💠نکتهای قابل توجه درباره رابطه #برزخ نسبت به #دنیا_و_آخرت💠
🔳 رسول الله (ص) میفرمایند:
النَّاسُ نِيَامٌ فَإذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا
#مردمی كه در اين #دنيا زندگی میكنند همه #خوابند وقتی #بميرند تازه #بيدار ميشوند؛
پس عالم #برزخ نسبت به #دنیا، عالم بيداری است،
ولی خود همين عالم برزخ نسبت به #قيامت، عالم خواب است؛
🔶زيرا #بيداری واقعی در قیامت است،
🔸در عالم برزخ، #حيات و #علم و #فهم و #ادراک و #قدرت به مراتب از دنيا #قویتر و از عالم قيامت #ضعيفتر است.
🔸پس برزخ نسبت به دنيا در حكم عالم بيداری نسبت به خواب است و نسبت به قيامت در حكم عالم خواب است.
📕 معادشناسی ج ۳ ص ۲۱
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی و توبه جوان چاقو کش 🌷
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
سید میلاد خیلیها رو #بیدار کرد
یکی از اونها کسی بود که اهل دعوا و چاقو کشی و....بود
بعد از شهادت سید #متحول شده بود ، جایی دعواش شده بود خیلی #کتکش زده بودند ، اما این جوان واکنشی نشان نداده بود و گفته بود من دیگه #رفیق سید میلاد شدم.
میخوام مثل سیدباشم ، دعوا و چاقو رو گذاشتم کنار.
راوی : دوست شهید
نشر خاطرات با ذکر #صلوات
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان سید میلاد مصطفوی🇮🇷
👇👇👇👇
@ShahidseyyedMiladeMostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃
🌹🌴🌺🌿
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#مهمان_شام
#سید_میلاد_مصطفوی
🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی #مینوشت و #گریه میکرد ،
حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه ....
گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم .
من وسط #شهیدان #کرمی و #مصطفوی نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر #گریه کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه .
🌿قبل از عملیات با هم #عقد_اخوت بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از #عملیات برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم #شفاعت رفقا یادمون نره
به همدیگه قول شفاعت دادیم .
به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه #شهید شدی حداقل خوابمون بیا .
گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟
🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود .
روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و #شهدا و ...
حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد
دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی #زمزمه میکرد "اِی الله مَنِ
دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن
"اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش
"عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر
دیگه تو اون روزا سید به #انقطاع رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و #هیجانی که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود .
همیشه قبل از اذان صبح #بیدار بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی #سرد بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و #نماز_شب میخوند .
روزای آخری بود که در حال #تمرین و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود .
یکی از تیر بارچی هامون #مصدوم شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم .
به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی #گروهان باشی .
سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با #جان و #دل قبول کرد .
سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک #هیبت خاصی پیدا میکرد .
سید تو #تقسیم_بندی افتاد دسته ی احتیاط
تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو #جانذارید ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست .
شب قبل از عملیات مصادف بود با #سوم_محرم ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، #سیدمیلاد یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد .
فردا قرار بود بریم #عملیات ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که #سیمشون_وصل بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که #رفتنی هستند .
ادامه دارد.........
#راوی: #همرزم_شهید
#شهیدسیدمیلادمصطفوی
#شهید_بی_سر
اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹
شادی روح امام و شهدا صلوات
🍃به کانال شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید
👇👇👇👇👇
🇮🇷
@shahidseyyedmilademostafavi
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی و توبه جوان چاقو کش 🌷
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
سید میلاد خیلیها رو #بیدار کرد
یکی از اونها کسی بود که اهل دعوا و چاقو کشی و....بود بعد از شهادت سید #متحول شده بود ، جایی دعواش شده بود خیلی #کتکش زده بودند ، اما این جوان واکنشی نشان نداده بود و گفته بود من دیگه #رفیق سید میلاد شدم.
میخوام مثل سیدباشم ، دعوا و چاقو رو گذاشتم کنار.
راوی : دوست شهید
نشر خاطرات با ذکر #صلوات
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان سید میلاد مصطفوی🇮🇷
👇👇👇👇
@shahid_a_seydmilade_mostafavi
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی و توبه جوان چاقو کش 🌷
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
سید میلاد خیلیها رو #بیدار کرد
یکی از اونها کسی بود که اهل دعوا و چاقو کشی و....بود
بعد از شهادت سید #متحول شده بود ، جایی دعواش شده بود خیلی #کتکش زده بودند ، اما این جوان واکنشی نشان نداده بود و گفته بود من دیگه #رفیق سید میلاد شدم.
میخوام مثل سیدباشم ، دعوا و چاقو رو گذاشتم کنار.
راوی : دوست شهید
نشر خاطرات با ذکر #صلوات
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان سید میلاد مصطفوی🇮🇷
👇👇👇👇
@shahid_a_seydmilade_mostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃
🌹🌴🌺🌿
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#مهمان_شام
#سید_میلاد_مصطفوی
🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی #مینوشت و #گریه میکرد ،
حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه ....
گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم .
من وسط #شهیدان #کرمی و #مصطفوی نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر #گریه کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه .
🌿قبل از عملیات با هم #عقد_اخوت بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از #عملیات برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم #شفاعت رفقا یادمون نره
به همدیگه قول شفاعت دادیم .
به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه #شهید شدی حداقل خوابمون بیا .
گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟
🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود .
روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و #شهدا و ...
حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد
دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی #زمزمه میکرد "اِی الله مَنِ
دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن
"اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش
"عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر
دیگه تو اون روزا سید به #انقطاع رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و #هیجانی که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود .
همیشه قبل از اذان صبح #بیدار بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی #سرد بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و #نماز_شب میخوند .
روزای آخری بود که در حال #تمرین و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود .
یکی از تیر بارچی هامون #مصدوم شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم .
به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی #گروهان باشی .
سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با #جان و #دل قبول کرد .
سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک #هیبت خاصی پیدا میکرد .
سید تو #تقسیم_بندی افتاد دسته ی احتیاط
تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو #جانذارید ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست .
شب قبل از عملیات مصادف بود با #سوم_محرم ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، #سیدمیلاد یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد .
فردا قرار بود بریم #عملیات ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که #سیمشون_وصل بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که #رفتنی هستند
#راوی: #همرزم_شهید
#شهیدسیدمیلادمصطفوی
#شهید_بی_سر
🌸🕊
🍃به کانال #شهیدسیدمیلادمصطفوی خوش اومدید🍃
🇮🇷
@shahidseyyedmiladmostafavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سید میلاد مصطفوی در حال صحبت با دوستانش
#شوخی دوستان شهید
#بیدار کردن دوستانش برای نماز
#خاطراتت ما را میکشد
به کانال #شهیدسیدمیلادمصطفوی خوش اومدید
🇮🇷🕊🕊🇵🇸
@shahidseyyedmiladmostafavi