طرح جدید به مناسبت سالروز تولد شهید جهاد مغنیه🌺✨
☆مناسب برای #استوری و #بک_گراند☆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم #رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز #خالق را میان آن راه دهم.
🍃تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان #طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام #اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی.
🍃برای از تو گفتن باید از #خداوند بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های #جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی.
🍃آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی #جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای #کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی #برادر جانم ♥️
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_جهاد_مغنیه
📅تاریخ تولد : ۱٢ اردیبهشت ۱٣٧۰
📅تاریخ شهادت : ٢٨ دی ۱٣٩٣
🕊محل شهادت : قنطریه_سوریه
🥀مزار شهید : روضه الشهیدین ضاحیه جنوبی بیروت
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۳
گمنام گمنام🕊
🍃خانه ای كه برايمان گرفته بود كنار سپاه بود . يك خانه ی دو اتاقه كه مهدی هيچ وقت فرصت نكرد شب آن جا بخوابد . به من گفت كه " خودت برو آن جا . مجيد را ميفرستم بيايد سر
اسباب كشی كمكت كند . " مجيد آمد ووسايلمان را جابه جا كرد . موقع رفتن گفت " من دارم ميروم منطقه . با آقا مهدی كاری نداريد ؟ " گفتم " سلام برسان ." گفت " سلام ليلا را هم برسانم ؟" گفتم " سلام ليلا را هم برسان . "
🍃 مجيد موقع رفتن واقعاً قيافه اش نورانی شده بود . اول كه به آن خانه رفتم ، خانم باكری قرار بود دو - سه ساعت بعدش برود اروميه ، خانم همت ، ژيلا را از قبل ، از اردوی تحكيم
ميشناختم . ولی ژيلايی كه الآن ميديدم با آن دختر پر و شر و شور سابق خيلی فرق داشت . شكسته شده بود . با خانم باكری هم كم كم آشنا شدم . سعی
ميكردم جلوی آنها جوری رفتار كنم انگار كه من هم شوهر ندارم . فكر ميكردم زندگی آن ها بعد از رفتن آدم هايی كه دوستشان داشته اند چه قدر سخت است .
🍃فكر كردم خُب ، اگر برای من هم پيش بيايد چه ؟ اگر ديگر مهدی را نبينم …. فكر ميكردم حالا من پدرو مادرم توی قم هستند آنها چه ؟ ولی روحيه ی سرزنده و شوخشان را كه ميديدم ، ميفهميدم توانسته اند خودشان را نگه دارند . بعضی وقت ها هم آن قدر به سر نوشت خانم همت و باكری فكر ميكردم كه يادم ميرفت من هم شايد روزی مثل آن ها بشوم .
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۴
گمنام گمنام🕊
🍃يك شب خانمها گفتند " حالا ببينيم قمی ها چطور غذا درست ميكنند . " من هم خواستم كه برايشان نرگسی درست كنم .
🍃داشتم غذا درست ميكردم كه يك خانمی آمد در زد و يك چيزی به آنها گفت . به خودم گفتم " خب ، به من چه ؟ " شام كه آماده شد هيچ كدام لب به غذا نزدند . گفتند " اشتها نداريم " سيم تلويزيون را هم درآورند . فردا خواهرم آمد دنبالم . گفت " لباس بپوش بايد برويم جايی . " شكی كه از ديشب به دلم افتاده بود و خواب های پريشانی كه ديده بودم ، همه داشت درست از آب در می آمد .
🍃 عكس مهدی و مجيد هردو را سر خيابانشان ديدم . آقای صادقی كه چند ماه بعد از ايشان شهيد شد جريان شهادتش را برايم تعريف كرد . آقا مهدی راه می افتد از بانه برود پيرانشهر در يك جلسه ای شركت كند . طبق معمول با راننده بوده ، ولی همان لحظه كه
می خواسته اند راه بيفتند ، مجيد
ميرسد و آقا مهدی هم به راننده
ميگويد " ديگر نيازی نيست شما بياييد . با برادرم ميروم ." بين راه هوا بارانی بوده و ديدشان محدود . مجبور بودند يواش يواش بروند . كه به كمين ضدّ انقلاب بر ميخورند .
🍃 آن ها آرپی جی ميزنند كه ميخورد به در ماشين و مجيد همان جا پشت فرمان شهيد ميشود . آقا مهدی از ماشين پايين می آيد تا از خوش دفاع كند و تير ميخورد . تازه فردا صبح جنازه هايشان را پيدا كرده بودند كه با فاصله از هم افتاده بود . خواب زمان را كوتاه تر
ميكند . دو سال پيش او را همين جوری خواب ديده بودم.
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمود هست🥰✋
*شهادت در ۲۳ ماه رمضان*🕊️
*شهید محمود عطایی*🌹
تاریخ تولد: ۴ / ۱ /۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۴ / ۱۳۶۱
محل تولد: کرج
محل شهادت: شرق بصره
محل دفن: چهارصد دستگاه
*🌹راوی← محمود چون خود را در قبال خون شهدا و نظام جمهوری اسلامی مسئول میدانست🌷خودش را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد🌙و دفترچه اعزام به خدمت گرفت و بعد خوشحال به منزل برگشت💫 و از آن تاریخ گوش به زنگ رادیو و رسانه های دیگر بود📼 که به محض اطلاع به خدمت اعزام شود✨ در همین اثنا به بیماری دچار شد🥀و دکترها گفتند که باید مداوا شود✨ چون زخم هایش تاول زده بود🥀تاریخ اعزام او به تأخیر افتاد از این بابت خیلی نگران بود🍂 بالاخره عید همان سال بعد از بهبودی اعزام شد🕊️ و در عملیات رمضان در ماه رمضان شهید شد🕊️ عملیاتی که بچهها با لب تشنه عاشورایی میشدند🥀 عملیاتی که تمام خاطراتشان از رمضان جبهه، از گرما و تشنگی زیاد آن بود🍂 و گرما بیداد میکرد☀️ محمود در ۲۳ ماه مبارک رمضان🌙در عملیات رمضان، ترکش خمپاره به رُخ او اصابت کرد🥀با وجود اجازه ی فرمانده به او جهت بازگشت به عقب او به کارش ادامه میدهد✨ اما در اثر شدت ترکش💥 جان به جان تسلیم نمود🥀و روح پاکش به ملکوت اعلی پرواز کرد*🕊️🕋
*شهید محمود عطایی*
*شادی روحش صلوات*
🌹 #سلامامامزمانم
سلام بر تو
ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
غَمَش را غیر دل
سر منزلے نیست
ولے آن هم نصیبِ
هر دلے نیست
#حاج_قاسم ❤️
#صبحتون_شهدایی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌شهیدی که نذر حضرت زهرا بود،در ولادت حضرت زهرا بدنیا امد و با شهادتش شهید شد
🌹زوج جوان ساکن قم بودند و با اینکه چند سالی از ازدواجشان گذشته بود اما هنوز صاحب فرزند نشده بودند، روزی برای دیدار با آیت الله گلپایگانی به حضور رسیدند و موضوع را با وی در میان گذاشتند. آقا به آنها سفارشی کرد تا انجام دهند و اینکه در شب ولادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س) سفره ای پهن و عده ای از طلاب را به آن دعوت کنند و آن وقت به آن حضرت متوسل شوند.
... یک سالی گذشت و روز ولادت بی بی فرا رسید که درد بر مادر جوان مستولی شد. بچه که به دنیا آمد، پسر بود، نامش را علی گذاشتند.
... سالیانی از این قضیه گذشت که دیگر علی برای خودش جوانی خوش سیما شده بود و در کسوت معلمی مشغول اما جنگ و دفاع از میهن بر او واجبتر می آمد.
🌹سنگر مدرسه و سنگر دفاع را با هم در آمیخته بود تا اینکه سال ۶۵ و روز شهادت بی بی برای او روز رفتن بود. آمدنی با ولادت او و رفتنی با شهادت او. فرزندی که نذر حضرت زهرا (س) بود و عاقبت به خیری اش در شهادت رقم خورد.
" #معلم_شهید_علی_بیطرفان"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
برای خدمت🌱 برای جهاد 💥
برای شهادت✨🌺
تنهاشهیدجهادی مازندران🍀
#شهیدمحمدعارفکاظمی🕊💫
#شهیدانه🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهیدانه🌱
فآشبگویم:
هیچکسجزآنڪه
دلبھخداسپردهاست؛
رسمدوستداشتـنرانمیدانـد...(:
#شهید_آوینی 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨#ڪلام_شهید
"چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزها رو از دست میده.
چشم گنهکار لایق شهادت نمیشہ!"
🌹#شهید_ذالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
*شهادتی همانند مولا علی(ع) در شب ۲۱ رمضان*🕊️
*شهید محمد محبی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۵۰
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۲ / ۱۳۶۷
محل تولد:زریندشت،حاجیآباد،فارس
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← محمد در سال 65 در عملیات کربلای 5 تیر به رانش اصابت میکند🥀دوستانش تعریف میکردند که محمد با پای زخمی🥀عقب عقب بطرف نیروهای خودی می آمد💫 به او گفتیم محمد چرا عقب عقب میروی🍂در جواب به آنها گفته بود🍃در حالت زخمی هم دوست ندارم پشتم به دشمن باشد💫 همرزم← آخرین عملیات محمد، آن روز نزدیک غروب بود🌙که دیدیم به یکباره صدای تیربار به صدا در آمد💥وقتی بیرون آمدیم محمد پشت تیربار بود💥 بعد از چند دقیقه دیدیم که صدای تیربار محمد، قطع شد🥀همرزم← در موقع شهادت محمد آن زمان نگهبان بودم🍂 به محمد اطلاع میدهند که 5 نفر از دشمن از خاکریز آمده اند به سمت ما🍂و در حال بریدن سیم های خاردار و پاکسازی مین ها هستند✖️ محمد هم بلافاصله با تیربار به سراغ آنها میرود💥 و در آن واحد سه نفر از سربازان بعثی را به هلاکت میرساند💥 ولی به خاطر اینکه کلاه آهنی نداشت🥀سرش را که بالا میگیرد خودش هم آماج گلوله قناصه دشمن قرار میگیرد💥 او در شب ۲۱ ماه رمضان🌙همانند حضرت علی علیه السلام با فرق سر خونین🥀به دیدار حق شتافت*🕊️🕋
*شهید محمد محبی*
*شادی روحش صلوات*
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۵
گمنام گمنام🕊
🍃ميخواستم همان جوری باشم كه او خواسته . قرص و محكم . سعی
ميكردم گريه و زاری راه نيندازم .
🍃 تمام مدت هم بالای سرش بودم . وقتی تو خاك ميگذاشتند ، وقتی تلقين ميخواندند ، وقتی رويش خاك
ميريختند . بعضی مواقع خدا آدم را پوست كلفت ميكند . بچه های سپاه و لشكرش توی سر و صورت خود
ميزدند . نميدانستم اين همه آدم دوستش داشته اند . حرم پر از جمعيتی بود كه سينه ميزدند و نوحه
ميخواندند . بهت زده بودم . مدام با خود ميگفتم چرا نفهميدم كه شهيد ميشود .
خيلي ها گفتند " چرا گريه نميكند . چرا به سر و صورتش نميزند ؟"
🍃 مدتی در خانه ی آقا مهدی ماندم . بعد برگشتم پيش خانم همت و خانم باكری .
حالا من هم مثل آن ها شده بودم . ديگر منتظر كسی و چيزی نبودم . حادثه ای كه نبايد پيش آمده بود . آن ها خيلی هوايم را داشتند.
🍃 آنها تجربه های خودشان را به من ميگفتند . صبر بعد از مدتی آمد ومن
آرام تر شدم .
🍃 مي نشستیم و از خاطرات شهدايمان حرف ميزديم . آن روزها آن قدر مصيبت ريخته بود كه گريه كردن كار خنده داری به نظر ميرسيد . يادگاری های زندگی با او همين خاطرات ريز و درشتی است كه بعضی وقت ها يادم می آيد و آن مرجان بزرگی هم كه آن جاست ، او يك بار برايم آورد . يك قرآن و تسبيح هم به من داد . از دوستش گرفته بود كه شهيد شده . باز هم انگار اتاق ذهنم دو قسمت شده و او پشت آن ديوار كميل ميخواند . صدای كميل خواندش را ميشنوم . باورتان
ميشود ؟
ألـلَّـھُــــــمَــ ؏َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج✨
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
پایان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💛رمان شماره:24💛
🖤نام رمان:تنها میان داعش🖤
💙نام نویسنده:فاطمه ولی نژاد💙
💜تعداد قسمت:50💜
♥*مقــدمہ رمــــــاݩ..♥
این داستان برگرفته از؛
حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ١٣٩٣ در شهر «آمِرلی» عراق بود
ڪه با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر،
به ویژه فرماندهی بی نظیر #سپهبدشهیدقاسمسلیمانی در قالب
داستانی عاشقانه روایت شد.
💕با ما همراه باشید↻
💚سلام امام زمانم💚
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ...
نبودنت ،
همان بلایِ عظیم است ؛
که زمین را تنگ کرده!
و اینک...
بـــــهار و...
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار...
با تحول قلبهایمان به أَحْسَنِ الْحَال ...🍃🌸
از میلههای غربت هزار ساله رهایت میکنیم!
و زمین را ؛
از بلایِ هزار لایه... 🥀
روزمان را با تو ؛ نو میکنیم ...❤️
❀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شـــــهادت
پرواز رویاهاست
چه خیال خامی !
برای من که پر پرواز ندارم ...💔
رسیدن به تــــ♡ـــو ❣
که ان همه بالایی...
ࢪویاست...
ڪمڪم ڪن دلاوࢪ...🌿♥️
#شھیدمجیدشهریاری🌱
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌 #شھیدانہ
یڪبارڪہجلوےدوستانمقیافہ
گرفتہبودم😌
ابراهیمڪنارمآمد
وآرامگفت:
نعمتےڪہخداوندبہتو
دادهبہرخدیگراننڪش..!
🌹↵شَھیـدابـراهـیـمهــادی••
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز تولد شهید محرمعلی مرادخانی🌺✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#تولدت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨به نام خدا
🍃از نوجوانی علاقه ای شدید به #اهل_بیت داشت و همین امر سبب شد تا دل از دنیای خاکی بکند و برای دفاع از حرم #عمه_سادات راهی سوریه شود
با اينكه پدر، مادر و همسرش در ابتدا مخالف رفتن او براي نبرد با گروهك هاي داعشي بودند.
🍃 اما اصرار او براي دفاع از حرم پيام رسان واقعه #كربلا، آنان را راضي مي كند تا بگذارند، جگر گوشه شان با خيالي آسوده به نبرد با داعشيان برود.
🍃اگرچه شهید شکوری میدانست بازگشت از این راه دشوار، آسان نیست اما وقتی پای عشق به #خدا و شهادت در میان باشد، مشقت راه نه تنها آسان مي شود بلكه افتخار #شهادت در راه دفاع از #اسلام و روزي خوردن در آستان دوست، شيريني و حلاوت خاصي دارد كه قابل قياس با هيچ يك از امور مادي در دنياي فاني نيست.
🍃 در کمتر از سه هفته افتخار شهادت نصیبش شد. اخلاق و رفتار نیکو این #شهید، سخت کوشی و پشتکارش، #مهربانی و فداکاریش زبانزد است،برخی از این ویژگیها آنقدر بارز و هویداست که نیاز به جستجو ندارد و برخی آنقدر ظریف است که باید کمی در آن تامل کرد.
🍃سپس متوجه شد که این شهدا چه روح بلند و عرفانی را در وجود خاکی خود جای دادهاند تا جان خود را افلاکی کنند. شهادت همتی والا و راده ای محکم میخواهد که تنها مردان خدا به این قرب الهی میرسند.
✍نویسنده: #بنت_الهدی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مهدی_شکوری
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ فروردین ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گنبد کاووس
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی