🌷 #طنز_جبهه 3⃣9⃣
💠سوپرطلا😄😄
🔸اکبر کاراته از تو خرابههای آبادان یه #الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشهی خدا #مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون.
🔹یه روز که اکبر کاراته برای بچهها سطلسطل #شربت میبرد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو #لیوان میکرد و میداد بچهها و میگفت: بخورید که #شفاست.
🔸کمکم بچهها به اکبر کاراته #شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و #نصفشو خورده. همه به آب آویزون شدهی بینی الاغ نگاه کردند و #عق زدند.
🔹دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی #رودخونهی بهمنشیر. اکبر کاراته که داشت #خفه میشد، داد میزد و میگفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو میگیرم؛ حالا میبینی! او جیغوداد میکرد و بچهها از #خنده ریسه رفته بودند.😂😂
📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸در قسمتی از ارتفاع، فقط #یک_راه برای عبور بود. #محمودکاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی💥 دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده🔒 بود،هیچ کس نتونست از این جا #رد_بشه".
🔹گفت: بریم #جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم.رفتیم تا نزدیک سنگر #تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد👀.
🔸آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را #خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف🔀 آرایش داده و بزنیم به #خط".جور خاصی پرسید:" #دیگه چه کاری باید بکنیم!".
🔹گفتم:چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه🗯.
گفت:یک کار دیگه هم باید #انجام_داد.
گفتم:چه کاری⁉️با حال عجیبی جواب داد: #توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم❌.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh