eitaa logo
🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
233 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃سلام سلام ما به مهدی و به قلب آسمانی‌اش سلام ما به پاکی و به لطف و مهربانی‌اش سلام ما به لحظه‌ای که می‌رسد ظهور او سلام ما به لحظه‌ای که می‌رسد عبور او
🍃🌷🍃🌷 🍀 حـکـمـت 🍀 : تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود. : بهترين هديه ازطرف خداوند براي انسان است. : تحفه‌اي از بهشت است. : روح را جلا مي‌دهد. : عطري است كه دهان انسان را خوشبو مي‌كند. : نوري در بهشت است. : نور پل صراط است. : شفيع انسان است. : ذكر الهي است. : موجب كمال نماز مي‌شود. : موجب كمال دعا و استجابت آن مي‌شود. : موجب تقرب انسان است. : رمز ديدن پيامبر در خواب است. : سپري در مقابل آتش جهنم است. : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است. : جواز عبور انسان به بهشت است. ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ 🌺 ❤️ 🍃🌹🍃🌹
🔸️پدر تنها شهید مدافع حرم جنوب استان کرمان: افتخار می‌کنم فرزندم شهید مدافع حرم شد پدر شهید مدافع حرم جنوب استان کرمان گفت: امروز بزرگ‌ترین افتخارم این است، که فرزندم در دفاع از حرم عمه سادات از هیچ رشادتی دریغ نکرد. محمود بامری پدر شهید پرویز بامری تنها شهید مدافع حرم جنوب استان کرمان در گفتگو با خبرنگار ما با اشاره به اتفاقات این روزهای سوریه،‌ گفت: مدافعان حرم در دفاع از حرم برخاستند و راه را درست رفتند، شهدای ما یقین داشتند که این راه درست است.  ‌
🌷 شهـدای گمنـام هنـوز در هجـرتند؛ هجـرت از شُهـرت و نامهـا. آنان به مـن و تـو می آموزند که از اعتبارها و عناوین باید رهـا شویم و هجـرت کنیم. 🌷 «هجـرت، هجرت از سنگینی هاست و جاذبه هایی که تو را به خاک می چسباند.» پس تـو ای ادامه دهنده راه شهـدای گمنـام؛ «چکمه‌هایت را بپـوش؛ ره توشـه‌ات را بـردار و هجـرت کن.» شهید_سید_مرتضی_آوینی
عملیات رمضان تیر ، تیربار چند دندانش را برد! می رفت برای ترمیم فک و دندان. شوخی گفتم: مجید تو که می خوای شهید بشی، دندون به چه کارت میاد؟ جدی گفت: می خوام وقتی اسلحه ام دیگه شلیک نکرد با چنگ و دندون از کشورم و اسلام دفاع کنم. شهید_مجید_رشیدی_کوچی🕊
یک سال قبل از انفجار و شهادتش اومد گفت: من می خوام برم توی واحد شهــدا گفتم چرا؟  گفت: نپرس ،گفتم: جون من ، چرا می خوای بری؟ گفت: نپرس ، بهت نمی گم وقتی خیلی اصرار کردم  گفت: فقط همین رو بگم که خاک تو سر من که شهــدا اومدن دنبالم. شهید_محمد_مهدوی🕊
🌷 🌷 !🎋 🌷مدت مأموریتم در کردستان رو به اتمام بود و داشتم خودم را آماده برگشتن به تهران می‌کردم. وقتی علیرضا ناهیدی و دیگر مسئولین واحد ادوات از جریان باخبر شدند، قضیه را با حاج احمد در میان گذاشتند. گفته بودند: این چند نفر که در واحد خمپاره کار کرده و آموزش دیده‌اند، می‌خواهند تسویه کنند و بروند، شما صحبتی با آن‌ها بکنید، شاید منصرف شوند تا کار واحد ادوات سپاه مریوان لنگ نماند. در یکی از همان روزها، در منطقه “سروآباد ” مشغول کار روی یکی از خمپاره‌های روسی بودم که از دور، ماشین حاج احمد را دیدم. به سرعت به سمت ما می‌آمد. 🌷فکر کردم حاج احمد آمده گشتی بزند و بگذرد. لحظه‌ای بعد،‌ ماشینی کنار مقرمان نگه داشت و حاج احمد با سر و رویی خاک‌آلود از ماشین پیاده شد و به سمت واحد ما آمد. به سرعت جعبه مهماتی را که در زیر دستم بود، کنار گذاشتم و به پیشواز رفتم. بعد از سلام و احوالپرسی با همه بچه‌ها، رو به من کرد و گفت: برادر برقی، بچه‌های همشهری شما این‌قدر بی‌ معرفت نبودند که تا سه ماه‌‌شان تمام شد بروند و پیش ما نمانند. خودم را به آن راه زدم و با خنده گفتم: جریان چیه؟ با لحن گلایه‌‌آمیز گفت: شنیدم می‌خواهی از پیش ما بروی. سرم را پایین انداختم و گفتم: با اجازه شما. 🌷هنوز سرم را بلند نکرده بودم که با قاطعیت تمام گفت: تو خجالت نمی‌کشی؟ برای یک لحظه از این برخورد او جا خوردم و با تعجب پرسیدم: برای چی؟ گفت: از این که داری می‌روی. هرطور که بود می‌خواستم او را قانع کنم. گفتم: خب مدت مأموریت من تمام شده. به عنوان بسیجی سه ماهه آمده بودم و حالا که مدت مأموریت من تمام شده باید برگردم سر کلاس و درس. حاج احمد که به حرف‌هایم گوش داده بود به آرامی و با همان قاطعیت گفت: با همه این حرف‌ها باید بمانید به شما نیاز هست. از این.... 🌷از این بایدِ حاج احمد ترسیدم و با تعجب پرسیدم: چرا؟ به آرامی دستش را دراز کرد، شانه‌ام را گرفت، محکم فشار داد و گفت: چرا نداره برادر من؟ در این سه ماهه حداقل هزار گلوله خمپاره زدی. حالا قیمت هر گلوله دانه‌ای چند برای ما تمام می‌شود بماند. از این هزار تا هم کم کم نهصد تا را به هدف نزدی. این‌قدر چپ و راست هدف زدی تا فوت و فن کار را یاد گرفتی. حالا خودت بگو و قضاوت کن تا یکی دیگر بیاید و بشود مثل تو. لااقل باید هزار تا گلوله خمپاره دیگر را حیف و میل کند. 🌷ساکت شد و بعد ادامه داد: برادر جان به خاطر این‌ها هم که شده در جبهه‌ بمان و خدمت کن. با این صحبت‌ها یک لحظه شرمنده مرام پدرگونه و برادرانه این فرمانده دلاور شدم و با خجالت گفتم: برادر احمد شما اجازه مرا از آموزش و پرورش ساوه بگیرید، من تا آخر در خدمت شما هستم. حرفم که تمام شد لبخندی زد و دستم را محکم در میان دستش فشرد و با خوشحالی گذشت. 🌹خاطره ای به یاد سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان : رزمنده دلاور عباس برقی منبع: سایت مشرق نیوز ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 «مطالبه‌گری مردم» نتیجه‌ی جنگ را مشخص می‌کند! (اوضاع جهان، اوضاع فوق حساسی است و نقش مردم، تعیین‌کننده‌ترین نقش)‌ | منبع : جلسه ۷ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
طوری تلاش کنـید که اگر روزی امام زمـان(عج) فرمــودند: یک سربازِ مـتخصص می‌خواهم بفرمایند، فلانــی بیاید.. سربازی که هیچ کارایــی نداشته باشه ، به درد آقا نمـی‌خوره..! شهـید_حسـین_معزغلامـی
پای چپش رو تو دفاع مقدس جا گذاشت و جونشو تو دفاع از حرم ؛ اما تا لحظه آخر از یادِ خدا جا نموند. شهید_حمیدرضا_ضیائی🕊
شمشیر لشکر ویژه شهدا و یل کردستان شهید علی اصغر حسینی محراب فرمانده تیپ انصار الرضا و تصویر یادگاری ایشان درمیان نیروهای سپاه و بسیج
حمزه کردستان شهید ناصر کاظمی فرمانده لشکر ویژه شهدانفر دوم نشسته از چپ در کنار رزمندگان و پیشمرگان کرد مسلمان