eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا رحمت کنه #شهیدعلی_شاه‌سنایی رو که آخر وصیت نامه‌اش📜 نوشته بود: ما خانه بدوشیم، غم سیلاب نداریم ما جز #پسرفاطمه ارباب نداریم...😔 السلام علیک یا اباعبدالله‌الحسین✋ مارا به وصلشان برسان ارباب...❤ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🍂میڪنم باخودم این زمزمہ برمی‌گردد 🍃بین دنیای پر از واهمہ #برمیگردد 🍂شڪ بہ دل راہ ندہ دروسط بهت همہ 🍃حتم دارم #پسرفاطمہ برمی‌گردد #السلام_علیک_یابقیه_الله🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ شادی وشعف به جای #غم می آید #رحمت عوض ظلم وستم می آید ایکاش بگویند دراین #عیدبزرگ دارد #پسرفاطمه هم می آید... 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃این چنین بر افتاد 🍂به امّید خدا ... ❤️ 🍃غم نخور✘ 🍂 می رسد به امّید خدا 🍃چقَدَر عُقده در این سینه ما جمع شده 🍂عقده ها می شود به امّید خدا 🍃دل ما که به خدا تنگ شده 🍂تا که از ما بکند یاد💕 به امّید خدا 🍃با دعای و ندبه ی او مأنوسیم 🍂کِی اثر می کند«اوراد»به امّیدخدا⁉️ 🍃باید از گندم بد بوی دور شوم 🍂تا شوم قلمداد به امّید خدا 🍃گِره از کار گِره🎗خورده ی ما بازشود 🍂 میشود ایجاد به امّید خدا 🍃که به دست بوسه بزنیم 🍂یک به یک👥 باهمه اولاد به امّیدخدا 🍃خبر را همه جا پخش کنید 🍂میرسد لحظه میعاد😍 به امّید خدا 🍃 می رسد وروز ظهورش حتماً 🍂می شود دلشاد به امّید خدا 🍃حرم خاکی خورشید و قمرهای 🍂عاقبت می شود آباد👌 به امّید خدا 🍃مثل 🍂وسط صحن بقیع نصب کنیم 🍃دو سه تا به امّید خدا 🍃لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید 🍂 ! دست مریزاد! به امّید خدا 🍃وعده ی بعدی ما 🍂شارع 🍃دم بگیریم همه با «لک حسین» جهت تعجیل در فرج مولا 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خدا رحمت کنه #شهیدعلی_شاه‌سنایی رو که آخر وصیت نامه‌اش📜 نوشته بود: ما خانه بدوشیم، غم سیلاب نداریم ما جز #پسرفاطمه ارباب نداریم...😔 السلام علیک یا اباعبدالله‌الحسین✋ مارا به وصلشان برسان ارباب #حب_الحسين_يجمعنا #شهید_علی_شاه_سنایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🍂میڪنم باخودم این زمزمہ برمی‌گردد 🍃بین دنیای پر از واهمہ 🍂شڪ بہ دل راہ ندہ دروسط بهت همہ 🍃حتم دارم برمی‌گردد 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت _فڪر میڪنید اون روز امام حسن﴿؏﴾ برای چی در این محل به سجده رفتن و دعا ڪردن؟ ایمان داشته باشید ڪه از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا ڪردن ڪه از شر این جماعت در امان باشیم!شما امروز در پناه ﴿؏﴾هستید! گریه‌های زن‌ عمو، رنگ امید و ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از ڪرامت ڪریم اهل بیت﴿؏﴾بگوید : _در جنگ جمل، امام حسن﴿؏﴾ پرچم دشمن رو سرنگون ڪرد و آتش فتنه رو خاموش ڪرد! ایمان داشته باشید امروز شیعیان آمرلی به برکت امام حسن﴿؏﴾ آتش داعش رو خاموش میڪنن! روایت عاشقانه عمو، قدری آراممان ڪرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنھا به موج احساس حیدر نیاز داشتم ڪه با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید، و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت ڪند. خبر داده بود ڪرڪوڪ را رد ڪرده، و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود،از تلاشی ڪه برای رسیدن به تلعفر میڪند و از فاطمه و همسرش ڪه تلفن خانه‌شان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد. عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر ڪند ڪه حرفی از حرڪت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینڪه نخواست با من صحبت ڪند، دلم گرفت. دست خودم نبود ڪه هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیڪرد ڪه گوشی را برداشتم، تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی ڪه درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. اشڪم را پاڪ ڪردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم : _حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بھت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی! رنگ صورتم را نمیدیدم، اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش ڪردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. نگاهم در زمین فرو میرفت، و دلم را تا اعماق چاه وحشتناڪی ڪه عدنان برایم تدارڪ دیده بود، می‌برد. حالا میفهمیدم چرا پس از یڪ ماه، دوباره دورم چنبره زده ڪه این بار تنھا نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم، و لابد فکر همه جایش را ڪرده بود ڪه اول باید حیدر ڪشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرڪای بعثی‌شان درآید و همین خیال، خانه خرابم ڪرد. برای اولین بار در عمرم، احساس ڪردم ڪسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا ڪَند ڪه هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های ڪودڪانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس ڪشیدن باید به گلویم التماس میڪردم ڪه نفسم هم بالا نمی‌آمد. عباس و عمو مدام با هم صحبت میڪردند، اما طوری که.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حاج حسین یکتا روایت میکرد:👇 تنها تو سر پست بود رفتم پست رو تـــحویل بــگیرم دیدم تیر خورده💥تو پیشونیش افتاده کف سنگر ! از غصه از فکرش بیرون نمیرفتم تنها شهید شد🕊 کسی نبود سرشو تو بغل بگیره شب خوابش رو دیدم 😇 گفتم: خیلی ناراحت شدم تنها بودی شدی گفت: بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکھ بیوفتم افتادم تو دامن امام_حسین ...❤️ منم با خود غرق در فکر بودم💭 که ما کجا و اینها کجا ؟! فـــــکر میکنیم میدانیم و میفهمیم اما⚡️ ... از فقط اسم شنیده ایم👂 از فقط دَم زدیم چرا ⁉️ چون مرد میدان نبودیم چون لذت گناه🔥 را بر نگاه (عج) ترجیح میدهیم😔 ! چون از دین فقط ظاهر فهمیده ایم فقط ظاهر ... چون فقط یادگرفته ایم اشک چشمان😭 (ع) را دربیاوریم ...! دلم تنگ شده💗 برای خـودَم ، برای خــودِ گذشتھ ام گذشتھ ای که شبانه🌙 روزش با او میگذشت گذشتھ اے که دَم نمیزدم, عمل میکردم👊 و زندگیے ام را فدایش کرده بودم . اما چھ کردم 😞 با خودم ، با امامم، با زندگے ام ... همھ را زیر کوه بزرگی🌁 از خاک کردم و چسبیدم به دنیا 🌎! دیگر نمیدانم چـھ کنم شده ام از حالم🙁 اما روے بازگشت ندارم انقدر بد بودھ ام که... شهدا مرا نگاھ کنید👀 بازهم همان بی معرفت گناهکار آمده است همانی که هے توبه کرد و هے شکست همان که کربلا را دید👓 و عاشورا را فهمید اما خودش انتخاب کرد مقابل امام زمانش بایستد🖐! دستم را بگیرید؛ مرا ببرید ...! نـگذارید در این دنیا ذره ذره آب شوم💧 یکباردیگرهم قول میدهم✋ کمکم کنید❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
براۍزخماۍ‌دلت‌چہ‌مرهمۍ‌بھتـراز ؟ تاحالابہ‌عشق‌امام‌زمانمون‌زندگۍ‌ڪردیم⁉️ ‌بیاید‌دل‌آقامون‌رو‌بدست‌‌ بیاریم بلڪہ‌ رویادبگیریم ❌مشتۍ‌!بہ‌ زندگیہ‌ بدون‌ امام‌زمان‌ عادت‌ نڪن❌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh