تَنها دُروغِ زندگیَش را به دُخترش گفت...
"بابا میرِه #مُسافِرت زود بَرمیگَردِه"..
#شهید_محمد_اینانلو🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
3⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 وصیت شفاهی شهید
✍ #به_روايت_همسر_شهيد
🔹اگه روزے من نباشم تو بازم
همین #چـــــادر
و #حجابت رو دارے ؟!
🔸با تعجب نگاهے به #صورتش کردم وگفتم:
" من به #چادرم افتخار میکنم "
🔹معلومه که همیشه با چادر میمونم
آقاے مهربونـــم ، مگه از #اول نداشتم
🔸گفت :دلم میخواد به یقین برسم،
دلم میخواد خاطرم رو جمع کنے #خانومم
🔹دلـم میخواد #مرواریدے
باشے که تو #صدفه بانوے من ...
🔸گفتم: "مطمئن باش من
همون جورے زندگے میکنم که تو بخواے "
🔹حرفهایش به #وصیت شبیه بود
بار اخرے بود که از لاسجرد
میرفتیم تهران چند روز بعد از آن براے
آخرین بار رفت #جبهه
ومن را با یک وصیت نامه ے شفاهے تنها گذاشت ...
#شهید_اسماعیل_معینیان 🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
♨️مسئول اطلاعات ارتفاعات بمو “ #رضا_پرویزی ”
برای من میگفت :
شب🌙 که میرفتیم شناسایی،یه لحظه صخره ها ریختُ بچه ها آویزون شدند هیچ راهی نداشت،نمیتونستم بگیریمش😰 .
برید صخره بمو را ببینید
بمو دیدنیه!👌
صخره های در آسمون
دیوارهای در آسمون
میگفت : نگاهش میکردیم. اون هم مارو نگاه میکرد . چه کارش کنیم⁉️
#عراقیها از لای سنگهای لب صخره یه چیزایی احساس کرده بودند .
💥یه لحظه گفت : سلام منو به امام برسونیدُ بگید : هر آنچه از دستمون بر میآمد انجام دادیم . #شهادتین گفت و دستش رو ول کرد.😔
وقتی تو یادمانا فضا خصوصی میشه مهمونی #خصوصی میشه آروم آروم باد می گیره باد که می گیره گرد و خاک می شه
یعنی چی مهمونی خصوصی می شه؟؟؟
گفت : یعنی این که استخوون بچه ها رو بردند
#گوشت شون کجاست⁉️
#خونشون کجاست⁉️
#پوستشون کجاست⁉️
قاطی خاکاست می خوره به #صورت_زائرا !!
🎤روایتگر #حاج_حسین_یکتا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا از شما دور شده ام😔
من سالهاست راه را #گم کرده ام
من،شما، مقصر، (ویرگول) است
از هر کسی میپرسم خانه ی دوست کجاست؟
👈نمیداند
دستم را بگیرید..😢
فکه! آمده ام تا #آشتی کنم
راستی 💥تو را چرا با سیم خاردار پیچیده اند؟؟
هنوز هم بوی باروت و خون میدهی
در تو هزار کربلا زخم است و درد.
فکه! مرا صدا بزن تا از #خواب_غفلت بیدار شوم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_نزار_حمد_کورانی
🔸 #شهید_مدافع_حرم «نزار حمد کورانی» جوان خوشرو و خوش مشرب☺️ و از اهالی روستای «یاطر» در جنوب #لبنان بود. دو شهید دیگر مقاومت لبنان « #ذوالفقار_عز_الدین » و « #علی_عطیه» از دوستان صمیمی «نزار» بودند و خط جهاد و شهادت روابط دوستانه آنها را بیش از پیش محکم کرده بود و به قول و قرارهایشان رنگ شهادت🌷 بخشیده بود.
🔹بعد از شهادت «ذوالفقار» در جبهه #سوریه، «علی عطیه» و «نزار» تاب و توان دوری از دوست #شهید خود را نداشتند و در نهایت عشق جهاد و شهادت 🕊آنها را نیز راهی میدان نبرد در سوریه کرد.
🔸شهید «نزار حمد کورانی» همچون بهار شاداب🌺 بود و همیشه و در همه جا روحیه شاد و لطیف خود را به اطرافیانش هم منتقل میکرد. شجاعت و معصومیت در چهره او موج میزد. با وجود سن و سال کم اش شخصیتی منحصر به فرد👌 داشت؛ #همرزمانش میگویند این جوان مدافع حرم با دستانش غذا در دهان آنها قرار میداده است.
🔹«نزار» و «علی عطیه» به همراه دوست رزمنده ی دیگر خود شهید «محمد نعمه» در یک روز و در #یک_لحظه به شهادت رسیدند و به یار شهیدشان «ذوالفقار» ملحق شدند😔 در حالی که پیکر مطهر این شهدای جوان همچون شهدای #کربلا سه روز بر خاک #حلب مانده بود😢
🔸بعد از شهادت «نزار» این جوان 19 ساله لبنانی، #وصیت این شهید با قلم روان و پر عمق او در رسانهها منتشر شد. در بخشی از این وصیت نامه، «نزار» خانواده اش را به #صبر و طی طریق در #خط_حسینی سفارش کرده است. او همچنین در توصیه به دوستانش از آنها خواسته تا به صفوف #حزب_الله بپیوندند و پیرو خط ولایت فقیه✨ باشند.
🔹شهید «نزار حمد کورانی» با نام جهادی « #کفاح» در تاریخ 2016/2/26 – 1394/12/7 در شهر «حلب» به شهادت🌷 رسید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌸خیلی گشته بودیم!
نه پلاکی،نه کارتی🏷، چیزی همراهش نبود
لباس فرم #سپاه به تنش بود
چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد!
خوب که دقت کردم؛دیدم یک #نگین_عقیق است.انگار جمله ای رویش حک شده!
خاک و گل های آن را پاک کردم.
دیگر نیازی نبود دنبال #پلاکش بگردیم
روی عقیق نوشته بود:
#به_یاد_شهدا_گمنام 🕊❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9⃣2⃣ #در_محضر_شهید 🌷
《من از این دنیا با همه زیباییهایش #میروم اما به ولایت و حقانیت #علی_ابن_ابی_طالب و خداوندی #خدا یقهتان را میگیرم
اگر👈 #خامنهای را تنها بگذارید.»
🌹نثار روح مطهر طلبهی #شهید_مدافع_حرم_محمدامین_کریمیان صلوات🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمد_بروجردی
✍راوی: همسـر شهید
💠 مسیح کردستان
🌷 میرزا اصلا دوست نداشت من زیاد از خانه بروم بیرون.
میخواست وقتی خودش نیست من #همیشه کنار بچهها باشم.✅
حتی گاهی میگفت به خانوادههایمان بگو خریدت را انجام #دهند.
🌷اما وقتی رفته بودیم #کردستان
با وضعیت نامشخص آن وقت جبهه غرب و حضور #ضد_انقلاب،
زمانی که میگفتم مثلا نفت نداریم میگفت: "خب #خودت برو تهیه کن."
یکبار با تعجب ازش پرسیدم چطور است که اینجا خودم میتوانم بروم در حالی که اوضاع هم عادی نیست⁉️
🌷میگفت:
" #باید اینجا در کنار این مردم باشی و با آنها زندگی کنی.
در این شرایط کارها بر عهده خودت است."
🌷خودش هم روزها در جمع مردم کرد بود
و با آنها #زندگی میکرد و شبها کارش #عبادت بود.
من فکر میکنم به این دلیل بود که او را #مسیح صدا میکردند.
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈استاد پناهیان
📹 مثل لوتیها باش!
🔻راز بازگشت خیلی از لوتیها با یک توبه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
📝خاطرهای از #عملیات_کربلای۵
#آرپی_جی_زن تانک را زد💥
تانک هم سر او را با گلولهی مستقیم زد.😧
🌷 بدنش که #بی_سر میدوید یکی از بچهها فیلمبرداری کرد.
بعدها #مادر_شهید شنیده بود از بچهاش توی آن وضعیت فیلم 🎥گرفتهاند.
اصرار میکرد میخواهم فیلم را ببینم.😥
سپرده بودم نگذراند.
خیلی #اصرار کرده بود و بچهها هم کوتاه آمده بودند.
برده بودنش تبلیغات لشکر و فیلم را برایش پخش📽 کرده بودند
نه یکبار که #چند_بار.
بچهها میگفتند:
دفعهی آخر وقتی دوربین روی رگهای بی سر شهید زوم کرد😭
مادرش رفت
جلوی تلویزیون
و از روی صفحهی تلویزیون📺
رگهای بریدهی شهیدش را بوسید
و گفت:
"حالا #حضرت_زینب(سلاماللَّهعلیها) را درک میکنم."😔
📚منبعــ
📕دژ اسطورهای/ ص۸۸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎤استـاد پناهیـان :
مواظب باشیم " دلـ💝ـمان " جایی نرود
که اگر رفت باز گرداندنش کار سختی است💕 وگاهی محال است.
اگر برگردد معلول و مجروح و سرخورده😞 باز میگردد
مراقب باشیم
❤️"دل"❤️
آرام
سربه هوا
و عاشق پیشه😍 است
وخیلی سریع " اُنــس " 💞میگیرد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🏳 ارتباط با امام علی(ع)💞
خواب دیده بود که خواب است🛌 و یکی آمده دارد تکان تکانش می دهد و بیدارش😴 می کند.
پرسید تو کی هستی؟⁉️
گفت :من عثمان بن حنیف هستم. استاندار #علی (ع).
گفت: با من چه کار داری؟❗️
گفت :من را امام علی (ع) فرستاده🚶،
تا به تو بگویم 👈#نمازشب بخوانی.✨
یک دفعه از خواب بیدار شد.😥
رفیق هم حجره اش🚪، شیخ مرتضی #مطهری داشت تکان تکانش می داد.
می گفت: «پاشو، پاشو #نماز_شب🌙 بخونیم.»
🌷شادی روح #شهید_مرتضی_مطهری صلوات🌷
📎دوستان شهدایی التماس دعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh