شهید صیاد شیرازی
زندگی نامه #طلبه_بسیجی_شهید ؛ #کربلایی_علی_خلیلی #نهمین_روز از #آبان_ماه_سال_۷۱_هجری_شمسی بود که ی
پس از اتمام دوره دبیرستان وارد #حوزه_علیمه_امام_خمینی (ره) شد.
#علی بسیار تکلیف مدار بود و در همه حال سعی میکرد ببیند چه کاری درست و بجاست که انجام بدهد. حتی حوزه رفتنش هم از روی احساس تکلیف بود...
همزمان با خواندن #درس_طلبگی در #کانون_سائلین_ثامن_الحجج (ع) نارمک نیز مشغول به انجام فعالیت های فرهنگی و مذهبی شد و با استفاده از تجربیات گذشته و با ضمیر آماده ای که داشت روز به روز موفق تر و موثر تر واقع میشد.
کم کم مسئولیت های سنگین را در این کانون بر عهده گرفت و برنامه ریز و مدیر بسیاری از فعالیت های این مجموعه شد.
شنیده بود که #حضرت_آقا فرمودند من از جوانان 3 چیز میخواهم: #تهذیب ، #تحصیل ، #ورزش.
لذا به گواه اساتید و همدرس ها و هم بحث هایش از طلبه های درس خوان و موفق بود و کار فرهنگی مانع از درس خواندنش نشده بود ، البته علی از بهره هوشی بالایی هم برخوردار بود.
تهذیب نفس هم که کار هر روزش بود!
در کنار تفریحاتی همچون فوتبال و شنا و... ، از ورزش های حرفه ای ، جودو را انتخاب کرده بود. دوستانش می گفتند چنان منظم بود که در تمام لیست های حضور غیاب کلاس های حوزه و کلاس جودو جلوی اسم علی خلیلی پر از تیک بود و کمترین غیبت ها را داشت.
#علی شدیداً به کار فرهنگی اعتقاد و علاقه داشت.
به تربیت و هدایت بچه ها هم حریص بود و خیلی برایشان وقت میگذاشت تا جایی که وقتی یکی از بچه ها می خواست وارد حوزه بشود، علی هم پول ثبت نام اینترنتی اش را داده بود، هم تک تک حوزه های تهران را گشته بود تا یک حوزه ای که لیست ثبت نامش پر نشده باشد برایش پیدا کند و بالاخره پیدا کرد.
#شب_نیمه_شعبان که هیئت شان طول کشیده بود ، رفته بود 2 نفر از همین بچه ها را به خانه هایشان برساند که آن اتفاق افتاد.
چون مسیر دور بود راضی نشده بود که بچه ها خودشان تا خاک سفید بروند.
موتور یکی از هم هیئتی ها را گرفته بود و رفته بودند سمت تهرانپارس.
سر #چهارراه_سیدالشهدا (س) که رسیده بودند ، ناگهان متوجه #چند_جوان شده بود که #دو_خانم را به زور سوار ماشین می کنند و #خانم_ها هم درخواست کمک می کردند.
#علی_رسولی که یکی از همان 2 شاگرد همراهش بود اینطور میگفت که : { #علی_آقا وقتی با این صحنه مواجه شد، موتور را زد کنار ، پیاده شد و فقط یک تذکر داد.
به خودم که آمدم دیدم با چک و لگد من و دوستم رو هم دارند میزنند.
سرم را که برگرداندم واقعاً باورم نمیشد.
#علی_آقا دو تا دستش را گذاشته بود روی #گردنش و #خون بود که فواره میزد.
چند ثانیه نشده بود که دیگر بی حال شد و با یک یا #امام_رضا (ع) روی زمین افتاد...}
#خون از #شاهرگ_علی_آقا جاری بود ، یکی دو نفری هم جمع شده بودند ، یکی از بچه ها داد میزد کمک کنید ، یکی از مردم به پلیس زنگ میزد ، یکی تلفن اورژانس رو میگرفت...
توی این شلوغی ها #علی_رسولی (شاگرد دوم) سوار موتور شده بود و رفته بود دنبال #ضارب و شماره #پلاک_ماشین شان را برداشته بود.
#نامرد_ها_6_نفر بودند در مقابل #1_نفر!.
#علی_رسولی که خودش هم از ناحیه #کتف آسیب دیده بود روی کاپوت ماشین ها می افتاد و التماس می کرد.
4 ماشین بدون توجه رد شدند و پنجمین ماشین که یک پراید بود ایستاد.
درب عقب ماشین را باز کرده بودند و #علی_آقا را به هر زحمتی که بود سوار ماشین کردند و فرستادند بیمارستان فلکه سوم تهرانپارس.
بیمارستان گفته بود ما متخصص عروق نداریم و شب تعطیلی کاری از دست ما بر نمیاد.
فقط توانسته بودند چند واحد خون تزریق کنند و به #رفقای_علی که حالا دیگر جلوی بیمارستان دست به دعا بودند ، بگویند که بگردید یک بیمارستان مجهز پیدا کنید که اگر دیر بجنبید #علی_آقا از بین خواهد رفت.
حالا دیگر #مادر_علی هم از راه رسید ه بود و به #سرتاسر_بدن_علی_بوسه_میزد و شاهد #پتوهای_خونین و #پسر_بی_جانش بود.
#دوستان_علی هم کم نگذاشتند و در طول چند ساعت به #26_بیمارستان_تهران مراجعه حضوری و تلفنی داشتند و هیچ بیمارستانی به علت وخامت حال و بریدگی #شاهرگ_علی را پذیرش نمی کرد ، به دلایل مختلف از پاسخگویی سر باز زده بودند.
بین این همه بیمارستان فقط #بیمارستان_خصوصی_عرفان به شرط پرداخت #5_میلیون_تومان پول نقد پذیرش را انجام داده بود و #دوستان_علی به سرعت این پول را جور کرده بودند.
#علی از #بیمارستان_تهرانپارس به #بیمارستان_عرفان منتقل شد.
@shahidsayaad