🍃🌺🍃
یکی از همخدمتیهای دوران سربازی #شهید_حججی با من تماس گرفت و گفت کمد لباس محسن #کتابخانه پادگان ما بود. به قدری به سربازان کتاب میداد که پادگان به او اعتراض کرد.
دوست شهید حججی ادامه داد: محسن در #نمایشگاه کتاب دفاع مقدس با #همسرش آشنا شد و اولین #هدیهای که به او داد کتاب "طوفان دیگری در راه است" بود و همسر محسن هم کتاب "سرباز سالهای ابری" را به او هدیه داد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اولاً؛ فقط به خاطر #مظلومیت سیـدہ زیـنب (س) به سوریه مۍروم دوماً؛ اگر به سوریه بروی قطعاً زمینۂ #ظ
3⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰نه اینکه من #همسرش باشم بخوام ازش تعریف کنم⚡️ بلکه همه ی همکارا و کسایی که با #حسین_آقا برخورد داشتن تا اسم حسین آقا رو می شنوند اولین عکس العملشون لبخنده 😄
🔰چون خوشرویی حسین آقا زبانزد همه بود و #تشیع جنازه پرشکوهش این را ثابت کرد👌 که در شهر ما بی نظیر و بی سابقه بود.
🔰 خیلی مهربون و شوخ طبع بود آدم #برونگرایی بود تا جایی که از دستش برمی آمد برای حل مشکلات دیگران تلاش میکرد💪 و منو و بچه ها رو خیلی #دوست داشت تا جایی که حتی جلوی همه این محبتشو☺️ ابراز می کرد.
🔰زیاد حرف از #شهادت نمی زد🚫 ولی وقتی از سفر اول #سوریه برگشت چندبار میان شوخ طبعی هاش حرف از شهادت🌷 زد
🔰 یه روز بعدازظهر باهم نشسته بودیم برگشت بهم گفت : #خانم چرا دعا نمی کنید من #شهید بشم 🕊بهش گفتم مگه میشه یه زن برا شوهرش دعا که شهید بشه⁉️
🔰 بهم گفت : خانم شما هنوز بهشت و #عظمت_شهادت رو درک نکردید📛 که
شیرین ترین مرگ👌 شهادت در راه خداست.
#شهید_حسین_مشتاقی🌷
راوے : #همسر_شهید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در دیداری که خدمت #آقا رسیدیم به ایشان گفتم همه این دلتنگـ💔ـی ها با دیدار شما #محو شد. همه این مصیبت
✍ #سیره_شهید
#تعادل را رعایت می ڪرد...
به خاطر #دل همسرش،د💚ل
#مادرش را نمی💔شڪست
و یا به #خاطر مادرش، به #همسرش
#بی_احترامی🍂 نمی ڪرد...
#راوی_همسر_شهید
#مهدی_نوروزی🕊❤️
#شیر_سامرا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh