eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣2⃣2⃣ 🌷 📝برنامه‌ریزی 📍از کارهاش تعجب می کردم.  با اینکه مشغولیت کاریش دو برابر آدم های معمولی بود ولی باز برای انجام کارهای وقت می ذاشت. 🗂اینقدر وقت میذاشت که دیگه نیازی نبود من برای ، بیرون برم. 🍎عجیب‌تر اینکه بعضی چیزها رو که داشتیم بدون اینکه من بگم بعد از تموم شدن کارش می خرید. 🎗از این‌ها که بگذریم کارهای دیگه مثل بردن بچه ها رو هم خودش انجام می داد. 👫با تمام این و کارهایی که داشت باز از بچه ها غافل نبود. هر شب رو برای اون ها می ذاشت و بعضی شب ها تا وقتی بیدار بودن کنارشون بود. 🔗جامعیت کارهای مرتضی، نتیجه ی دقیقی بود که برای کار و زندگی داشت. ✍راوی: همسر شهید 🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#دوست_دارم_مثل_توباشم❤️ 🌸در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، #حقوق شما آماده است و هر وقت صلاح بدانی بیا و بگیر. خیلی #آهسته گفت: شما ڪی میری تهران!؟ گفتم: آخر هفته 🌸گفت: سه تا #آدرس رو می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این #خونه ها بده! من هم این ڪار را انجام دادم.بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های #مستحق و آبرو دار بودند. 📚سلام بر ابراهیم1 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻پدر شهید: ⭐️داشت واسه خودش #خونه می ساخت. من و پدرخانمش سرخونش کار میکردیم. سعید هم عصرها بعد از سرکار میومد سرخونه کار میکرد. ⭐️چندروزی مصادف شد با #تشییع پیکر #شهدای_غواص که سعید دیگه عصرها هم #نمیومد. گفتم شاید از طرف محل کارش مجبوره که بمونه. اما متوجه شدم که نه، سعید به دلخواه خودش داره اونجا #کاگری میکنه. ⭐️یه روز صبح که داشت میرفت سرکار بهش گفتم: پسر خونه خودت #نیمه_کاره هست.تا ظهر اونجا باش، عصرها بیا سرخونه ات کارکن. ⭐️یهو بهم ریخت و گفت پدرجان این کارخیلی مهم تر از خانه خودمان ست، الان واجب این #شهدا هستند که به گردن همه ما حق دارند.... #شهید_سعید_کمالی_کفراتی 🌷 #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸هیچ کس از همرزمان نمی توانست بگوید که از علی #کمک و خیری به او نرسیده است❌ یکبار می خواستم خانه ای بخرم🏡وبرای همین نیازبه #مشورت دوستانم داشتم. گفتم: علی میایی بریم جلوی #مدرسه؟ 🔹قبول کرد✅ و موقع آمدن با خودش یک میلیون تومان پول💰 هم آورده بود. خندیدم و گفتم: من نگفتم که کم و کسر دارم!! فقط می خوام #خونه بخرم و خواستم باهات مشورت کنم☺️ با همان لبخندهای همیشگی #خنده ای کرد و گفت: حالا بگیر لازمت میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸به یاد دارم یک #تکاوری 4 روز تاخیر داشت که شامل کسر حقوق💵 می شد. #علی شماره حسابش💳 را گرفته بود و بدون اینکه خودش متوجه شود، از حقوق خود کسری اش را به حساب او↷ واریز کرده بود. وقتی اون تکاور جریان را فهمید💬 و به من گفت، در گوشش گفتم که: این کار #کوچیک علی هستش. #شهید_علی_آقایی #مهندس_شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🔰 آقا مصطفی همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به بیوافتد. 🔻همسر شهید: 🔸یک روز مادرم اومد پیش من گفت این تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه😕 ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه! 🔹وقتی آقا مصطفی اومد ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟؟ گفت: تو که می دونی من تو خیابون به کسی . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh