eitaa logo
شهیدسیدطاهرموسوی
22 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
566 ویدیو
113 فایل
آیدی ادمین کانال :https://eitaa.com/shahidseyedtaher60
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
📚موضوع مرتبط: #شهید_محمد_حسین_علم_الهدی #شهید_دفاع_مقدس #خاطرات_شهید 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ تولد #07_08 #martyr #jihad
هدایت شده از 
📚موضوع مرتبط: #شهید_محمد_حسین_علم_الهدی #شهید_دفاع_مقدس #خاطرات_شهید 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ تولد #07_08 #martyr #jihad
هدایت شده از 
📚موضوع مرتبط: #شهید_محمد_حسین_علم_الهدی #شهید_دفاع_مقدس #خاطرات_شهید 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ تولد #07_08 #martyr #jihad
هدایت شده از 
📚موضوع مرتبط: #شهید_محمد_حسین_علم_الهدی #شهید_دفاع_مقدس #خاطرات_شهید 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ تولد #07_08 #martyr #jihad
10 خاطره از شهید علی اکبر شیرودی.pdf
539K
📚موضوع مرتبط: #شهید_علی‌اکبر_شیرودی #شهید_دفاع_مقدس #خاطرات_شهید 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد #10_20 #jihad #martyr
🔹 خاطرات شهید دیالمه چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد... نگاهش هم به زمین دوخته بود.. خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه.. گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند! منبع : http://www.abrobad.net 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
🔸 خاطرات شهید دیالمه وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.  چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. منبع: http://www.abrobad.net 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
به روایت همرزمان: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.» 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
علی‌اكبر الله‌كرم، فرزند این شهید بزرگوار از آخرین خاطره‌اش از پدر وقتی كه به سوریه می‌رفت با لحنی كودكانه می‌گوید: وقتی بابا می‌رفت گریه كردم و از او خواستم نرود چون پایش شكسته بود و نمی‌توانست بجنگد. اما بابا گفت من دورتر از میدان جنگ سوریه می‌ایستم و دو هفته ی دیگر برمیگردم. بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت