eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
86 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🔅وصیتنامه مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی🍃🔅 با عرض سلام به خدمت پدر عزیز و بزرگوارم ۱- اولین وصیتم این است که برادران و دوستان ، رهبر انقلاب و گل سرسبد کشورمان را تنها نگذارید و پشتوانه و حامی ایشان باشید. همچنین پدر عزیزم من را حلال کن که خیلی بی مهابا و بدون دریغ زحمت من را کشیدی. خیلی عزیزی پدر جانم خیلی ... ۲ - برادر و خواهر گرامی ام از شما شرمنده ام بخاطر همه آزار و اذیت ها تقاضای بخشش دارم . امیدوارم حلالم کنید. ۳ - دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم . ۴- دوستان، هم هیاتی ها ، هم شهری ها و تمام مردم دوست و آشنا حلالم کنید و عاجزانه از شما تقاضا دارم که در انجام امور دینی خود به خصوص حضور فعال در مساجد کوشا باشید و خمس و زکات خود را سالیانه حساب کنید تا روزی حلال داشته باشید. در آخر هم باید اشاره کنم که الان من در شهر حلب سوریه هستم و آماده رزم با گروه های تکفیری میباشم . امیدوارم که در این راه استوار و پر امید و با تکیه بر اهل بیت ( ع) به خصوص عمه جانم زینب (س) وارد صحنه نبرد شوم . خدایا کمکم کن که این بنده حقیر از تمام مادیات دنیا دل بکنم فقط و فقط به خودت فکر کند که سعادت دنیا جز در این نیست . میروم تا به مادرم برسم با تمام شرمندگی الحقیر سیدمحمد مصطفوی 🏴🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
موکب فرهنگی گروه جهادی در مسیر راهپیمایی جاماندگان تهران 🏴🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
🍃خاطره ی از شب آخر شب قبل از شهید سیدمیلاد مصطفوی در حلب سوریه https://eitaa.com/shahidmostafavi که قرار بود به عملیات بریم حاج م همه بچه ها رو جمع کرد . همه جا بود شروع کرد به سخنرانی و شرح عملیاتی که قرار بود انجام بدیم صحبت کرد و صحبتهاش رو کشوند به واقعه ..... یکی از بچه ها شروع کرد مداحی و عمه جان رو گفتن حال و هوای عجیبی بود همه کوله به دوش و سلاح در دست بودیم . توی تاریکی شونه هایی که برای غریبی عمه سادات تکون میخورد رو می دیدم . صدای ناله بچه ها فضا رو پر کرده بود اول روز ماه محرم بود و این باعث شده بود که بیشتر بچه ها آتیشی بشن 😭..... بعد از روضه و مناجات حاج م دوباره شروع کرد صحبت کردن من با میلاد پیش هم نشسته بودیم که توی این عالم نبود چند بار ازش خواستم کوله آر پی جی منو درست کنه اصلا متوجه نشد غرق در روضه شده بود چنان ناله ای می زد که من تا بحال ندیده بودم از میلاد توی این چند سال نمی دونم چرا ...ولی اخلاقش کلا صدو هشتاد درجه فرق کرده بود ذکر لبش شده بود ..... بله حاج م داشت صحبت می کرد از شب عاشورا میگفت و ارباب از اینکه ارباب بی کفنمون گفته بود امشب هر کی می خواد بره میتونه برگرده چون فردا کسی زنده نخواهد ماند .....و حاج م صحبت هاش رو تا اینجا ادامه داد و سپرد دست حاج آقا ا - ف که یه عمری توی جنگ هشت ساله از این عملیات ها دیده بود و پرپر شدن دوستهاش رو ولی این بار قضیه خیلی فرق داشت چون این بار حاج آقا ف داشت با کسانی به جنگ کفار می رفت که خودش اینها رو پرورش داده بود حاجی شروع کرد به که بچه ها شما تا اینجا همم که اومدین خیلی هنر کردین از خانواده ها تون دل کندین از تمام تعلقات دنیاییتون گذشتین از همه چیزو همه کس الان من ازتون میخوام هر کسی آمادگی نداره هرکسی میدونه نمیتونه توی عملیات شرکت کنه توی صف که داریم می ریم آرومم حرف حاجی تموم نشده بود که همه بچه ها یک صدا فریاد لبیک یا زینبشون ساختمونها رو لرزوند و دل حاجی رو قرص کرد با گفتن بچه ها که یعنی تا پای جونشون آماده اند حاجی شونه هاش لرزید و اشکش جاری شد 😭 بچه ها با قوت قلبی راسخ و قوی بلند شدند تا به سمت ماشین ها حرکت کنیم. هدیه به روح بلند مرتبه ی شهدا راوی : همرزم_شهید 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقا سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید👇👇👇 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 https://eitaa.com/shahidmostafavi نگاهی مختصر به خادم الشهدا شهید سید میلاد مصطفوی🌷 عشق به ‌آقا الحسین علیه السلام عشق به خانم حضرت زینب کبری سلام الله در وجودش بود. تارپود وجودش مملو از عشق و خدمت به خلق الله بود از هیچ کاری برای جوانان مضایقه نمی کرد همه جوانان در قلبش جای داشتند چقدر جوانان به واسطه او و در اثر مصاحبت و همنشینی با او مسجدی و نماز خوان شدند و با حضرت حق آشتی نمودند. هر چه ویژگی خوب که باید در یک انسان باشد در وجودش بود , از مناعت طبع و تواضع تا شوخ طبعی و مهربانی همه و همه از وجناتش پیدا بود. باید مانند باشی که مال و منال دنیا را بگذاری و دارایی های را فدای لذتی بالاتر که همانا و همنشینی با سید الشهداست بکنی . مهندس عمران بود و از دارایی های دنیا چیزی کم نداشت که همه را فدای یک آجر حرم آل الله کرد. بِابی اَنتَ وَاُمی وَنَفسی وَمالی وَعُسرتی ✨نمازش همیشه اول وقت بود حتی وسط میدان یکی از مسابقات ✨احترام عجیبی به پدر و مادر و خانواده اش می گذاشت. ✨به خانواده های شهدا سر می زد نزدیک چهارده سال خادم الشهدا در مناطق جنوب بود. https://eitaa.com/shahidmostafavi ✨دو سال آخر قبل از شهادتش نماز شبش ترک نشد. در زمینه ورزش هم بسیار فعال بود. در ورزش جودو کمربند مشکی داشت و مقام دوم و سوم کشوری را به دست آورده بود. به تیم ملی دعوت شد و همزمان در ورزش زورخانه ای هم مهارت داشت و برای ورزش به زورخانه می رفت. شهیدسید میلاد مصطفوی را می گویم! اهل شهر بهار استان همدان. مخلص الشهدا که بالاخره بعد از چهارده سال مزد خدمت صادقانه خود را از سید الشهدا گرفت. دوستی عمیقی که با برقرار کرده بود باعث شد که همانند آنان باشد همانطور که حضرت علی علیه السلام فرموده اند کسی که خود را شبیه هر امت و طایفه ای کند عاقبت مانند آنان گردد. https://eitaa.com/shahidmostafavi این شهید گرانقدر هم این قدر خود را شبیه شهدا کرد که خودش نیز آسمانی شد چرا و چگونه , شاید برایتان سوال باشد. چون از بسیجیان گردان ۱۶۵ امام حسین علیه السلام شهرستان بهار بود برای رفتن به سوریه شد و وقتی به او خبر دادند که می توانی به سوریه بروی بسیار خوشحال و شادمان گردید. بدین گونه این سید عزیز و اولاد پیغمبر راهی سوریه شد. هنگامی که دشمن در حال پیشروی بود از ناحیه گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به خیل عظیم نائل گردید. دوستانش که موفق نشده بودند پیکر شهید را به عقب برگردانند ناگزیز ایشان را در جای امنی قرار دادند , و به عقب برگشتند. که قضیه به اینجا ختم نشد و پیکر مطهر دست دشمنان لعنت شده آل اللّه افتاد و بدنش اربا اربا شد مطهر را از بدن جدا کردند و با خود به غارت بردند لا یَوم کَیومُک یاابا عبداللّه 😭 دستت اما حکایتی دارد رَضیَ اللّهُ عمی العباس اینجاست که می گویند عاشق رنگ بوی را می گیرد . مانند ارباب بی کفن شهید شدن می خواهد که سید میلاد لیاقتش را داشت https://eitaa.com/shahidmostafavi ایام شهادتش روز ۲۵ مهر ماه سال ۹۴ برابر با سوم در عملیات محرم در مانند ارباب بی کفن بی سر به دیدار سید و سالار شهیدان رفت و پیکر مطهرش چندین روز زیر آفتاب ماند..... خواسته قلبی سید میلاد گمنام شدن بود ولی از آنجا که پدر شهید خیلی بی قراری می کرد , سیدمیلاد به خواب یکی از همرزمانش رفته و گفته بود دوست داشتم گمنام بمانم به خاطر بیقراری پدر و خواهرم بیایید مرا ببرید و آدرس محل پیکرش را به دوست و همرزمش در خواب گفته بود. بالاخره بعد از۲۱ روز پیکر مطهرش در میان عزاداران وارد کشور شد و در هفدهم آبان ماه سال ۹۴ در گلزار شهدای شهر بهار در جوار مزار مطهر و نورانی آیت الله شیخ محمد بهاری پیکر مطهر به خاک سپرده شد. شادی ارواح طیبه جمیع شهدا بالأخص شهدای مدافع حرم صلوات شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 👇 https://eitaa.com/shahidmostafavi به کانال بپیوندید ✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
♡اگه همونقدر که . . . ناراحت کردن آدما رو . . . بلدیم، خندوندنشون رو هم یاد . . . گرفته بودیم، دنیا جای قشنگتری بود!❤️ 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
🌷 ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی #نماز شب🌷 https://eitaa.com/shahidmostafavi 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 روزهای آخر راهیان بود رفتیم منطقه غروب بود که رسیدیم هیچ کس نبود طلاییه خیلی غریب بود سید تا پاش رسید طلاییه حال عجیبی پیدا کرد امانش نمی داد من به حال خودش رهاش کردم رفت طرف ضریح شهدای گمنام گریه هاش تبدیل به ضجه شده بود دیدم سید داره از دست میره رفتم نزدیکش گفت فلانی از جا میشه دستش رو گرفتم بردم داخل یادمان دراز کشید خیلی نگران شدم تا شهر فاصله ی زیادی داشتیم از طرفی هم تاریکی شب امکان تردد در جاده مرزی را نمی داد بالا سر سید نشستیم تا یک مقدار حالش بهتر شد https://eitaa.com/shahidmostafavi جای مناسبی براش تهیه کردیم تا خوب استراحت کنه من هم گوشه ای چشمم گرم شد و . نیمه های شب یک لحظه نگران بیدار شدم و سمت سید چرخیدم سر جاش نبود!!!!! چشم چرخوندم دیدم گوشه ای مشغول هست از خجالت آب شدم من فکر می کردم سید با این حال زارش نماز صبحش هم به زور می خونه غافل از اینکه سید.... راوی : دوست شهید(از خادمین شهدا) 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 https://eitaa.com/shahidmostafavi
⠀ السَّلامُ عَلَيكَ يا مُقَطَّعُ الأعضاء (ع) تورا زدند، نگفتم كه خواهرى سخت است مرا زدند، تو گفتى برادرى سخت است ⠀ چگونه شمر سرت را شكست، من ديدم به رويِ سينه يِ پاكت نشست، من ديدم ⠀ هر آنچه داد زدم كه نبر رسيدم من به خنده داد جوابم؛ دگر بريدم من ⠀ هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست ⠀ همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد ⠀ مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار تقدیم به روح عالی شهید سید میلاد مصطفوی به کانال مصطفوی بپیوندید👇👇👇👇👌 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی. ✅از خدا خواسته بود مانند مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها و شهید ابراهیم هادی گمنام بماند، همین اتفاق هم افتاد. دو سه هفته از پیکرش خبری نبود، اما ... پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را نشان داد!! برای همه جای تعجب بود، او در وصیتش نیز به گمنامی اشاره کرده بود. اما به فرمانده اش گفت: پدرم هر روز برای پیدا شدن پیکر تنها پسرش، توسل به حضرت زهرا دارد و خانم به من فرمودند شما برگرد... 📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
پس از مدتی که چاپ این کتاب به پایان رسیده بود، کتاب مهمان شام، خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی به 🌷چاپ ششم🌷 رسید. به بهانه چاپ مجدد این کتاب، امروز داستان هایی از این شهید مدافع حرم نشر داده شد.
