📚 شهید مصطفی ردانی پور
📝 سخت کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در شش سالگی به مغازه کفاشی رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود.
مصطفی با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیتهایش را در مسیر ارائه خدمات فرهنگی به آن منطقه محروم، آغاز کرد.
مقاومت در مقابل خوانین منطقه و مبارزه با کشت تریاک نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آینده مردم آنجا داشت.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#زندگینامه_شهدا
🌸🍃
@Shahidomidakbari
#jihad
#martyr
🌹🕊🌹🕊🌹
🔷خیلی مواظب حلال و حرام بود و مرتب برای ما این روایت را می خوند که : «عبادت دَه قسم است که نُه قسمش در روزی حلال می باشد».
💐عروسی مصطفی نزدیک بود و قرار شده بود شام عروسی را خودمان بپزیم.
به مصطفی گفتم: تعاونی اداره مان برنج ایرانی آورده، قیمتش هم مناسب است.
بعد از ظهر رفتم برنج را تحویل بگیرم، فروشنده گفت: قبل از شما آمده بود اینجا. می پرسید: اگر کسی عضو تعاونی اداره شما نباشد، به او می فروشید؟ اگر کسی زیاد بخواهد به او میدهید؟
خلاصه بعد از این که اطمینان دادم این برنج ربطی به اداره ندارد و خودم از شمال آوردمش، خیالش راحت شد و رفت
📙برگرفته از کتاب مصطفای خدا. خاطرات سردار گمنام #شهید_مصطفی_ردانی_پور.
کانال #شهید_امید_اکبری✨
@shahidomidakbari
🍃🌷
﷽
#کوله_پشتی_شهدا
🍁کارت عروسی
میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه. اول رفته بود سراغ اهلبیت (علیهمالسلام). یک کارت نوشته بود برای #امام_رضا (علیهالسلام) به مشهد، یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. شب حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: «خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط میخواستم احترام کنم.»
حضرت زهرا سلاماللهعلیها پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@shahidomidakbari