eitaa logo
🕊کانال شهیدمحمدنکاحی🕊
235 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_172668877712193773643.mp3
3.38M
🌱 یا محمد یا نبی الله (ص)🌹 دق الباب عرش خدا🌹 یا محمد یا نبی الله (ص)🌹 مقصود تمام انبیا🌹 😍🍎
🌸عید است و هوا شمیم جنت دارد 🌸نام خوش مصطفی حلاوت دارد 🌸 با عطر گل محمدی و صلوات 🌸این محفل ما عجب طراوت دارد 🌷🍃 مبعث نبی رحمت، پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر تمام جهانیان مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به محبین من بگو: آن لحظه که احساس تنهایی میکنید تنها چیزی که شما را آرام می کند، من هستم.. علیه‌السلام🌸
اغفرلی الذنوب التی تقطع الرجاء ببخش آن گناهانی را که باعث قطع امیدم از تو می شود..🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉سالروز بعثت 🎈پيامبر اعظم (ص) 🎉منادى توحيد و پيام آور 🎈صلح و دوستى 🎉بر تمامی مسلمانان 🎈و شما دوستان گرامی 🎉تبریک و تهنیت باد
🌷 🌷 ....🌷 🌷بر خلاف شب و روز اول، آتش دشمن خیلی سنگین شده بود و این برای امثال من که گول آرامش لحظات اولیه‌ی ورودمان را خورده بودیم، شوکه ‌کننده بود. یک آمبولانس تویوتا، مجروحهای پست امداد را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلاً جای خالی نداشت. مجروح‌ها پس از خداحافظی، در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش را چند ماه قبل در عملیات از دست داده بود و حالا مصنوعی بود، پای دیگرش هم ترکش خورده بود. شیشه‌ی عقب آمبولانس شکسته بود؛ او به‌ زور از آن‌جا سوار شد و روی همان لبه‌ی پنجره نشست. درحالی‌که می‌خندید، دستش را به طرف ما تکان داد و گفت: خداحافظ بچه‌‌ها، ما رفتیم تهرون.... 🌷هنوز آمبولانس چند متری از پست امداد دور نشده و حرف قاسم تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباورمان، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که از سمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از در عقب پشت راننده وارد شد. درحالی‌که وحشیانه از طرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌ تکه را که بعضی در حال سوختن بودند، هرکدام به طرفی پرتاب کرد.... صحنه‌ی رقت ‌انگیزی بود. با منهدم شدن آمبولانس و در پی آن آتش گرفتنش، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده‌ى آمبولانس و پسرخاله‌ اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند و توانستند خود را به پست امداد برسانند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ‌ی ٦٠ آنجا را زیر آتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود. 🌷یک آن از همان فاصله‌ی چهل_پنجاه متری، متوجه تکان ‌خوردن‌‌های مشکوک شدم. با خودم گفتم امکان دارد کسی از آن‌ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. بی‌خیال خمپاره‌های افسار گسيخته شدم و با ذکر وجعلنا به طرف آمبولانس دویدم.... کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم. سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هر که را زنده است، پیدا کنم. تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت، دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که در حال جان دادن بودند؛ دست‌ها، پاها و سرهایی که به اطراف پاشیده بودند. آن‌چه از دور دیده بودم، چیزی نبود جز تکان‌های غیر ارادی دست و پاهای قطع ‌شده شهدایی که بدنشان متلاشی بود.... : رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (پژوهشگر و یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.) ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ❤️
❣️ ❣️ ای را شمیم! کی می‌آیی⁉️ جان‌بخش‌تر از نسیمـ🍃 ؟ "یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه" کی می‌تابی🌤 "یَابنَ " کی می‌آیی؟😔 🌸🍃 🌹 👇 🍃🌹 @shahidnekahi
سفره پهن است ، بفرماید .... مهمان جمع باصفای اهل آسمـان🌷 در سفـره اگر کنار نـان جا داریم ، آرام خوشیم طبع بـاران داریم .. عـروج لاله هایـی پاکیم ، از خون تمـامی داریم ..🌹🌹🌹 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ ❤️