10 خاطره از شهید علی اکبر شیرودی.pdf
حجم:
539K
📚موضوع مرتبط:
#شهید_علیاکبر_شیرودی
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطرات_شهید
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#10_20
#jihad
#martyr
🔹 خاطرات شهید دیالمه
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد...
نگاهش هم به زمین دوخته بود..
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه..
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!
منبع :
http://www.abrobad.net
📚موضوع مرتبط:
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#شهید_ترور
#خاطرات_شهید
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#02_04
#jihad
#martyr
🔸 خاطرات شهید دیالمه
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
منبع:
http://www.abrobad.net
📚موضوع مرتبط:
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#شهید_ترور
#خاطرات_شهید
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#02_04
#jihad
#martyr
به روایت همرزمان:
وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربیشون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.»
#جهادگران_گمنام
📚مناسبت مرتبط:
#شهید_جواد_الله_کرم
#شهید_مدافع_حرم
#خاطرات_شهید
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#02_19
#jihad
#martyr
علیاكبر اللهكرم، فرزند این شهید بزرگوار از آخرین خاطرهاش از پدر وقتی كه به سوریه میرفت با لحنی كودكانه میگوید:
وقتی بابا میرفت گریه كردم و از او خواستم نرود چون پایش شكسته بود و نمیتوانست بجنگد.
اما بابا گفت من دورتر از میدان جنگ سوریه میایستم و دو هفته ی دیگر برمیگردم. بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند.
#جهادگران_گمنام
📚مناسبت مرتبط:
#شهید_جواد_الله_کرم
#شهید_مدافع_حرم
#خاطرات_شهید
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#02_19
#jihad
#martyr