eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رو کسی بجز حسین حساب نکن...❤️ . . روایتی از زندگی شهید مدافع امنیت دانیال رضا زاده (قسمت دوم) شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
پورکاوه،غافلی ماه‌ما - yasfatemii .mp3
4.16M
نوآهنــگ↶‏ مــــاه مــا ای خـــدای ماه رمضـــون دیگه آقــامون رو برســـــون 🎙 کربلایی‌ علی‌ پورکاوه 🎙 کربلایی‌ بهنام‌ غافلی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
افطار شهدایی ۲۶ (1).mp3
5.36M
🎵پادکست «افطار شهدایی» 👤 شهید سید کریم مزرعه 🔸 قرار بود عملیات شهید چمران را انجام بدهیم... 🌷 قبل از افطار مهمان شهدا باشید. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آب از سرم گذشتہ صدا میکنے مرا؟ در یڪ قنوٺِ سبز،دعا میکنے مرا؟ این شوقِ پر زدن ڪه بہ جایے نمیرسد بال و پرم شڪستہ،هوا میکنے مرا؟ نعم‌الرفیق💚 شهید_حسین_معز_غلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_1000418537_۱۲۵.mp3
4.47M
🔴 وداع با ماه رمضان و روضه وداع حضرت سيدالشهدا 🔵 ممنونم اگر نروی ‌‌..میمیرم اگر بروی.. 🎙 ميرزا_محمدي
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠آداب وداع با ماه رمضان 🔸حجت الاسلام رفیعی ‌ ‌ =صَــــدَقِہ جاریِہ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸سفره‌ی میهمانی‌ات آرام جمع می‌شود و ما هنوز منتظر صاحب‌خانه‌ایم. حالا که ماه دارد تمام می‌شود، بیشتر آه می‌کشم. و "آه" نام دیگرِ توست... وقتی از عمق دل شکسته برآید... 🌙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان 🔹️ دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان با تصاویری از یادمان شهید حسن باقری ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 مهدی جان .. هر آنجا که رویت بشوی عید همان جاست این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیست 🌙عید سعید فطر مبارک.. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاطره ای از شهید نظرزاده 💠خبر شهادت 🔰شهید نظرزاده به عنوان بسیجی رفتند برای اعزام به جبهه. از طریق ثبت نام کردن. یک شب، دو شب موندن بعد اعزام شدند. 🔰ماه رمضون بود که خبر شهادتش رو بهمون دادن. نمیدونم چندم بود. ما چشم انتظار آمدنش بودیم، قند شکسته بودیم🍚 آماده کرده بودیم. مرغ گرفته بودم ببرم بزارم خونه بابام توی یخچال، شنیدم در می زنند به پسر بزرگم گفتم ببین کیه، رفت دم در یک مرتبه دیدم برگشت. 🔰گفتم کی بود مامان گفت: یک آقایی. بهم گفت داخل خانه کیه؟ گفتم . گفت غیر از مامانت کس دیگه ای نیست؟ گفتم چرا پدر بزرگ و مادر بزرگم و خاله ام. دیگه اون بنده خدا رفته بود، گفتم خب نپرسیدی چیکار داره؟! گفت زود رفتند. دل من یهو یه جوری شد😢 گفتم نکنه یه . 🔰مرغ ها🍗 رو برداشتم رفتم خونه بابام بزارم تو یخچال دیدم نیستند. رفتم دم پنجره. دیدم اقا رضا با یه نفر دیگه با موتور اومدن. مثل اینکه گفته بود ایشون خالَمه، بنده خدا رفت. می خندید😄 گفت چه خبر خاله؟ گفتم خبرا که دست شماست کجا بودی⁉️ این بنده خدا کی بود، واسه چی اومده بود. گفت اومده بود کنه برای پسر خاله. گفتم خاله شب که کسی تحقیقات نمیاد. گفت چرا چون است و هوا گرمه شب میان واسه تحقیق 🔰این که رفت، من یه مقدار شدم که خبرهایی هست و اینا به من چیزی نمیگن. برگشتم خونه خواهرم. رفتم دیدم عموم خدا بیامرز نشسته؛ سلام و احوالپرسی کردیم. دیدم پسرخواهرم چندتا دفتر و ... زیر بغلش گرفته. گفتم کجا میری آقارضا؟ گفت امشب هست دارم میرم. گفتم نه دروغ میگی آقا رضا، گفت به جان خودم خاله، گفتم اگر خبری هست به من بگو. گفت هیچ خبری نیست خاله، عمو مگه خبریه؟؟ گفت نه❌ هیچ خبری نیست. 🔰گفت بیا بشین یه چایی☕️ بخور گفتم نه من میرم خانه. به آقاجواد گفتم: مادر هر خبری هست اینا چیزی به من نمیگن. رفت به خاله اش گفت چه خبره خاله؟ خواهرم گفته بود خبری نیست دیگه اومدیم خوابیدیم. دیدم دو تا بچه های کوچکم خیلی بی تابی می کنند. این دو تا طفلکی ها پشت سر هم بودن از لحاظ سنی، خیلی بی قراری می کردند. جواد گفت: من میرم مسجد🕌 🔰همین که رفت چیزی نگذشت که دیدم یه دفعه برگشت. گفتم نخوندی گفتش نه مامان (رنگش هم خیلی پریده بود) گفت مثل اینکه یه خبرایی هست مامان😥 من پامو گذاشتم تو مسجد همه گفتن شش تا بچه داره مثل اینکه رو میگفتن. گفتم خب می خواستی بری بپرسی گفت دیگه اصلا پام پیش نرفت که برم تو مسجد. 🔰بچه ها رو خوابوندم. دیگه خودمم خوابیدم هوا روشن شد ساعت های شش و نیم، هفت🕗 بود دیدم پسر خواهرم اومد زنگ زد در رو باز کردم. گفت خاله خوبی چه خبر؟ گفتم سلامتی خاله جان! خبر ها که دست شماست. گفت نه خبری نیست فقط بابای جواد(شهید نظرزاده) شده. گفتم الکی میگی آقا رضا زخمی شده یا ⁉️ اونم گفت: حالا که شما میگی خاله، آره شهید شده😔 🔰سردخانه که رفتیم فقط بدنش سرد بود ما گفتیم که حتما هست. دیدم تمیز، مرتب خوابیده. پسر خواهرم میخواست عکس بگیره📸 که دیدیم پشت سرش، سمت چپ ترکش خورده و به شهادت رسیده. روحشون شاد🌷 راوی: همسر بزرگوار شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ↯پیام فرزند بزرگوار به دست اندرکاران عزیز کانال از زحمات بی دریغ شما کمال تشکر را دارم🌸 و از درگاه ایزد منان دراین شبهای عزیز سلامت و همه شما عزیزان راخواستارم🤲 پیکر پاک پدر عزیزم♥️ درسال 1365 "روز 23 " المبارک در بهشت رضا🌷 آرام گرفت در این شب عزیز از همه شما خوبان مخصوص دارم🙏 🖇ارادتمند 📌شادی روح این شهید عزیز که ان شاءالله عنایتی بهمون داشته باشن و ای نثار بفرمایید🙏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh