eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 7⃣2⃣ 📖خیلی خوشش امد😍 گفت: قشنگ شدی، ولی شهلا. آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم😁 چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود جبهه -کجا به سلامتی؟ +میروم منطقه -بااین حال و روزت؟ اخه تو چه ب درده میخوری؟ با این دست های بسته. +سر برانکارد رو که میتونم بگیرم 📖از همان روز اول میدانستم به کسی دل میبندم💞 که ب چیز تری دل بسته است. و اگر راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید مانعش بشوم. موقع ب دنیا امدن ، اقاجون و مامان، من را بردند بیمارستان. 📖محمدحسین که ب دنیا امد پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد. دکتر ها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم، برای قلب❤️ ایوب برویم خارج، توی سینه ایوب خطرناک بود. 📖خرج عمل قلب خیلی زیاد بود. انقدر که اگر همه زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می اوردیم😔 اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا میکرد📝 بنیاد خرج سفر را تقبل میکرد، ایوب قبول نکرد. گفت: وقتی میخواستم جبهه بروم، امضا ندادم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣2⃣ 📖برای نماز جمعه های ک رفتم هم همینطور؛ وقتی توی خرمشهر هم محاصره بودیم، هیچ کداممان تعهد نداده بودیم⛔️ که مقاومت کنیم. با خودمان ایستادیم. فرم را نگاه کردم، از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدند انجا میگرفت. 📖خانه🏡 و زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، من و محمدحسین هم همراهش رفتیم. توی فرودگاه🛫 کنار ساکش نشسته بودم ک ایوب امد کنارم ارام گفت: "این ها ". به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک میشدند. به هم سلام کردیم. 📖+بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی💔 دارد، خلاصه تا همسفریم. ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود. برایش فرقی نمیکرد ایران باشیم یا کشور غریب. همین که از پله های هواپیما پایین امدیم گفت: "شهلا خودت را اماده کن ک اینجا هر صحنه ای را ببینی، خودت را کنترل کن...."😉 📖لبخند زد -من که گیج میشوم، وقتی راه میروم نمیدانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم های انچنانی و پایین پایم مجله های انچنانی. روز تعطیل رسیده بود و نمیشد دنبال خانه بگردیم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌺 💫هنـــوز سرد مـا با نگـاه چشمانـ😍 شما گرم می شود . . . 💫وقتی عقل، ❤️ شود عشق، میشود👌 آنگاه⇜ میشوی...... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌱سلام بر تو ای که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است. سلام✋ بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های را خواهی نوشاند. ┄┅═✧❁✧═┅┄ 🥀 •انتظار‌فَرجـت‌شيو‌ھ‌ديرينٖہ‌‌ۍمـٰاست• ‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یِڪ‌نَفر‌عـٰاشِق‌اَگَر‌بـو‌د‌زَمین‌مٖۍ‌فَھمیـٖد عـٰاشِقۍ‌بٖۍ‌تو‌مـحـٰال‌اَست‌ڪُجـٰایۍ‌ٖآقـٰا ˹ ❏‌یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَ‌الـزَّمـٰآنِ •‏هَمین‌نَزدیکۍهاست... 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شام نمی‌شود✘ دگر کسی که هر سحر زان خم طره بنگــ👀ـرد صبــ☀️ــح دمیدهٔ ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بہ یہ ‌‌ ‌درون‌ نیاز ‌داریم ڪه سرمون فریاد بڪشه بگہ: مشڪل ما اینہ ڪه واسہ ڪار نمےڪنیم...❌❌
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ 🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ ❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ 🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى ❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ❇️ أولِي‌الأَمرِالَّذِينَ‌فَرَضتَ‌عَلَينَا طَاعَتَهُم 🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم ❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا 🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ ❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ 🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ ❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ ❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ 🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي ❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ 🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ ❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت فرمانده مخلص و قهرمان لشکر ۹ بدر، سردار رشید اسلام سرلشکر پاسدار حاج اسماعیل دقایقی برگزار می‌شود. 🎙 : سردار حسین سلامی فرمانده کل سپاه 🎤 : حاج صادق آهنگران ⏰ : چهارشنبه ۲۸ دی‌ماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۴ تا ۱۶ عصر 🚏 : تهران، شهرک شهید محلاتی، تالار بعثت واقع در مسجد جامع پیامبر اعظم(ص ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️✨♥️✨♥️✨ امیدوارم حضورم در سوریه مرا به (عج) نزدیک کند. خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، فقط جهت یاد آوری: 🔸نماز که انسان را از فحشاومنکر دور می کند 🔹 که سپر آتش است 🔸 یادآوری 🔹 جهاد با نفس 🔸ولایت مداری وگوش به فرمان رهبر بودن 🔹 دعا برای سلامتی و فرج آقا🤲 🔸 طلب 🕊 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانه لاکچری یا ماشین‌تان به مردم می‌خورد⁉️ اسطوره مردم بود 🔹صحبت‌های تکمیلی قطع‌ نخاع مدافع‌ حرم درخصوص علی دایی و جریان سلبریتی 📲 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ ❥' 🦋در سال‌هاے اول زندگے، یک روز مشغول اتو کردن لباس‌هایش👕 بودم؛ در همین حال از راه رسید و از من گله کرد و گفت: شما هستید و وظیفه‌اے در قبال کارهاے شخصے من ندارید❌شما همین که به رسیدگے مےکنید، کافےست. 🦋تا آنجایے که به یاد دارم حتے لباس‌هایش را مےشست و بعد از خشک شدن، اتو مےزد و هیچ توقعے از بنده نداشت☺️ ✍به روایت همسر شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هـیــــس . . .!🤫 آرامــ تر ... بیدار مـی شود ...😢 شاید دارد خوابـــِ می بیند ... نازدانه شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میگن‌کہ خیلۍخوبھ.. حتۍاگہ‌بہ‌خیال‌ِ خودت‌ ... گناهۍرو مرتکب‌نشده‌باشی استغفارکن؛ دلتو‌جلا‌میده..🌱💖 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
الجهاد مستمرة... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 : طوری تلاش کنید که اگر روزی امام زمان (عج) فرمودند یک متخصص میخواهم بفرمایند، فلانی👤 بیاید که هیچ کارایی نداشته باشد، بدرد آقا نمی خورد ❌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
براۍزخماۍ‌دلت‌چہ‌مرهمۍ‌بھتـراز ؟ تاحالابہ‌عشق‌امام‌زمانمون‌زندگۍ‌ڪردیم⁉️ ‌بیاید‌دل‌آقامون‌رو‌بدست‌‌ بیاریم بلڪہ‌ رویادبگیریم ❌مشتۍ‌!بہ‌ زندگیہ‌ بدون‌ امام‌زمان‌ عادت‌ نڪن❌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♨️‍ حاضر نشده پدر و مادرشو بیدار کنه... 🌼برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار🚉 دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو بود. 🍃با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح💔 بود. 🌼فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف🌨 نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده. 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم جاویدالاثر 🎤بانوای: برادر محمدحسین پویانفر 📆 زمان: ۲۹ دی ماه از ساعت ۱۵ 🚏مکان: تهران، بهشت زهرا‌(س) قطعه ۴۰ سرداران بی پلاڪ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 ⚡️شهید جهاد مغنیہ: امام زمانت را یارۍ کن...! و خـودت را بہ گونہ‌اۍ آماده کن کہ یارۍ کننده امام زمانت باشۍ 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 9⃣2⃣ 📖با همسفرهایمان یک را گرفتیم وبینش یک پرده آویزان کردیم. چند روز قبل از عمل دست ایوب حساب کتاب میکردم، با پولی که داشتیم ایوب زیاد نمیتوانست بستری🛌 بماند، ناگهان در زدند. 📖ایوب پشت در بود، با سر و صورت کبود و خونی😱جیغ کشیدم "چی شده ایوب؟" اوردمش داخل خانه +هیچی، خوردم هول کردم _از کی؟ کجا⁉️ +توی راه ها جمع شده بودند، پلاکارد گرفته بودند دستشان ک مارا توی ایران شکنجه میکنند. من هم رفتم جلو و گفتم دروغ می گویید؛ که ریختند سرم. 📖استینش را بالا زدم -فقط همین؟ پلک هایش را از درد به هم فشار میداد😣 +خب قیافه م هم تابلو است ک ، و خندید😄 دستش کبود شده بود. گفتم: باز جای شکرش باقی است قبل از عمل اینطور شدی. 📖ایوب بالاخره بستری شد و عمل شد خدا رو شکر عمل موفقیت امیز👌 بود چند روز بعد با ایوب رفتیم شهر را بگردیم میخواست همه جای را نشانم بدهد. دوربین📸 عکاسیش را برداشت. 📖من هم را گذاشتم داخل کالسکه و چادرم را سرم کردم و رفتیم. توی راه بستنی خریدیم؛ تنها خوراکی بود که میشد با خیال راحت خورد و نگران حلال و حرامش نبود. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣3⃣ 📖وقتی برگشتیم ایران🇮🇷 ایوب رفت دنبال درمان تا بعد برود جبهه. دوباره عملش کردند. از اتاق عمل که امد صورتش باد کرده بود؛ دور سر و صورتش را باندپیچی🤕 کرده بودند. گفتم: محمدحسین خیلی بهانه ات را میگرفت +حالا کجاست؟؟ _فکر کنم تا الان پدر را در اورده باشد 📖رفتم محمدحسین را بگیرم صدای گریه اش😩 از طبقه پایین می امد. تا رسیدم گفت: خانم بیا ات را بگیر نشست و جای کفش محمدحسین را از روی شلوارش پاک کرد _زحمت کشیدید اقا 📖اشک هایش را پاک کردم _ خیلی سلام رساند، بالا مریض های دیگر هم بودند ک خوابیده بودند، اگر می امدی آنها را بیدار میکردی. صدای ایوب از پشت سرم امد +سلام بابا😍 📖برگشتم. ایوب به نرده ها تکیه زده بود و از پله ها به زحمت پایین می امد. صدای نگهبان بلند شد. _اقا کجا😳 محمد حسین خیره شد به سر بزرگ و سفید ایوب ک جز کمی از لب و چشم هایش چیز دیگری از ان معلوم نبود. محمدحسین جیغ کشید😱 و خودش را توی چادرم قایم کرد. ایوب نرده ها را گرفت و ایستاد -بابایی، من به خاطر اینکه تو را ببینم اینهمه پله را اومدم پایین، اونوقت تو از من میترسی؟ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh