eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے شد اما هیچ ڪس حواســــش نیست ڪه فلانے براۍشهید شدن شهیـد را یاد ڱرفت.🙂🌱 ❤️ شهیدمحسن‌حججے ❤️ 🍂 @shahidomidakbari
امام على عليه السلام: اگر كسى را گرامى بدارى، در حقيقت خودت را گرامى داشته اى و حيثيت خويش را با آن آراسته اى. بنابراين... 🍂 @shahidomidakbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این تصاویر با دوربین مداربسته ثبت شده و واقعی است/مراقب رفتارمان باشیم 💠 امیرالمؤمنین علیه السلام: 📛 با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشک ريزند و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند. 📙 نهج البلاغه، حکمت ۱۰ 🍂 @shahidomidakbari
اے حسین اے نور چشمم....💔
• . بلاۍِ ما ڪرونا نیست؛ بلاۍِ ما غفلت از امام زمان(عج) است ! ؟🍃 🖇¦ @shahidomidakbari
🌸 امام محمد باقر (علیه السلام): 🔸پشت سر برادران دینی خود دعا کن، که این کار روزی را به طرف تو سرازیر می کند. 📚(بحار الانوار، ج۷۶، ص ۶۰)
و رسیدن به 94 🚸💯⛔️🔹🔴🔹 15 "شروع مبارزه با شهوت رانی" 🌺خیلی ها دوست دارن زندگیشون مثل شهدا بشه. میخوان مثل شهدا به اوج معنویت و انسانیت برسن. میخوان عبد بشن.🌷🌷🌷 اما مهم ترین خصوصیت شهدا چی بوده؟ بذار زود برم سر اصل مطلب: ✔️ترک راحت طلبی... 🔹نوجوانی بود، میرفت جبهه و می اومد مادرش تشک مینداخت که این بخوابه، میگفت من روی تشک بخوابم دلم میگیره...😥 روی زمین میخوابم...☺️ میگفت دلم میگیره... 🔴آقا از اول راه شروع کن. "شروع دینداری با ترک راحتی" هست. زود برای خودت جا بنداز اینو.. 🎴خودت رو معطل نکن وسط راه. 🔴پدر و مادرا و معلمین بزرگوار هی میخوان روی حجاب کار کنن! روی نماز خوندن و اصول دین یاد دادن به بچه کار کنن. وقت خودت رو تلف نکن بزرگوار. ⛔️این بچه رو راحت طلبی خیلی وقت پیش کشته... شما هزاربار اصول دین و دعای فرج و نماز و هیئت بهش یاد بدی فایده ای نداره. این بیچاره ایمان به خدا داره. ⛔️اما راحت طلبی داغونش کرده. نمیتونه مقابل غول راحت طلبیش بایسته. اینو یه فکری به حالش کن. ❗️❓چرا وقتت رو از بین میبری؟ 🔶شما جوانان عزیزی که نمیتونی مقابل شهوترانی خودت بایستی نیاز نیست هی گناه کنی و توبه کنی و.. برو راحت طلبیت رو بزن که بیچارت کرده. اینه تربیت دینی درست.... 🍂 @shahidomidakbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔅 📖 صفحه ۱۷۶ شرکت در ختم قرآن برای فرج 🍂 @shahidomidakbari
🍃 🔸فرهنگ یعنی؛ فرهنگ تلاش کردن با سرمایه‌گذاری از خود، برای اهداف بلندمدّتِ مشترک بین همه‌ی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است. ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ کانال @shahidomidakbari
🦋 🦋 🍃 ما خسران زده های ماه مهمانی خدا! امروز فرصتی طلایی یافته ایم برای جبران.. برای .. برای عهد پاکی.. برای اجابت شدن.. شاید آخرین ریسمان نجات باشد شاید.. 🍂بدون نگاه شما هیچ قدرت و اعتبار و آبرویی نداریم.. شما هستید.. امروز همراه ما بیایید..نه! ما همراه شما میاییم با پای دل تا صحن و سرای ارباب بی کفن.. تحت القبه ما را بکنید..🥀😔 @shahidomidakbari
🌻 امام حسين عليه السلام: 🍀 أيُّما اثنَينِ جَري بَينَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ أحَدُهُما رِضَي الآخَرِ، كانَ سابِقَهُ إلى الجَنّةِ. 🍀 هرگاه دو نفر قهر باشند، آنکه براي آشتي پيش قدم شود، زودتر از ديگری وارد بهشت می شود. 📚 محجة البيضاء، ج ۴، ص ۲۲۸. 🍂 @shahidomidakbari
✨ یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.» 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد 🍂 @shahidomidakbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون در حرم مطهر رضوی علیه السلام دعاگو و نایب الزیاره اعضای محترم کانال با یاد شهدا به ویژه @shahidomidakbari
بسم الله الرحمن الرحیم 🔅 📖 صفحه ۱۷۷ شرکت در ختم قرآن برای فرج 🍂 @shahidomidakbari
🔅 حدیث (ص) : 🔸 «اسْمَعُوا و أطِيعُوا لِمَنْ وَلاّهُ اللّهُ الأمْرَ ، فإنَّهُ نِظامُ الإسلامِ .» 🔹«از كسى كه خداوند او را ولى امر شما كرده است، شنوايى و اطاعت داشته باشيد كه او رشته كار اسلام است.» 📚 امالی مفيد ص 14 ح 2 . 🍂 @shahidomidakbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽* *🟣 سردار دل‌ها : قربانی مهم است ؛ ولی از آن مهمتر، اون چیزی‌ست که قربانی برای آن قربانی می‌شود ...* * * 🍂 @shahidomidakbari
بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند. آقای پیر کراواتی، با شنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد!! برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد. بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم! و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... در جوانی مدتی از طرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم. از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه ام بودم!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه بچه را گرفت و گریه کنان داخل شد و به طرف ضریح آقا رفت پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر میکرد و میرفت! به خودم گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش کرده آن هم با انجیر و تکه ای نبات!! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم: چه شرطی و برای چی؟ شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی! متعجب شدم که او قضیه مرا از کجا میدانست؟! کمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه! همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته و خوب شده بود!! من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود، رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرد! درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد. مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم. چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز... رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگر عصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم : قربان در خدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی؟! گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت: مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد! بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نماز خواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود!! از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.... *خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان* 🍂 @shahidomidakbari
💔 بےچاره ی امیرالمومنینم.....♥ ڪانال 🍂 @shahidomidakbari