🌷 برات شهادت از کانال کمیل بعد از چاپ کتاب شهید ابراهیم هادی، منطقه فکه و مخصوصا کانال کمیل خیلی سر زبونها افتاد. همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه... 💐فکه بوی کربلا می داد غربت عجیبی داشت. عطش رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود. این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته. پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود. ✅رسیدیم پشت کانال. سیم خاردارها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد. تنها چیزی که مرحم دلمون بود روضه آقا سید الشهدا علیه السلام بود، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت خواهش می کنم. من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم. اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه. اجازه نداریم. سید بغض کرد. بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم. گفت بچه ها وارد که شدید سجده کنید و از شهدا حاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب بهشت باز شده. بوی عجیبی آمد. لحظه های سنگینی بود. سید میلاد در قتلگاه ابراهیم هادی در سجده بود و فقط داد می زد. خاکها رو بر می داشت و به سر و صورتش می کشید. 🌺 با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون وسوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند. سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه تو حال و هوای خودش بود. 📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی. 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
حاج اسماعیل دولابی میگفت «وقتی به خدا بگویی خدایا من غیر از تو کسی را ندارم؛ خدا غیور است و خواسته‌ات را اجابت می‌کند» خدایا! گره‌های زندگی‌مان رو باز کن🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار... بحران ندیدن تو را من چه کنم...؟! . . 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم پهلوان سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇 https://eitaa.com/shahidmostafavi
🍃🌷خاطره ی دختری که شهید سید میلاد مصطفوی تمام وجودش را دگرگون کرد🌷😭 https://eitaa.com/shahidmostafavi 👇 تو راهیان نور بودیم راوی تعریف می کرد راوی می گفت یه شهیدی بود همه چی داشت آپارتمان چهار طبقه به نام خودش داشت ماشین داشت کار داشت مهندس بود تحصیلات داشت خانواده سرشناس داشت همه چی رو گذاشت و رفت من فقط نگاه می کردم تو دلم می گفتم مگه میشه راوی ادامه داد سرش رو از پیکرش جدا کردند من دلم شکست😭 راوی گفت دستاشو بریدند من گریه کردم راوی گفت پاهاشو بریدند من هق هق می زدم راوی گفت بدنش چند روز رو خاکها موند😭😭 من خاک می ریختم رو سر خودم😭 راوی گفت....گفت .....گفت.... من فقط ضجه می زدم با خودم می گفتم خاک بریز رو سرت بریز اون برای تو رفت برای موندن تو بعد از راهیان اومدیم همدان من اصلا همدانی نیستم تک دختر خانواده لوس و کسی که اصلا شهدا نمی دونستم چیه دانشجو بودم و خوابگاهی بودم نمی دونم چی شد ولی خودم رو سر مزار آقا سید میلاد مصطفوی دیدم من بودم و سید میلاد بود و سکوت مزار من سرم رو مزار بود.... سید غلط کردم سید غلط کردم که تا امروز بی حجاب بودم سید غلط کردم که تو عروسیها رقصیدم سید غلط کردم که با نامحرم دست دادم سید غلط کردم که با همکلاسیهام شوخی های زننده داشتم سید غلط کردم که .... من بودم و سکوت مزار و اشک سید قول می دم دیگه دلت رو نلرزونم سید قول می دم انسان باشم قول می دم راهم امام زمانی باشه .... و خدا اراده ای نصیبم کرد که قوی شدم در برابر منجلابی که گرفتارش بودم و نجاتم داد دوستان شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی زنده بودنش رو با تک تک سلولهام احساس کردم در این حد بگم من رو از لجن به گلزار بهشتی رسوند https://eitaa.com/shahidmostafavi به فدای لب عطشان حسین 🇮🇷کانال شهید مدافع حرم پهلوان مهندس آقا سید میلاد مصطفوی . 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi
از کسانی نباش که رنج‌هایت و گرفتاری‌هایت را از نگاه و چهره و حالت‌هایت به هر کسی منتقل کنی. سختی‌ها مهمان تو هستند. آن‌ها را به دل همسر و خانواده‌ات سرازیر نکن. استاد علی صفایی حائری (ره) کتاب روابط متکامل زن و مرد 🇮🇷🏴 https://eitaa.com/shahidmostafavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شور ♻️ چه می‌شود که یکی با وجود تمام و یا زیاد، لبخند می‌زند و خوشحال است؟!! 🔉 حکیم حسین خیراندیش 🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi https://eitaa.com/shahidmostafavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 خاطره ای از در و خواندن شب🌷 https://eitaa.com/shahidmostafavi 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 روزهای آخر راهیان بود رفتیم منطقه غروب بود که رسیدیم هیچ کس نبود طلاییه خیلی غریب بود سید تا پاش رسید طلاییه حال عجیبی پیدا کرد امانش نمی داد من به حال خودش رهاش کردم رفت طرف ضریح شهدای گمنام گریه هاش تبدیل به ضجه شده بود دیدم سید داره از دست میره رفتم نزدیکش گفت فلانی از جا میشه دستش رو گرفتم بردم داخل یادمان دراز کشید خیلی نگران شدم تا شهر فاصله ی زیادی داشتیم از طرفی هم تاریکی شب امکان تردد در جاده مرزی را نمی داد بالا سر سید نشستیم تا یک مقدار حالش بهتر شد جای مناسبی براش تهیه کردیم تا خوب استراحت کنه من هم گوشه ای چشمم گرم شد و . نیمه های شب یک لحظه نگران بیدار شدم و سمت سید چرخیدم سر جاش نبود!!!!! چشم چرخوندم دیدم گوشه ای مشغول هست از خجالت آب شدم من فکر می کردم سید با این حال زارش نماز صبحش هم به زور می خونه غافل از اینکه سید.... راوی : دوست شهید(از خادمین شهدا) 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 https://eitaa.com/shahidmostafavi
چند سالی از شهادت مصطفی عزیزم می گذشت عکسش رو زده بودیم مسجدحضرت علی ابن ابی طالب (ع)بهار پیش عکس شهدای مسجد یه روز آقا سید میلاد مصطفوی تو صف نمازپیشم نشسته بود بهم گفت حاج آقا طلایی یه قولی به من می دی ؟ گفتم بفرما : گفت چند روز بعد دارم می رم سوریه اگه شهید شدم عکس منم پیش آقا مصطفی بزن گفتم این چه حرفیه ان شاالله سالم برمی گردی چند روز بعد خبر شهادتش رو شنیدم خیلی ناراحت شدم و اولین چیزی که یادم افتاد وصیت شهید عزیز بود 📍امروز سالگرد شهادت شهید والامقام هست یاد همه شهدا و مدافعان حریم و حرم گرامی باد . 🎤راوی :حاج شادالله طلایی پدر شهید طلایی 🔷️طراح عکس : آقای محمد نادری عظیم 🏴🇮🇷 https://eitaa.com/shahidmostafavi