eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🍃💥🌴🍃🌴💥🍃🌴🍃 💥در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده. اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند به دنبال این ماجرا بود✨ 🍃. جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود. در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط می گرفت . از عبادت📿 لذت می برد .✨ 💥 ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود . در ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد . حتی شده یک گل. 🌷آینده نگری منحصر به فردی داشت . ✨ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
چوپانی گله اش را به صحرا برد 🐑🌿. وقتی به درخت گردوی تنومندی رسید🌳🥜،از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. باد، ای🪵 را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. چوپان خواست از درخت پایین بیاید که ترسید مبادا بیفتد و دست و پایش بشکند🪨🍁. مستاصل شد و در آن حال زار گفت: خدایا! گَله ام نذر تو،اگر از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه ی دست پیدا کرد و جای پای محکم تری یافت☘. آنگاه گفت: خداوندا! تو که راضی نمی شوی زن و بچه ی من از و خواری بمیرند و تو تمام گله را صاحب شوی؟ نصف را به تو می دهم و نصف دیگر هم برای خودم… قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید گفت: خدایا! نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟آنها را خودم نگهدای می کنم، در عوض کشک و پشمش را به تو می دهم. وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره هم که بی مزد نمی شود. پس کشکش مال من،پشمش مال تو. وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید🌿، نگاهی به آسمان کرد و گفت: مرد حسابی! چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول مان یک کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد..! عهدی که در طوفان با می بندیم، در آرامش نکنیم☺️🖇... اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh