1⃣9⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
به روایت مادر شهید:
🍃🌹من مادر #شهید_حسن_عشوری هستم اما خودم را #لایق این عنوان نمیدانم😔 چون همیشه معتقد بودم ایشان ۵۰ سال از من بزرگتر بود؛ #عاشق ✓ولایت، ✓امامت و ✓حضرت زهرا (س) بود.
🍃🌹ایشان خواهر من، مادر من، پدر من و برادر من بود☺️ و در واقع #همه_چیز من شده بود و هر حرفی برایش میگفتم با یک آیه قرآن📖 یا یک حدیث دلمـ❤️ را #آرام میکرد. همه خوبیها در ایشان جمع بود.
🍃🌹مدتی بود که میگفت میخواهم به #سوریه بروم اما به ایشان گفتم من #یک_پسر دارم و اگر تو بروی سوریه به خانم حضرت زینب (س) سفارش کردهام که راهت ندهند🚫 و ای کاش هیچ وقت این حرف را به او نمیزدم😔.
🍃🌹بعد از این حرف با مکثی کوتاه نگاهم کرد و گفت: مادر شما #شعار حسین حسین سر میدهی ولی در #عمل کم میآوری؛ به عمل باید حسینی بود نه به شعار❌؛ نگو پسر من یک دانه است مگر #علی_اکبر امام حسین (ع) یکدانه نبود⁉️ که با این حرفش ساکت شدم.
🍃🌹نیمههای شب صدای گریههایش😭 از اتاقش شنیده میشد؛ به او میگفتم پسر مگر از خدا چه میخواهی که اینطوری #گریه میکنی⁉️ که جواب میداد شما #دعاکن تا دعاهای من به اجابت برسد و من هم از خدا میخواستم هرچه که خیر در دنیا و آخرت است به همه جوانان و به ایشان بدهد.و در آخر به #آرزوی همیشگی اش یعنی #شهادت🌷 در راه حق رسید.
#شهید_حسن_عشوری🌷 #اولین_شهید_وزارت_اطلاعات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻مادر شهید:
🔸چند روز قبل از رفتن به #سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم🚫 و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط #یک_پسر دارم، اگر تو بری دیگر کسی را ندارم.
🔹شب که خوابیدم #حضرت_زینب (س) را، دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت: با رفتنش مخالفت نکنم. وقتی خبر شهادت🌷 محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) #محمد_منو انتخاب کرده بود❤️
#شهید_محمد_هادی_نژاد 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰بعضیام اینطور سفره میندازنو عید میگیرن☝️☝️
تنها #یک_پسر داشتند که آن هم فدایی حضرت زینب(س) شد♥️
📎پدر و مادر
#شهید_حسین_معزغلامی
سر مزار فرزندشان🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh