eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
94 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهید_اربااربا #شهید_گره_گشا #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات برای سلامتی آقا امام زمان عج مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کفنت را بردند گرگها یوسف من ، پیرهنت را بردند نیزه داران با سر نیزه تمام بدنت را بردند 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✨ خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی ✨ تو اردوگاه شهيد درويشی يه روز صبح از خواب بيدار شديم. اومد سراغ من وگفت:《 علی جان بيا محوطه رو آب و جارو کنيم ،مهمون قراره برامون بياد.》 گفتم: سيد جان، ما که بعد از نماز صبح تمام زائرها رو بدرقه کرديم ورفتند. تا شب هم که خبری نيست .مهمون کجابود؟! اما ديدم سيد اصرار دارد گفتم: چشم . جارو برداشتم و شروع کردم به آب و جارو کردن محوطه، عرق از سرو صورتم پايين ميريخت و زيرلب غر ميزدم وميگفتم: سيد جان عجب کاری دست مون دادی؟! تو افکار مسموم خودم غوطه ور بودم که مسئول اردوگاه اومد و گفت: بچه ها آماده باشيد خانواده و مادر برای بازديد دارند ميان اردوگاه!! با شنيدن اين خبر چشمانم ازتعجب گرد شد! اين نکنه علم غيب داره!؟ ماشين ها وارد شدند .مادر شهيد تا ما خادم هارو ديد برق شادی در چشمانش موج زد. خوشحال بود که بعد از سالها نام و يادپسرش هنوز زنده است. عکس بزرگی از شهيد درويشی جلوی چشمانش بود. چشمم به سيد ميلاد افتاد، سيد داشت بال درمی آورد. ازفرط خوشحالی تو پوست خودش نميگنجيد. سيد رو تا اين اندازه خوشحال نديده بودم. اومد گفت: کيشه(مرد)ديدی گفتم مهمون داريم !؟ درويشی چرخی تو اردوگاه زد وبه بچه ها خسته نباشيد گفت. دقايقی بين بچه ها بودتا اومد ازبچه ها خداحافظی کنه از بين اين همه خادم که اونجا بودند رفت سراغ سيد، سيد خيلی مؤدب روبروی مادر ايستاده و سرش پايين بود. مادر شهيد درويشی سنی ازش گذشته بود و ما رو مثل بچه های خودش ميدونست، دستش رو گذاشت روی سينه ی سيد ميلاد و برای سيد دعا کرد. من گوشم روتيز کردم ببينه چی داره ميگه. صدای ضعيفش به زور به گوشم ميرسيد. ميگفت جوان ان شاءالله عاقبت به خيربشی. ان شاءالله هر آرزويی که داری بهش برسی و به پسرم بشی... سيد حالت پيدا کرده بود (عکس اين صحنه موجود است) سرش رو پايين انداخته بود گريه ميکرد. مادر شهيد که رفت. سيد هم رفت تو خلوت خودش. بالای پشت بام یکی از اتاقهای پادگان محل خلوت سيد بود. رفت اونجا و زار زار گريه کرد. 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 ✨خاطره ای از سر به راه شدن سرباز بی نماز توسط شهیدسیدمیلادمصطفوی✨ تو اردوگاه سربازی داشتیم که هیچی رو قبول نداشت ، نماز نمی خوند، راهیان نور رو حرکتی بی مورد می دونست، اصلا اعتقاد به ولایت فقیه نداشت. خود من چند بار خواستم نصیحتش کنم اما بی فایده بود. با سیدمیلاد موضوع رو مطرح کردم، سیدمیلاد گفت: حواسم هست اون رو بسپار به شهدا، ان شاءالله که تحولی پیش بیاد. با روش خاص خودش با اون سرباز رفیق شد. چند روزی رو حسابی با هم عیاق شده بودند؛ سید رو می دیدم که دائم با اون سرباز صحبت می کرد؛ گذشت! یه شب تو اردوگاه بی خوابی زده بود به سرم؛ رفتم داخل چادر تنها باشم، در کمال ناباوری صحنه عجیبی رو دیدم، اون سرباز داشت میخوند. تعجب کردم؛ اصلا باورم نمی شد. خدایا چی شده این داره نصفه شبی نماز می خونه؟! وایستادم، تا نمازش تموم شد رفتم سراغش، گفتم: دیوونه شدی تو که نماز واجبم نمی خوندی، به ولایت توهین می کردی، حالا چت شده؟ گفت خواهش می کنم هیچی نپرس! دیدم تنها باشه بهتره، اومدم بیرون. فردا صبح به سیدمیلاد موضوع رو گفتم چشم های سید برق قشنگی زد، گفت الحمدالله بهش نظر کردند و یه نفر رو به تعداد رفقاشون اضافه کردند من کوچیک همه شهدا هستم. با انگشتای دستم حساب کردم، کمتر از نه روز سید اون سرباز رو به شهدا وصل کرده بود! دیگه نمازاش رو می خوند. صورتش رو ریش و محاسن گذاشته بود، گفتم: تو که صورتت رو با تیغ می زدی؟! گفت: سید میلاد بهم گفته حرامه؛ منم دیگه هرگز این کار رو نمی کنم. سیدمیلاد خیلی برای این بچه ها زحمت کشید، چند ساعت بیشتر تو شبانه روز نمی خوابید، خیلی زود بیدار می شد، بعضی شبها بلند می شدم می دیدم نیست، می رفتم می دیدم تو چادرها نشسته پیش بچه ها، داره از براشون میگه. 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi 🍃 @shahidseyyedmiladmostafavi 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂
💢اهمیت به نماز اول وقت ❣شهیدمدافع حرم ❣ ⚜یه روز ساعت ده صبح بود سیدمیلاد بهم زنگ زد گفت بیا بریم چون قرار بود دو روز دیگه آقا سیدعباس (پدر بزرگوار شهید )و عموش اینها از سفر مکه بیان ، گفتش که بابام از مشهد برا یه نفر تو همدان نوشابه میاره حالا اون آقا گفته بیاین نوشابه رو از خودم ببرین خلاصه رفتیم پشت مسجد چهارده معصوم همدان توی که بود همه می دونید که اون مسجد توی (محله شلوغ و پر تردد) هستش و اونجا همه جور آدم پیدا میشه .تا بار زدیم و خواستیم حرکت کنیم 💠اذان ظهر رو دادن سیدمیلاد گفت بریم نماز گفتم میلاد پشت ماشین پر نوشابه هستش گفت برا نماز رفته من برا نوشابه رو ترک کنم من گفتم میل خودته نماز ظهر رو خوندیم و راه افتادیم. 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی و میکرد ، حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه .... گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم . من وسط و نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه . 🌿قبل از عملیات با هم بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم رفقا یادمون نره به همدیگه قول شفاعت دادیم . به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه شدی حداقل خوابمون بیا . گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟ 🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود . روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و و ... حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی میکرد "اِی الله مَنِ دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن "اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش "عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر دیگه تو اون روزا سید به رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود . همیشه قبل از اذان صبح بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و میخوند . روزای آخری بود که در حال و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود . یکی از تیر بارچی هامون شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم . به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی باشی . سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با و قبول کرد . سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک خاصی پیدا میکرد . سید تو افتاد دسته ی احتیاط تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست . شب قبل از عملیات مصادف بود با ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد . فردا قرار بود بریم ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که هستند : 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
. پیچید شمیمت همه جا‌ ای تن بی سر. چون شیشه عطری که درش گم شده باشد… به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi 🇮🇷🕊🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆یک روز توی دفتر کارم در شهر بهار نشسته بودم سیدمیلاد تماس گرفت گفت باهاتون کار دارم گفتم مانعی نیست بیا حوزه گفت یکی از دوستام نیاز به مشاوره داره. اومد و خیلی با دلسوزی و نگرانی مشکل اون بنده خدا رو مطرح کرد و تاکید کرد که کمکش کنم و بهش مشاوره بدم ✅یاد اون روایت شریف افتادم که فرمود هرکس به مشکلات مسلمانان اهمیت ندهد مسلمان نیست ♻️سیدمیلاد تا چند وقت پیگیر حل مشکل روحی اون بنده خدا بود، خیلی وقتها حتی اگه خودش نمیتونست مستقیما مشکل فرد رو برطرف کنه اینجور نبود که مثلا عذر خواهی کنه و بگه از دست من کاری برنمیاد ، بلکه حداقل کاری که میکرد واسطه میشد برای حل مشکلات افراد‌ و معرفیشون میکرد به کسانی که میتونستند کمک کنند خلاصه در راه به دیگران آرام و قرار نداشت. داستانها دارم از دیاران که سفر کردی و رفتی بی من ، و صبوری مرا کوه تحسین میکرد به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
24.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🌷ورود پیکر اربا اربای شهید مدافع حرم سیدمیلادمصطفوی به زادگاهش (شهر بهار) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
💠بزرگی و عزت منشی شهید سیدمیلاد مصطفوی💠 🌸 طوری زندگی میکرد که تمام کارهایش الگوی زندگی ما بود ، اکثر مواقع درآمدش را برای دیگران هزینه میکرد چند بار موقعیت پیش آمد که به معلی برود ، ولی هر بار سفر کربلایش را هدیه داد و چند نفر را که کربلا نرفته بودند و در عین حال آرزوی کربلا داشتند را ، راهی کربلا کرد بدون اینکه آنها بدانند میلاد هزینه سفرشان را پرداخت کرده است. شد قبل از آنکه کربلا برود. ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
شب را خبری نیست مـگر آهِ دل ما..! تا کی زِ فراقـش به خفا زار بِگرییـم💔
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎ کنارت هر کجا باشم کمی عالی تر از خوبم به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
‏سلام‌ بر تو به اندازه اشتیاق،آرزو و علاقه ام... به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi