✫ قرار بود بهش درجه سرلشکری بدهند.
گفتیم: خب به سلامتی، مبارکه بابا.
↫ خندید. تند و سریع گفت: خوشحالم.
درجه گرفتن، فقط ارتقای سازمانی نیست.
✩ وقتی آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس می کنم ازم راضیَن.
↫ وقتی که ایشون راضی باشن، امام عصر هم راضیَن.
✩ همین برام بسه.
انگار مزد تمام سال های جنگ رو یک جا به من دادند.
🕊 شهید صیاد شیرازی
📚یادگاران، جلد۱۱،شهید صیاد،
#شهیدانه
#صیاد_دلها
#شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari
بسم الله الرحمن الرحیم
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۸۲
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#شهید_امید_اکبری✨
@shahidomidakbari
💔
امیــد دل،
قـرار جان،
بقـای عمر،
نـور چشم
درو ڪردے به تنهایی
تمام این لقـب ها را …
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
🌴
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ .
همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مےشوند،
پس براي شادابی دلها سخنان زيباي حڪمت آميز را بجوييد.
📚 نهج البلاغه حڪمت ۹۱
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
#برنامه_ترک_گناه و رسیدن به لذت بندگی قسمت ۳۲ 🔶🔹➖🔴✅ #مبارزه_با_هوای_نفس 20 #نماز 🔷حاج آقا! شما می
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به لذت بندگی
قسمت ۳۳
🌺💠🔰💠🌺
#برای_عبد_شدن ۱
🔰تا اینجا با برخی از مبانی سبک زندگی دینی آشنا شدیم.
✅ اولا پذیرفتیم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم توی دنیا باید رنج بکشیم.
✅ ثانیا حواسمون هست که لحظه لحظه های زندگی انسان، "امتحانات و تمرینات خدا" هست برای رشدمون.
✅ ثالثا ما برای اینکه بتونیم توی امتحانات موفق عمل کنیم باید مدام با تمایلات سطحی خودمون مبارزه کنیم. باید با هوای نفسمون بجنگیم.
🔵 از اینجا به بعد باید به مهمترین عاملی که میتونه به انسان کمک کنه تا مبارزه با نفس براش "راحت" بشه بپردازیم.
🔴 یه مفهوم بسیار مهم که متاسفانه توی هیچ مدرسه و دانشگاه و حوزه ای تدریس نمیشه.
✔️مفهومی که زندگی ما رو میتونه زیر و رو کنه👌🏻
و انسان رو به بالاترین لذت های دنیا برسونه
🌺🌍🌷
دنیا رو زیرپای انسان قرار بده و ...
🌺مفهومی به نام عبد شدن🌺
ازین به بعد مبارزه با نفس هاتون رو قشنگ تر و بهتر انجام میدید😊
🚫 زندگی اکثر انسان ها پر از رنج و دردهست. علتش نبود انگیزه ی عالی برای عبور از رنج هاست.
ما برای زندگی خودمون نیاز به یه انگیزه ی فوق العاده زیبا داریم.
این انگیزه رو از عبد شدن بگیرید...
با ما همراه باشید.
#دوستانتونو_دعوت_کنید👌
مومن تکخور نیست🤗
#شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari
💔
چرا از بدےهای بقیه ناراحت میشی؟🙁
#استادپناهیان
@shahidomidakbari
#دم_اذانی
شاید که عمر من به شب قدر، قد نداد
پس در همین لیالی شعبان مرا ببخش
#شبیه_شهدا_شویم 🍃
🔹ارتباط اخلاقی شهید صیاد شیرازی با آیت الله حائری شیرازی🔹
🔺 هر وقت به من زنگ میزد، دفترچهاش را باز میکرد، قلمش را به دست میگرفت و میگفت: «یک مطلبی برای من بگویید.» الآن توی دفترش خیلی از صحبتهای من هست. هر وقت هم پیش من میآمد همین طور بود.
🔺حتی گاهی که خسته بود، کنار دفتر من یک حمام بود. میگفت: «اجازه بدهید من یک دوش بگیرم و بیایم که حالت چُرت نداشته باشم.» سر حال و زنده میآمد.
🔺شهید صیاد با دو چیز نشاط پیدا میکرد: یکی با نماز و یکی با غسل.
در حالی که دیگران سیگار میکشیدند و راه میرفتند اما او نماز میخواند.👌
@haerishirazi
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🍂
کانال #شهید_امید_اکبری ✨
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_هشتم اوركت او را گرفتم و روي اوركت خود
💔
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
☘ #قسمت_نهم
💫 کردستان
روزهای دوران آموزشی بسیار سخت بود. تعداد نفرات شرکت کننده بیشتر از ظرفیت دوره بود. بنابراين تدارکات بسیار ضعیف عمل مي کرد. غذا کم بود. حتی نان هم به سختی پیدا ميشد!
در مدت دوره آموزشی منجیل، حسرت یک روز غذای سیر به دل ما مانده بود! با این حال شوق حضور در جبهه همه مشکلات را برطرف مي کرد.
بعد از پایان دوره آموزشی، نیروها برای اعزام به جبهه تقسیم شدند. بسیاری از نیروها علاقه داشتند که به جبهه ی جنوب بروند.
تشکیل تیپ 25 کربلا شامل بسیجیان استان های شمالی علاقه ی بچه ها را برای حضور در جنوب بیشتر کرده بود.
مجتبی به من گفت:
« حالا که همه دوست دارند به جنوب بروند بیا ما به کردستان برویم »
بالاخره راهی کردستان شدیم. آن ایام مصادف بود با آغاز زمستان و پایان عملیات والفجر 4 بر روی ارتفاعات منطقه ی پنجوین.
نیروهای اعزامی از منجیل در یگان جندالله مریوان مستقر شدند. سپس تعدادی از آنها به پایگاه ساوجی در پنجوین منتقل شدند.
شرایط کردستان بسیار عجیب بود. ما برای اولین بار به منطقه اعزام شده بودیم. بیشتر نیروهای ما شانزده یا هفده ساله بودند. ما باید مدتی بسیار طولانی در پاسگاه های مرزی یا بر روی ارتفاعات مي ماندیم.
وقتی به پاسگاه مي رفتیم تا حدود یک ماه به هیچ چیزی دسترسی نداشتیم. حتی رادیو هم آنجا نبود.
وقتی کسی مجروح یا مریض مي شد تا چند روز وسیله ای برای انتقال او نبود.
ادامه دارد....
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
@shahedaneosve
#کپےممنوع
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_نهم 💫 کردستان روزهای دوران آموزشی بسیا
💔
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
☘ #قسمت_دهم
جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود! البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد.
هر روز ساعت نُه صبح نیروهای ارتش تأمین جاده (۱) را انجام مي دادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع مي شد و تا صبح فردا هیچ کس جرئت تردد در جاده نداشت.
چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند.
نزدیکی پایگاه خودروی آنها پنچر مي شود. همزمان با فرا رسیدن ساعت پنج، تأمین جاده جمع شد. ما هم از آنها خبری نداشتیم.
روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرا رسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله ی آرپیجی خودرو منهدم شده بود.
دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود. که آنها را به قرارگاه منتقل کردیم.
آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود. در چنین شرایط امنیتی سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود.
وقتی به اطراف پایگاه مي رفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح مي کرد.
نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص مي کرد و ...
حضور ما در کردستان تا اوایل سال 1363 به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر 25 کربلا رفتیم.
سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول 9 و سپس به گردان امام حسین7 و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند.
----------------------------------------
1. به قرار دادن نگهبان در طی مسیر تأمین جاده ميگفتند.
🌱 راوی : رضا علیپور
ادامه دارد....
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
@shahedaneosve
#کپےممنوع
🍀
محبّت مانند آبى است كه به گيـــــــاه مىرسد، اگر نباشد گياه مىخشكد! و اگر بيش از حد شود ريشه گياه مىگندد و خراب مىشود و گياه مىخشكد!
استادعلیصفاییحائری🍃
@shahidomidakbari
☘
میگن
آقا مرتضی
هر وقت میرفت صداشو ضبط ڪنه
وضو مےگرفت...
با اخلاص که کار کنی
حرفات هم موثر میشن...
دیگه نیاز نیست به کسی چیز خاصی بگی
فقط معمولی حرف بزن
تا تاثیر بذاره...!
#شهیدمرتضےآوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۸۳
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#شهید_امید_اکبری✨
@shahidomidakbari
🌸🍃
امیدِ
وصلِ تو
جانم به رقص میآرد ؛
چوبادِ صبح که
در گردش آورد ریحان ...
#سعدى
#شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari
*🟣 رهبر انقلاب در توصیهای پدرانه به سیدحسن خمینی : در اين شرايط صلاح نيست وارد عرصه انتخابات شويد*
حجت الاسلام سید یاسر خمینی:
🔸در هفتهها و ماههای اخیر، اقبال زیادی به اخوی گرامی جناب حاج حسن آقا برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ شد و بزرگان زیادی از عاشقان امام، ایثارگران، مذهبیّون، خانواده های شهداء، سیاسیون و دانشگاهیان کشور ایشان را تنها کسی دانستند که می تواند کشور را با شعار «همه با هم» امام خمینی متحد کند.
🔸حاج حسن آقا هنوز این درخواستها را نپذیرفته بودند و با تردید در حال مشورت و بررسی جوانب امر بودند تا اینکه امروز مطابق دیدارهای نوبه خود با رهبری به دیدن ایشان رفتند که طی این ملاقات، رهبر انقلاب کاندیداتوری ایشان در انتخابات را به صلاح ندانستند و با بیان اینکه حاج حسن آقا را مانند فرزند خود می دانند، از ایشان خواستند که در شرایط فعلی به این عرصه ورود نکنند.
*🔸با توجه به این توصیه، طبیعی است که تصمیم ایشان روشن است و اخوی یقینا تصمیمی برای کاندیداتوری ندارند.*
تاریخ انتشار خبر : ۲۳ فروردین
#شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari
💔
چشمانت را به پر خوابے عادت مده
زیرا چشم ها ناسپاس ترین عضو بدن هستند...
امام ڪاظم علیه السلام
‹بہاذناللّٰھ...:)♡›
#قرار_روزانہ
تقدیمِپنجصلوات
هدیہبہ #حضرتاباعبداللهالحسین
وروحِمطهرِ #شهیدامیداکبری 🌱💛
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_دهم جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که ب
💔
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
☘ #قسمت_یازدهم
💫 شوخ طبعی
سید مجتبی در موقع کار بسیار جدی بود. اما زمانی که پای شوخی به میان مي آمد انسان بسیار شوخ طبعی بود. همین جاذبه و دافعه، سید را برای همه دوست داشتنی کرده بود. شوخی های سید فقط برای خنده نبود، بلکه همه کارهایش هدفمند بود.
مادرش مي گفت:
« در خانه نشسته بودم. مثل هر روز چشم انتظار سید بودم؛ چشم انتظار لحظه ای که از جبهه برگردد و زنگ خانه را بزند و به استقبالش بروم. ناخودآگاه در همان لحظه صدای زنگ خانه آمد. با عجله رفتم و در را باز کردم. پشت در پسر عموی سید، آقا سید مصطفی (۱) بود. دیدم چهره اش درهم و ناراحت است! بعد از احوالپرسی گفت:
" زن عمو موضوعی پیش آمده، اما شما نباید ناراحت شوید. "
دل توی دلم نبود. با ناراحتی پرسیدم: " چی شده!؟ "
گفت: " یکی از برادرهای پاسدار آمده و با شما کار دارد. "
برای لحظاتی از خود بیخود شدم. خدایا یعنی چه خبری برایم آورده اند.
ترسی عجیب وجودم را فرا گرفت. نكند سید مجتبی ...
سید مصطفی به سمت چپ نگاه کرد. به آرامی قدمی به جلو گذاشتم و از منزل خارج شدم تا آن پاسدار را ببینم. در این چند لحظه کوتاه چه فکرها که از سرم نگذشت! تا صورتم را برگرداندم صدای سلام شنیدم. چهره ی نورانی پسرم، سید مجتبی، در مقابلم بود.
گفتم: " مجتبی خدا خفه ات نکند این چه کاری بود که با من کردی تو که من را کشتی! "
پسرم را در آغوش گرفتم. بعد در حالی که مي خندیدیم، به داخل خانه رفتیم. مجتبی رو به من کرد و بعد از معذرت خواهی گفت:
" مادر جان خیلی شما را دوست دارم. اما ميدانی جنگ است هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای شما بیاورند. مي خواستم آماده باشی. " »
----------------------------------------
1. جانباز سرافراز، سید مصطفی علمدار، از نزدیکترین دوستان مجتبی بود که در عملیات والفجر 10 قطع نخاع شد.
( ایشان در تاریخ ۱5 بهمن 96 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. )
خداوند همه جانبازان عزیز را شفا عنایت كند.
ادامه دارد....
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
@shahedaneosve
#کپےممنوع