eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⛅️ 0⃣3⃣ 💢انگار اکنون این که ،... که ناى رفتن ندارد،... که به تیر مژگان بچه ها زخمى شده است.یک سو تو ایستاده اى ، سدى در مقابل سیل عاطفه بچه ها و سوى دیگر حسین ، عطشناك این زلال عاطفه . حسین اگر دمى دیگر بماند این سد# مى شکنتد و این سیل جارى مى شود... 🖤و به یقین بازگرداندن آب رفته به جوى ، غیر ممکن است... دستت را محکمتر به دو سوى خیمه🏕 مى فشارى و با و به امام مى گویى:حسین جان ! برو دیگر! و چقدر سخت است گفتن این کلام براى تو!... حسین از جا کنده مى شود.... پا بر رکاب مى گذارد، به سختى روى از خیمه برمى گرداند و عزم رفتن مى کند. 💢اما... اما اکنون است که قدم از قدم بر نمى دارد... و از جا تکان نمى خورد.تو ناگهان دلیل و ذوالجناح را مى فهمى که دلیل را ✨و آشکار پیش پاى ذوالجناح مى بینى ، اما نمى توانى کارى کنى که اگر دستت را از دو سوى خیمه رها کنى ... 🖤نه ... به حسین وابگذار این قصه را... که جز خود هیچ کس از عهده این عمر عظیم برنمى آید. همو که اکنون متوجه حضور پیش پاى شده است... و را به دور دیده است. 💢کى گریخته است این دخترك ! از روزن کدام استفاده کرده است و چگونه خود را به آنجا رسانده است ؟ به یقین تا پدر را از اسب فرود نیاورد و به آغوش نکشد، آرام نمى گیرد.... گواراى وجودت فاطمه جان ! کسى که به این لطافت دارد، باید که جایزه اى چنین را در بر بگیرد. 🖤هر چه باداباد... ! اگر قرار است خدا با تو تقدیر را به تاءخیر بیندازد، خوشا به سعادت دستهاى تو!نگاه اشکبار و التماس آمیز فاطمه ، پدر را از اسب فرود مى آورد. نیازى به کلام نیست.... این دختر به ، بهتر مى تواند حرفهایش را به کرسى بنشاند. 💢چرا که حرفهاى او است که و را بهتر از هر کس دیگر مى فهمد. از جا بر مى خیزد.... همچنان در سکوت ، دست پدر را مى گیرد و بر زمین مى نشاند، چهار زانو. و بعد خود بر روى پاهاى او مى نشیند، سرش را مى چرخاند، لب بر مى چیند، بغض کودکانه اش را فرو مى خورد و نگاه در نگاه پدر مى دوزد: 🖤پدر جان ! منزل زباله یادت هست ؟ وقتى خبر مسلم رسید؟ پدر مبهوت چشمهاى اوست: تو را بر روى نشاندى و بر کشیدى!پدر را فرو مى خورد... و از پشت پرده لرزان اشک😢 به او نگاه مى کند. 💢پدرجان! بوى یتیمى در شامه جهان پیچیده است.و بغضش مى ترکد.. و تو در میان هق هق گریه ات فکرمى کنى... که این دخترك شش ساله این حرفها را از کجا مى آورد. حرفهایى که این دم رفتن ، را مى کند:بابا! این بار که تو مى روى ، قطعا یتیمى مى آید. 🖤 گرد یتیمى از چهره ام بزداید؟ مرا بر روى زانوبنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد؟ این کار را بکن بابا! که دستى به لطف دستهاى تو در عالم نیست.با دخترك،... جبهه حسین ، یکپارچه و مى شود... 💢 و اگر ، بغض خود را فرو نخورد و با دست و کلام و نگاهش ، زنان و دختران را به آرامش نخواند، گدازه هاى کودکان ، خیام را به آتش 🔥مى کشد.و حسین خوب مى داند... و تو نیز که این خواهش فاطمه ، فقط یک ناز کودکانه نیست ، یک کرشمه نوازش نیست ، یک نیاز عاطفى دخترانه نیست. 🖤 او دست ولایت حسین را براى مى طلبد، براى تعمیق ، براى ادامه . تو خوب مى دانى و حسین نیز که این مصیبت ، فوق طاقت فاطمه است... و اگر دست ولایت مدد نکند، فاطمه پیش از حسین ، قالب تهى مى کند و جان مى سپارد.این است که با همه عاطفه اش ، را در آغوش مى فشرد.. .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❣ 🏴 ◆چشمم اگرچه ولی مبتلای توست ●اشکی 😭بده که تو و گریه هایِ توست ◈قربانِ چشمِ شما، میکُشد مرا ▣باران 🌨گرفته است اگر، های هایِ توست   ▪️یک لباس 👕عزا کرده ای به تن ◈یک اربعین ببین ما در هوایِ توست ▪️یک اربعین برای گریه کرده ام ▪️آقابیا که روضه ی ما هم برای توست 🏴فرارسیدن اربعین بر شیعیان حضرتش تسلیت باد... 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣6⃣3⃣1⃣🌷‍ 🔰 محمدآقا! اما دل💗 محبوبه‌خانم خون است به ۸ مدافع حرم که در خان‌طومان آسمانی🌫 شدند یادم هست از همان زمان دفاع مقدس هم میگفتند آرام آرام خبر می‌دهند، اول به  عزا می‌گویند، آماده اش می‌کنند؛ نه اینکه همه بشنوند، بعد تو...فضه‌سادات ،‌ گوینده خبر و فعال فرهنگی در واکنش به  ۸ مدافع حرم که در خان‌طومان آسمانی شدند، 🔰 در مطلبی نوشت:همین که خبر را شنیدم، وسط همه بدو بدوهای امروز،با ذوق گرفتم صدای کم رمقش را که شنیدم،خنده بر ماسید درست مثل روزی که خبر برگشت پیکر  داداش مجید را آورده بودند و حال مادرش بود،که هرروز بدتر میشد خانواده های که پیکرهای مطهرشان برنگشته،در یک  خوف و رجا به سر 🔰هم  دلتنگ💔 عزیزشان هستند و میخواهند جایی داشته باشند برای ها و 😭 یواشکی و گلایه ها،ولو یک  سنگ مزارو هم تا برنگشته،امیدوارند که خبر دروغ باشد و بجای پیکر اربا اربا،خود برگرددووقتی خبرش را می آورند یک کوه آرزوست که بر سر هم خراب می‌شودیک دنیا لبخند😊 است که خشک میشود و... 🔰حالا فکر کنید ۴سال و نیم از بی خبر باشی، ۴فرزند را به تنهایی و با تمام سختی ها و  بزرگ کنی،آن وقت امروز خبر بازگشت هستی ات را با همه مردم،درخبرگزاری ها ببینی و رسمش نیست این انصاف نیست که به یک  منتظر، این طور خبر بدهندیادم هست از همان زمان دفاع مقدس هم میگفتند آرام آرام خبر می‌دهند، اول به صاحب عزا 🏴می‌گویند، آماده اش می‌کنند 🔰نه اینکه همه بشنوند، بعد تو... نه اینکه حتی یک شب🌙 # معراج شهدا را هم کنار عزیزت نباشی نه اینکه او را در  حرم امام رضا(ع)  طواف بدهند و تو نباشیخدا را شکر که برگشتید محمدآقااما دل محبوبه خانم و بچه‌ها خون است حالشان خوش نیست مثل همیشه   کرده اند و آبروداری می‌کنندولی بازگشت شما را این طور نمیخواستند❌ 🔰شاید خواست بوده،شاید هم بی سلیقگی و کج سلیقگی آقایان اما این هر کدامشان قابلیت این را داشتند که یک مملکت را برای مدتی زنده کنند،ما به  حیات  های شهدا محتاجیم حق خانواده هایشان بود که بگویند کی و چطور مراسم بگیرند حالا یکجا# ۷شهید عزیز را با هم بی سروصدا تشییع کنید،تمام شود برود؟! خب اینها که ۴سال و نیم نبودند،چند وقت  صبر میکردید این  کرونا ی لعنتی تمام میشد،برای یک به یک شان مراسم میگرفتیم،لااقل برای دل خودمان بلکه به عطر پاک# شهدا، دلهای💕 مرده مان بیدار می‌شد 🔰قبول کنید که خوب عمل نکردید هم دل شهدا را شکستید هم ما را از فیضحضوردر تشییع پیکرهای پاک محروم کردیدآقا محمد بلباسی، سایر برادران شهید،به آغوش میهن عزیزتان خوش آمدیدسرافرازمان کردید خفته در خاک  خان طومان ،پ ن:خواهر جان ببخشید که سکوت کنم، 🔰 شما خانواده ، فرق دارد، من اما نمی‌توانستم‌.البته این را هم بگویم که 💜نمی‌خواهد برخی آقایان که تا الان معلوم نبود کجا هستند و حالا پیدایشان شده که با عکس 🖼یادگاری بگیرند و بروند،در تشییع بیایند! 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شاهرخ ضرغام... خیلی کوچک بود که سایه یتیمی روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار ظلم نرفتن او😌 🌿شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا گنده لات محل شود. 🍂روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و امرار معاش از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش بر خورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد🙂 🌴شاهرخ که دل در گرو مردانگی و آزادگی داشت، از شاه و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ابهتی که داشت میان دار هیئت میشد و با یا حسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند😇 🌳این دلدادگی و مشتی گری لطف ارباب را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج اقای هیئت بیدار شود و ره صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش❣ 🌾عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش خالکوبی کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه فدائیان اسلام🌹 🍂در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید😎 🍁آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری. شاهرخ ،پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش جبهه به امانت مانده است😔 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روح‌الله امام حسین(ع) بود. رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که می‌خواست انجام بده🚶‍♂ اول می‌سنجید که این کار، اون رو به حسین(ع) نزدیک می‌کنه یا دور...🤔 گاهی که در ماشین موسیقی🎵 می‌گذاشتیم▶️مخالفت نمی‌کرد اما کمی که می‌گذشت می‌گفت: احساس میکنم از(ع) دورم می‌کنه. 🤭 آهنگ را قطع می‌کرد⏹ و می‌گفت: حالا کمی حسین رو بگیم که از یاد حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو ▶️ روشن کن...😳🤗 روح‌الله در تمام لحظاتش امام (ع) بود. ✅ به نقل از: همسر و دوستان شهید شهید مدافع حرم شهید روح الله قربانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃می نویسم برای تو، برای توکه بودنت را نه میبیند، نه گوش هایم می شنود، نه دستانم لمس می کند. تنها راه این است که را برایت قلم کنم و از تو بنویسم✍ 🍃از تبار بودی و هم نام امامت، از همان کودکی نمک سفره خورده بودی. از بدو تولد، از همان روزی که قرار بود نباشی تا شبی که در میان دستان نمک گیر خانه ارباب شدی. از همان روز مشخص شد. 🍃تو آمده بودی که حسینی باشی. آمدی نشان بدهی هنوز هم میشود شد. فقط مرد میدان میخواهد. این را میشد از همان روزهای ازدواجت هم فهمید. نمی دانم آن روز با چه گفتی و چه کردی که ثمره اش آغاز زندگی مشترکتان بود. زندگی که با طریق شهدا آغاز شود، سرانجامی جز هم نمیتواند داشته باشد! اصلا همسرت هم این را فهمیده بود. او هم میدانست میخواستی بروی تا برای همیشه بمانی بروی تا جاودان شوی🌺 🍃اصلا که رفتی، همین دخترت، زهرا هم انگار فهمیده بود که بابا قرار است به مراد دل خویش برسد. دلتنگی هایش را این چنین برایت نوشت : سلام! ای پدرجان! من منم زهرایت دختر کوچک تو ای امید من و ای شادی تنهایی من یاد داری دم رفتن دامنت را گرفتم؟ و گفتم: پدر این بار نرو.. من همان روز فهمیدم طولانیست😔 🍃او نوشت و تو را خواند و تو هم آمدی. آن هم چه آمدنی.. چهارده خرداد ۹۲، با لبخندی که تا ابد به صورتت نقش بسته بود به خانه برگشتی. و اینک ما مانده ایم و تویی که تا هستی!🌺 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مرداد ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گیلان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃و این بار گذری بر چشم هایی شیدایی ... چشم هایی که‌گویای و نوجوانی از است. چشم هایی که به نقل از آشنایی، گواهی رفتنی از جنس میداد.❤️ آری ،گویا چشمانش رمز ماندگاری بود که به سادگی میشد فهمید که ماندنی نیستند ...🌹 . 🍃 ، که به در بین مدافعان حزب الله معروف بود ... شوخ و خنده رو با تیپ و ظاهری امروزی و باطنی که اکنون الگوی بارز در میان اهل دلانی شده است که میخواهند به پرتو عاشقی حق برسند. 😌 . 🍃* علی * زیستن را خوب آموخته بود ... خــــوب میدانــست چگونه برای محبوبش دلبری کند .😍 . 🍃 آری از همان روزهای آغازین کودکیش بود، از همان روزهایی که کودکانه ی قنوتش نمیشد ، خوب چگونه عاشق کردن را درک کرده بود که اینچنین راه صد ساله را یک آن پیمود ... 🙃 . 🍃ای شهید !!! عاشقی را چگونه اموختی به من نیز عاشقی بیاموز ...😓 سال تولدمان یکیست اما خود را که با تو مقایسه میکنم ،گره ای از حسرت و آه،سد معبری برای میشود، که نمیتوانم به زبان اقرار کنم که من در کوچه پس کوچه های خود را کرده ام 😞 . 🍃عطر را بر من ظلمت زده روا دار که این زخم های هر چه سریعتر تسکین شوند... . 🍃راستی جانم ،میدانی ! قهرمان قصه ی ما، این روزاها هادی قلبهایی شده است که راه حق را گم کرده اند و تار کشنده ی ، پرده های قلب و روحشان را به خود تنیده و طنابی برا خویششان گشته است. . 🍃رفیق ! خوب حقیقت را فهمیدی ... عاشقان ملکوتی چه میتواند باشد جز پروازی از جنس عشقشان ...❤ . 🍃پرستوی عاشق ما در چنین‌روزی در مکان و مقیاسی از به وصال حق رسید ...🕊 . 🍃 در حالی که عطر آرام بخش (س) بر زبانها جاری میشد، پیکر علی به آغوش خاک سپرده شد. 🌹 این است عشاق ..❤ . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱۳۷۷ . 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ . 📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای جشیت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی(۱۴۳۸ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃باز هم نام و نشان و عشق و نوکری، باز هم صحبت از مرید و مراد و آقایی، باز هم سخنی از دلدادگی، از شیدایی، از یک حسینِ ♡ 🍃سرداری پر افتخار. متولد بهارِ سبزِ ۵۳ در نصفِ جهان؛ . نصفِ جهانی که افتخارِ دامن گشودن به رویِ یک فدایی را بر سینه دارد... 🍃قد کشیده در خانواده ای که فدا شدن را به درستی مشق می‌کردند! و پرورش یافته با قوتِ غالبِ آن‌روزها؛ عشق، عشق به خدا، به حسین، و به هر چیز که راهی برای وصال باشد. 🍃درگیر و دارِ گرفتنِ مدرک کارشناسی ، وارد هیئت رزمندگان شد و خادمِ عشاق‌الحسین(علیه‌السلام) و این خادمی تا آخرین عمر پربرکتش، ادامه داشت. شاید همین خضوع و در آستان دوست، اورا مقربِ درگاه الهی کرده باشد!🌷 🍃به عضویتِ س.پ.ا.ه در آمد تا راهِ برادرِ شهیدش، که راه بود را بپیماید. "ستوان دومی" اولین درجه‌ای بود که سردار حسین، در طول دوران خدمتش گرفت. و"سرداری"، آخرین درجه ای بود که بعد از پروازش، بر سرشانه پیرهنِ سبزش جا خوش کرد... 🍃سردار حسین؛ پ.ا.س.د.ا.ر نمونه‌ای که از او تنها ، خوش‌سیرتی، مهربانی، محبت و احترام در یادها به جا مانده. اویی که هم و غمش خدمت بود و خدمت و سرانجام خدمت، بالِ پروازش به آسمان شد. آخرین ماموریتش، به میزبانیِ سوریه، ایستگاه پایانی حیاتِ مادی وی بود. 🍃 و از آنجا به بعد، سردار حسین آقادادی، از آسمان نظاره بر ما خفتگانِ اسیرِ می‌کند. مایی که اگر کاری هم می‌کنیم، بدنبالِ رضایتِ مخلوقیم😔 ☆ سردار☆ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ فروردین ۱۳۵۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۶ مهر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اصفهان 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
50139-128.mp3
3.1M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۶۱ 🎤 دکتر سید محمد 🔸«مظلومیت صاحب الزمان»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡شاهرخ ضرغام♡ 🍃خیلی کوچک بود که سایه روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار نرفتن او... 🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا محل شود. 🍃روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد. 🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و داشت، از و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند. 🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش. 🍃 عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه . 🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید. 🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش به امانت مانده است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50482512.mp3
3.47M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۲ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت اول 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50482575.mp3
3.06M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۳ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت دوم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50482738.mp3
3.05M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۴ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت سوم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50482858.mp3
3.09M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۵ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت چهارم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50482909.mp3
3.19M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۶ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت پنجم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5988030355972555300.mp3
3.57M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۷ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت ششم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5988030355972555301.mp3
3.43M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۸ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت هفتم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483395.mp3
3.19M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۸۹ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت هشتم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483420.mp3
2.83M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۹۰ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت نهم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483447.mp3
2.93M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۹۱ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت دهم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483511.mp3
3.17M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۹۲ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت یازدهم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483534.mp3
3.75M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۹۳ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت دوازدهم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_50483548.mp3
4.22M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۹۴ 🎤 استاد 🔸«چرا امام زمان؟»🔸 🔺قسمت سیزدهم 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
" چه خوب است به دست آقا امام زمان(عج) جرعه ای از چشمه زلال کوی حسینی بنوشم و بمیرم.... (اَللهُمَّ الرزُقنا فِی الدُّنیا زیارَه الحُسَین وَ فِی الآخِرَه شَفاعَةَ الحُسَین، اَللهُمَّ الرزُقنا تَوفیقَ الشَّهادَه فی سَبیلِک)" پ.ن: لابه‌لای دستنوشته های جستجوگر نور 🌱🌷 عکاس: جستجوگر نور 🌷🌱 ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh