💢ترور
🔰رفتيم غذاخوری🍳 پرشنگ(از رستورانهای شهر سقز) با بچه ها گرم #صحبت بوديم🗣 و #انتظار می كشيديم هر چه زودتر غذا را بياورند،🍛 احساس كردم #محمود خودش با ما هست ولی #حواسش جای ديگری است.💫
🔰 زير #چشمی👀 به چند #نفر تازه وارد نگاه كردم، از طرز نگاه محمود فهميدم كه #وضعيت غير عادی است.👁
🔰در همين حال محمود و يكی از بچه ها بلند شدند و #دويدند🏃 طرف ميز آنها، تا آمدم به خودم #بجنبم، ديدم درگير شدند،🚫 ما هم رفتيم #كمكشان.
🔰همه را گرفتيم و #دستبند زديم ، لباس هايشان را دقيق گشتيم، 🕵چند تا #كلت و #نارنجك داشتند، 🔫💣آن روز از خير غذا خوردن گذشتيم،🍽 سريع آنها را به مركز #سپاه آورديم و سپرديمشان دست حفاظت اطلاعات. خاطرم هست در بازجوئی ها، #اعتراف كردند كه می خواستند كاوه را #ترور كنند.
راوی همرزم شهید
#شهید_محمود_کاوه 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مردان حقيقت
كه به #حق پيوستند🕊
از دام تعلقات دنيـ🌍ـا رستنـد..
#چشمی به
تماشای جهــ👀ــان بگشودند
ديدند، كه ديدنی نـــدارد🚫
#بستنــد..
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸
#حجاب:
💥اگر از من #میپرسیدند
؛برای چه در میان اینهمه آزادی
خودت را اسیر یک چادر کرده ای!
🍂مسلماً پاسخ میدادم؛
حجاب ؛اما آرامشی😌 دارد
که هیچ چیزی در این #زمین آرامشی ندارد! ❌
🍀راه میروم بی آنکه #جلب توجه شود!
حرف میزنم بی آنکه به منظوری گرفته شود! در #اجتماع حظور دارم بی آنکه #چشمی دنبالم باشد!
🍁پرسیدند خوب در #آخرت چه نصیبت میشود:
پاسخم تنها دو کلمه بود..
" #شفاعت_حضرت_زهرا"س"!♥️
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣2⃣#قسمت_بیست_نهم
💢چگونه مى توان این #حلقه ها را گشود؟ اما اینگونه هم که حسین نمى تواند تا قیام #قیامت قدم از قدم بردارد.
کارى باید کرد زینب!اگر دیر بجنبى ، #دشمن🐲 سر مى رسد و همینجا پیش چشم بچه ها کار را تمام مى کند.
کارى باید کرد زینب ! #حسین کسى نیست که بتواند #اندوه هیچ دلى را تاب بیاورد،
🖤که بتواند #هیچکسى را از آغوش خود بتاراند، که بتواند هیچ #چشمى راگریانببیند#حسین_عصاره_رحمت_خداونداست.( #نه) گفتن به هیچ #خواهش و #درخواست و التماسى در سرشت حسین #نیست. تو کى به یاد دارى که سائلى دست خالى از در خانه حسین بازگشته باشد؟نه ، اگر به حسین باشد گره هیچ بازوانى را از دور گردن خویش باز نمى کند،
💢اگر به #حسین باشد، هیچ نگاه تضرعى را بى پاسخ نمى گذارد،
اگر به حسین باشد روى از هیچ چشم خواهشى بر نمى گرداند،گره این تعلق تنها با سرانگشتان صلابت تو #گشوده مى شود.مگر نه حسین تو را به این کار، فرمان داده است ، از هم او مدد بگیر و بار این معجزه را به منزل برسان.
🖤#سکینه هم که حال پدر و #استیصال تو را دریافته است ، به یاورى ات ، خواهد آمد.او که هم اکنون بیش از همه نیاز به آغوش پدر دارد، از خود گذشته است ، به تمامى پدر شده است و کمر به سامان فرزندان بسته است.این است که #حسین وقتى به سر تا پاى سکینه نگاه مى کند... و به رفتار و گفتار او، در دلش حضور این معنا را مى بینى که :
💢( #سکینه هم دارد #زینبى مى شود براى خودش .) اما بلافاصله این معنا از دلش عبور مى کند و جاى آن این جمله مى نشیند که : (زینب یکى است در #عالم و هیچ کس زینب نمى شود.)
با نگاهت به حسین پاسخ مى دهى که :
(اگر هزار هم بودم همه را پیش پاى یک نگاه تو سر مى بریدم.) و دست به کار مى شوى؛...
🖤تو از سویى و #سکینه از سوى دیگر.
یکى را به ناز و نوازش ، دیگرى را به قربان و #تصدیق ، سومى را به وعده هاى شیرین ، چهارمى را به وعیدهاى دشمن ، پنجمى را به منطق و #استدلال ، ششمى را به سوگند و التماس ، هفتمى را و... همه را یکى یکى به زحمت ستاندن کودك ازسینه مادر، از #حسینشان جدا مى کنى ، به درون خیمه مى فرستى...
💢و خود میان آنها و #حسین حائل مى شوى.نفسى عمیق مى کشى و به #خدا مى گویى : تو اگر نبودى این مهم به انجام نمى رسید.و چشمت به سکینه مى افتد که شرار #عاطفه دخترانه در وجودش شعله مى کشد اما از جا تکان نمى خورد... محبوب را در چند قدمى مى بیند، تنها و دست یافتنى ،
#بوسیدنى و به آغوش کشیدنى ،
سر بر شانه گذاشتنى و تسلى گرفتنى ، اما به ملاحظه خود محبوب پا پیش نمى گذارد
🖤و دندان #صبورى بر جگر عاطفه مى فشرد.چه بزرگ شده است این #سکینه ،
چه #حسینى شده است!چه #خدایى شده است این سکینه!چشمت به حسین مى افتد که همچنان ایستاده است...
و به تو و سکینه و بچه ها خیره مانده است.انگار اکنون این #اوست که #دل_نمى_کند...
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh