🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 16 📖 حمید رضا از پوشیدن لباس نو به شدت ابا داشت. اگر هم مجبورش میکردند، حتما باید
🕊 #افلاکیان_خاکی 17
📖 سر تا پایش خاکی بود.
چشم هایش سرخ شده بود; از سوز سرما.
دوماه ندیده بودمش. گفتم:
حداقل یه دوش بگیر. یه غذایی بخور. بعد نماز بخون.
سر سجاده ایستاد. آستین هایش رو پایین کشید و...
📚 کتاب #یادگاران (ص/۳۲)
#شهید_محمدابراهیم_همت
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم: 🌷ڪاری که انجام میدهید، حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید #خسته_نباشید! ازهمان درپشتی
🕊 #افلاکیان_خاکی 19
📖 توپخانه سپاه که تاسیس شد، سردرِ سنگرش این آیه را نوشت: "وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی". بعدها روی هر موشکی که میخواستند پرتاب کنند ....
📚 کتاب #یادگاران(ص/۲۳)
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷زنگ زده بود وقت گرفته بود بیاید مطب من، مطب یه #روانشناس. 🌷نه که یک آدم معمولی باشد
🕊 #افلاکیان_خاکی 20
📖 بعضی از قوم و خویشهایمان که از شهرستان می آمدند، رسیده و نرسیده گله می کردند: آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ....
📚 کتاب #یادگاران(ص/۱۱)
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 20 📖 بعضی از قوم و خویشهایمان که از شهرستان می آمدند، رسیده و نرسیده گله می کردند:
🕊 #افلاکیان_خاکی 21
📖 عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید، نداشتیم. یکی از بچه ها تندی رفت و از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کبابها را که دید ....
📚 کتاب #یادگاران(ص/۲۶)
#شهید_حسن_باقری🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh