2⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_علی_آقاعبدالهی🕊❤️
🌷بیشتر مسائل را با #مادرش در میان میگذاشت. حتی راجع به #سوریهاش هم من ابتدا موافقت نکردم⛔️. موافقت همسر و مادرش را گرفته بود. من به او گفتم شما که میخواستی بروی بهتر بود ازدواج نمیکردی.
🌷 اسم دوستهایش را میآورد و میگفت: "همه اینهایی که رفتند زن و بچه دار بودند مثل آقای #فرامرزی،که سه تا بچه دارد، آقای #عبدالله_باقری که دو بچه دارد.
🌷" از طرفی مادرش هم میگفت: "شعار که نمیدهیم، باید عمل👊 کنیم. اگر زمان #امام_حسین(ع) بودیم چه میکردیم؟ باید لبیک بگوییم." با صحبتهای مادرش، رضایت دادم.
🌷هنگام تشییع آقای عبدالله باقری و فرامرزی که بود، رفتیم #سپاه انصار که محل خدمت علی آقا هم بود. من و مادرش برای شرکت در تشییع رفتیم. متوجه شدیم آن جا #علی_آقا از شهدا خواسته بود که کارش برای سوریه رفتن درست شود و بعدها به رفیقش گفته بود من از آنجا خواستهام را گرفتم☺️
🎤راوی: پدر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#جاویدالاثر_علی_آقاعبدالهی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عادت_داشت_کارهای_خوبش_پنهان_بمونه
🌷| رفته بودیم #اردوی مشهد🚎
من فقط تونسته بودم هزینه اردو رو #فراهم کنم، یه روز بچه ها برای خرید سوغاتی به بازار رفتن👜
#علی_آقا اومد پیش من و گفت : تو نمی ری بازار؟
گفتم : #راستش من فقط تونستم هزینه اردو رو فراهم کنم و #پولی برای خرید #سوغاتی ندارم❌
گفت: باشه و رفت✋
یکی دو #ساعت بعد اومد و گفت : من می خوام برم بازار #خرید، بیا با هم بریم
رفتیم بازار، #علی_آقا کلی سوغاتی👝 خرید و برگشتیم حسینیه
فردا صبح هم به #طرف تهران حرکت کردیم🚎
وقتی رسیدم خونه، در #ساکمو که باز کردم دیدم #تمام اون سوغاتی ها توی ساک منه و علی #اونهارو برای من گرفته بود و حتی به روی #منم نیاورده بود.👌 |🌷
#شهید_علی_خلیلی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰شهید به روایت همرزمشان:
🔸علی آقا واقعا آرزوشون #گمنامی بود و خدا هم روی #علی_آقا رو زمین نذاشت🚫 و علی آقا جاوید الاثر🌷 شدند، در آخرین لحظات عمرش #عاشقانه💖 این شعر رو زمزمه می کرد:
🔅خواهم كه داین #غمكده آرام بگیرم
🔅گمنام سفر كرده و #گمنام بمیرم🕊
#شهید_محمدرضا_بیات
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا
🔰قبل از شروع مراسم #عقد، علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس خانم😇 هرچه از خدا بخواهد، #اجابتش حتمی است👌 گفتم چه آرزویی داری⁉️
🔰درحالی که چشمان مهربانش😍 را به زمین دوخته بود، گفت: اگر #علاقه ای به من دارید و به خوشبختی💖 من می اندیشید لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید.
🔰از این جمله تنم لرزید💓 چنین آرزویی برای یک عروس در #استثنایی_ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود😔 سعی کردم طفره بروم؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم✅
🔰هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت🌷 کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک😢 نگاهم را به علی دوختم، آثار #خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
🔰مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیتالله_مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و داماد🌷 و آیت الله مدنی همه به فیض شهادت🕊 نائل شدند
#سردارشهید_علی_تجلایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠پایان ماموریت یک بسیجی #شهادت ست...
🔸علی آقا به دنبال #شهرت و پست نبود❌ و بی ریایی از ویژگیهای بارز علی بود👌 دغدغه #فرهنگی و دینی در شهرستان، مشکل شخصی شهید علی جمشیدی بود و ارتباطی به برخیها نداشت.
🔹علی آقا تمام کارهایش در #گمنامی بود او در بسیج سازندگی فعال بود و به مناطق #محروم در سیستان بلوچستان برای کمک میرفت🚌 و در آن مناطق همه علی آقا را میشناختند🙂
🔸معمولاً انسانها در یک زمینه پیشرفت و رشد چشمگیری دارند، جنبه مذهبی، فرهنگی، علمی و…اما #علی_آقا در تمام زمینهها صاحب نظر بود. علی آقا در کارهای فرهنگی📚 و مذهبی و رای زنیها همیشه پیش قدم بود
🔹کارهایی که بر عهده میگرفت
به نحو احسن✅ انجام میداد به طوری که هیچ کس باور نمیکرد که یک #جوان ۲۰ ساله بتواند از عهده چنین کاری برآید.
#شهید_علی_جمشیدی
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📜 فرازی از وصیتنامه
✍از همسرم میخواهم تا فرزند دلبندم علی آقا را با مهر و محبت🌺 بزرگ نماید و "جای خالی پدر" را برایش پر نماید. اما سخنی هم به #علی_آقا عرض کنم.
✍علی جان این را بدان که من تو را خیلی دوست دارم و همیشه و همه جا با تو خواهم بود. #پسر_عزیزم از تو میخواهم همیشه در مسیر درست گام برداری و مایه سرافرازی بنده و مادرت باشی و از این طریق اعمال خیر💖 نامشخص به من هبه نمایی و ولایت فقیه و رهبری فرزانه انقلاب را برای خود #الگو و راهبر قرار دهی.
✍همسرعزیزم♥️ در انتهای سررسید تمامی طلبها و #بدهیها و حسابهایم را ثبت نمودهام که زحمت آنها به گردن شما میباشد.
✍در خاتمه عرض مینمایم که دلم برای زیارت #کربلا تنگ میشود حتما در زیارت کربلا مرا هم یاد کنید و این شعر را زمزمه نمایید:
🌾 #شبهای_جمعه میگیرم هواتو
🍂اشک غریبی میریزم😭 برا تو
🌾بیچاره اون که #ندیده حرم رو
🍂بیچارهتر اون که دید #کربلاتو
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است☺️ گفتم: چه آرزویی داری؟
💢در حالی که چشمان #مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید💞 و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید
💢از این جمله تنم لرزید😔 چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم🤲 ناچار قبول کردم
💢هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم🌷 و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم😢
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود
💢مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند🕊
🔰عروس نیز به جمع آسمانی شان پیوست(دیروز روز خاکسپاری همسر بزرگوار شهید تجلایی🌷 بود)
راوی: #همسر فاتح سوسنگرد (خانم نسیبه عبدالعلی زاده)
#شهید_علی_تجلایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهید
لباسهای خیس به تنشان سنگینی میكرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...
بچه ها از كت و كول هم بالامیرفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار...
اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید كه #علی_آقا پله شده بود برای بقیه...
یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود»
#شهید_علی_چیتسازیان 🌷
📎منبع: خبرگزاری نوید شاهد به نقل از سایت انصار حزبالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh