eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 من بر نمیگردم 🍂وارد دارخوین شده بودیم. ۳ روز بعد نامه‌ای به امضای حاج احمد به دستم رسید که «در اس
🍃عصبانی گفت: نگه دار ببینم این کیه، پیاده شد و رفت طرف مرد کُرد، هیکلش دو برابر حاجی بود، 🍃بهش گفت: ببینم، تو کی هستی؟ کارت چیه؟ گفت: من کومله‌م، چنان سیلی محکمی بهش زد که نقش زمین شد، بعد بالای سرش ایستاد و بلند گفت: ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم، اون هم جمهوری اسلامیه، والسلام. 🔰حاج احمد متوسلیان 📚یادگاران، جلد 9 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سردار شهید سلیمانی: 🌷عماد مغنیه و سایر شهدا، عاطفی ترین انسان ها بودند، اما کشش و تعلق بالاتری هم در آنها بود که غلبه می کرد بر آن عاطفه... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎧 #کتاب_صوتی ذوالفقار خاطرات #حاج_قاسم_سلیمانی 👌 این مجموعه ساده و کوتاه روایتی ست از مردی که ذوا
✨🌺✨🌺✨🌺 🔹جانباز قطع نخاعی ناصر توبه‌ای در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را بر عهده داشت که در آن زمان حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی لشکر خدمت می کرد. 🔸سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار والدین خود برود به همسر این جانباز زنگ می زد و می گفت: "من دو روز به خانه شما می آیم." 🔹لباسی تهیه می کرد و به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر جانباز می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است؛ دو روز خدمت گذاری این جانباز قطع نخاعی را داشت؛ بعد به سمت خانه خودش می‌رفت. تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی✅ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌ #رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 6⃣1⃣ 📚📖دوربین رو برداشتم و اومدم لب خط. سنگرهای عراقی رو زیر نظر گرفتم،ن
📚 📖قسمت 7⃣1⃣ 📚📖خاطره ی دیگه ای که از حسین دارم مربوط میشه به عملیات والفجر چهار.اون زمان در نقطه ای به نام کوه سلطان مستقر بودیم ،محور شناسایی هم تپه ی شهدا بود. ✅اونجا غالب شناسایی ها رو حسین به تنهایی انجام می داد.لاغر اندام و سبک بود.فرز و سریع.هوش و ذکاوتش هم که جای خود داشت. ✅به خاطر دید مستقیم دشمن روی منطقه مجبور بود که شبها راه بیفتد.صبح زود می رسید پای تپه شهدا تا شب صبر می کرد و بعد می رفت میون عراقی‌ها. ✅یک شب که تازه از راه رسیده بود دور هم جمع شدیم و نشستیم به صحبت،گفتیم حسین تو که این همه میری جلو یه بار برای ما تعریف کن چه کار می کنی و چه اتفاقاتی می افته. ✅جمع خودمونی بود وحسین راحت می تونست حرف بزنه.لبخندی زد و گفت:اتفاقا همین پریشب یک اتفاق جالب افتاد.رفته بودم روی تپه ی شهدا و توی سنگر عراقی‌ها رو می گشتم که یه مرتبه منو دیدن. 🔴من هم سریع فرار کردم.اونا دنبالم افتادن.من تا جایی که می تونستم با سرعت از تپه پایین اومدم.نرسیده به میدون مین چشمم به شکاف کوچکی افتاد که گوشه ی تپه تراشیده شده بود. 🔴فورا داخل اون رفتم جا برا نشستن نبود به ناچار ایستادم،خیلی خسته بودم،دائم چرتم می گرفت.چند بار در همون لحظه حالت خوابم برد.دوباره بیدار شدم. ‼️عراقی‌ها از تپه پایین اومدن و شروع به جستجو کردن.اول فکر کردن توی میدان مین باشم،به همین خاطر اونجا رو به رگبار بستن، حدود یکی دوساعت تیر اندازی می کردن،بعد اومدن و پشت میدان مین رو گشتن. ✨من همانطور ایستاده مشغول ذکر گفتن بودم. ✔️به روایت از حمید شفیعی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📚 📖قسمت 8⃣1⃣ 📚📖عراقی‌ها همه جا رو گشتن،اما اصلا متوجه شکاف نشدن.من هم خوابم می برد و بیدار می شدم و ذکر می گفتم. ⁉️به حسین گفتم:توی اون شرایط چطور خوابت می برد؟-گفت:اتفاقا بد نبود یه چرتی زدیم و خستگیمون هم در رفت.-گفتم:این اتفاقات تو روحیه ات تأثیری نگذاشته بود،نترسیده بودی. ✅با خنده گفت:اصلا،خیلی با صفا بود.کیف کردم.جای توهم خالی بود.-گفتم:خب بعد چی شد؟-گفت:هیچی عراقی‌ها خوب که همه جا رو گشتن و خسته شدن نا امید و دست از پا درازتر رفتن تو سنگراشون منم یه سرو گوشی آب دادم و وقتی مطمئن شدم که دیگه خبری نیست از شکاف بیرون اومدم. ✅میدان مین رو رد کردم و به خط خودمون برگشتم.وقتی خاطره ی حسین تمام شد همه بچه‌ها نفس راحتی کشیدن.این اولین بار نبود که حسین در چنین شرایط خطرناکی گیر می افتاد. ✨شجاعت وشهامت او برای همه جا افتاده بود. شاید یکی از دلایلی که بچه‌ها اصرار می کردن تا او از خاطراتش و از اتفاقاتی که موقع شناسایی براش اتفاق افتاده تعریف کنه،همین شجاعت او بود. ✨می دونستن او به خاطر روحیه ی بالایی که داره همیشه تا مرز خطر و گاهی حتی آنسوی مرز خطر هم پیش می رود و قطعا خاطرات جالبی می تونه داشته باشه. ✔️به روایت از حمید شفیعی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_28782842.mp3
13.99M
🎧🎧🎧 دوست شهیـــد من😍 خنده نکن، دلا رو دیوونه نکــن⭕️☺️ 🎤 به یاد دوست گوش جان دهید |🎧😌✋| 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
به مهتاب🌝 نگاه کن به ستاره و و اطلسی و رقص پروانه🦋 به روی شانه های بنگر که از راه رسیده تا من دوباره عاشقت شوم♥️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ حرفِ دل♥️ را باید با گفت این روزها را جُز "تو" محرم راز می‌دانند😔 ای تویی که با گره گشایی میکنی 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عاشقمـ♥️ عاشقِ ستاره ی ... عاشقِ ابرهای ☁️سرگردان عاشقِ روزهای عاشقِ هرچه "نامِ توست" بر آن هیچ بارانی🌧 رد پای را از کوچه باغ خاطراتمان💭 نخواهد شست 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - حجت الاسلام عالی - تکبر و اخلاق بد.mp3
2.51M
♨️تکبر و اخلاق بد بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh