🌷 #هر_روز_با_شهدا_4240🌷
#آواز !!💕
🌷روابط ما با عراقیها رو به تيرگی میرفت و آنها هنوز موضوع نماز جماعت را مسكوت گذاشته بودند. بعدها فهميديم ما را آزاد گذاشتهاند تا ببينند چهكار میكنيم. يك روز يكیشان گفت: شما جشن گرفته و خواهيد رقصيد، آواز خواهيد خواند. گفتم: ما نه میخوانيم نه میرقصيم. ستوان عراقی اصرار كرد و با لحنی كه گويا قصد خواباندن فتنهای را داشته باشد، گفت: احسنت! مرحبا؟ و....
🌷و ما داوطلبانه شروع كرديم به خواندن يه دونه انار، دو دونه انار، صابون انار! يه جعبه انار، دو جبعه انار، صابون انار! يه فرغون انار، دو فرغون انار، صابون انار! يه وانت انار، دو وانت انار، صابون انار! موج خنده در درون بچهها پيچ و تاب میخورد و راهی به بيرون نمیجست. اجرای ما خيلی جدی بود. يه قطار انار، دو قطار انار، صابون انار! يه كشتی انار، دو كشتی انار، صابون انار!
🌷....يه دنيا انار، دو دنيا انار، صابون انار!... سرانجام حوصلهی ستوان عراقی سر رفت و گفت: چرا آواز شما اينقدر تكراری است!؟ جواب داديم: اتفاقاً تمام شد و حالا آواز ديگری میخوانيم. بلافاصله شروع كرديم يك مذاكره، دو مذاكره، سه مذاكره، چهار مذاكره. و متعاقب آن آواز شنيدنی دوم: بلوار كرج، بلوار كرج، بلوار كرج. مأمور عراقی سرش را تكان داد و گفت: «بد میخوانيد!» و رفت!!
📚 کتاب "طنز در اسارت"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi