلاس درس خواب بودهام و #غافل؛ عمر کلاس دارد تمام میشود و ترس مردود شدن دارم کمک کن تا بگذرم از این سیاهچال دنیا، از غل و زنجیر #نفس، از زندانبانی چشم، از لرزیدن دست و دل😞
#یا_باب_الحوائج
یاعزیزُ یا عزیزُ یا عزیز
✍🏻نویسنده: #محمد_صادق_زارع
🖤به مناسبت سالروز شهادت #امام_موسی_کاظم
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و #تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.
🍃سلام بر تو ای عزیز دل #زهرا تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای #مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»
🍃سلام بر تو ای شمشیر #علی در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و #دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با #ذوالفقار حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و #غربت سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.
🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق #گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب #جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که #ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.
✍نویسنده : #علی_اناری
✨ #جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و #تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.
🍃سلام بر تو ای عزیز دل #زهرا تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای #مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»
🍃سلام بر تو ای شمشیر #علی در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و #دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با #ذوالفقار حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و #غربت سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.
🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق #گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب #جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که #ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.
✍نویسنده : #علی_اناری
✨ #جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و #تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.
🍃سلام بر تو ای عزیز دل #زهرا تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای #مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»
🍃سلام بر تو ای شمشیر #علی در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و #دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با #ذوالفقار حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و #غربت سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.
🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق #گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب #جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که #ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.
✍نویسنده : #علی_اناری
✨ #جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠همسر شهید بسیجی #دانیال_رضازاده 😔
🔸به کدامین گناه همراه و #همدل او را گرفتید⁉️چرا او را متحمل لحظه های #تنهایی کردید که قطعا دو نفره♥️ بودنشون خیلی شیرینش میکرد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣#سلام_امام_زمانم ❣
سلام حضرت آفتاب، مهدی جان عج
🥀عمری است که ما ساکنان سرزمین شبیم، عمری است که سرگردان #زمستان های مکرریم، عمری است که در امواج پرتلاطم🌊 دریای #بی_کسی گرفتاریم ...
🥀دل های ما♥️ دیرگاهی است که سپیده و بهار و #آرامش را از یاد برده است. بیایید و نجاتمان دهيد از این هجوم همواره ی #تنهایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh