eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
بگرد نگاه کن پارت254 بعد از خوردن غذا که هیچ کداممان را سیر نکرد گفتم: –علی‌آقا! سرش را بالا آورد و عمیق و مهربان نگاهم کرد. –این جوری صدام می‌کنی قلبم می ریزه. نگاهم را زیر انداختم. –شما چطوری تو هر شرایطی مهربونید؟ خندید. –اتفاقا من اصلا مهربون نیستم، اینا همه فیلمه، بعد از این که رفتیم سر خونه زندگی مون اون روی من رو می‌بینی. نوچی کردم. –چرا، مهربونید. آدم تو شرایط سخت متوجه میشه، دیروز هر کسی جای شما بود حتما یه قشقرقی راه می‌نداخت. اصلا من خودم اگه بودم... فوری گفت: –واقعا دیروز اگه تو جای من بودی چی کار می‌کردی؟ نگاهش کردم و با کمی مِن و مِن گفتم: –نمی‌دونم، ولی فکر کنم خیلی بیشتر از شما عصبانی می شدم و دیگه با نامزدم حرف نمی زدم. فکری کرد. –خب، خیلی عصبانی می شدی چی کار می‌کردی؟ سرم را کج کردم و لب هایم را بیرون دادم و آرام گفتم: –احتمالا حداقل یه کشیده رو می زدم. هینی کشید و با تمسخر انگشت هایش را روی صورتش کشید. –چقدر خشن! پس دست بزنم داری؟ –اهوم، گاهی که از دست نادیا عصبانیتم فوران می کنه موهاش رو می‌کشم. چشم‌هایش گرد شدند. –اون‌وقت خواهر بیچاره ت چی کار می‌کنه؟ شانه‌ای بالا انداختم. –جیغ می زنه و مامانم رو صدا می‌کنه. کنجکاو شد. –خب؟! لبخند زدم. – خب دیگه، مامانم تو خونه قبلی مون که آپارتمان بود فقط می گفت دخترا صداتون بیرون نره. از وقتی هم اومدیم این خونه که اصلا با هم دعوا نکردیم. –ولی به نظر میاد که با هم خیلی رابطه‌ی خوبی دارید. ناگهان بغض گلویم را چنگ زد. –آره، جونمون واسه هم میره، الان می دونم از غصه داره دق می‌کنه. علی آقا شما فکر می‌کنید کسی بیاد کمکمون؟ چهره‌ی او هم غمگین شد. سرم را روی سینه‌اش فشار داد و موهایم را بوسید. با تامل و با لحن شوخی گفت: –تو چرا فکر می‌کنی تند تند این سوال رو بپرسی یکی میاد ما رو نجات میده. بغض و خنده‌ام در هم آمیخت. او هم خندید. –توکل به خدا کن عزیزم. بعد همان طور که موهایم را نوازش می‌کرد گفت: –تلما! قبل از این که جواب بدهم ادامه داد: –می‌دونستی وقتی به یه مردی بگی مهربونی، مهربون تر میشه. سرم را بلند کردم و با لبخند نگاهش کردم. –مسخره می‌کنید؟ دستم را گرفت و بوسید و نگاهش را به موهایم داد و موضوع صحبت را عوض کرد. –راستی، اون دوتا گیره‌ که دیروز روی سرت بود چرا الان نیست؟ چی کارشون کردی؟ –انتظار نداشتید که با اونا بخوابم. دیشب موقع خواب بازشون کردم. برای چی می‌خواید؟ –می‌خوام ببینم می‌تونم باهاشون در رو باز کنم. گیره‌ها را به دستش دادم و او شروع کرد با قفل در کلنجار رفتن. کنارش ایستادم. –تاحالا از این کارا کردید؟ –تو نوجوونیام یکی دوبار. دست به سینه ایستادم. –اون وقت اون موقع سنجاق سر کی رو گرفتید؟! با خنده نگاهم کرد و بعد سرش را تکان داد. –برو ببین گربه‌ها رفتن. پنجره رو باز بذار پختیم. گوشه‌ی پنجره را باز کردم. هیچ کدامشان نبودند. پرسیدم: –به نظرتون این سرایداره به این گربه‌ها غذا می داده؟ دستگیره در را پایین داد: –احتمال نود و نه درصد، آره. روی کاناپه نشستم. –حالا چه بلایی سر این بنده ی خدا آوردن؟ سنجاق را از قفل خارج کرد و با دستش کمی خمش کرد. –بهش مرخصی دادن. –آخی! طفلی وقتی بیاد ببینه نون و ماستش نیست چه حالی میشه. امیرزاده بلند خندید. –البته اگه ما هم نمی خوردیم ماسته که ترش می شد، نونه هم کپک می زد. تازه باید از ما تشکرم بکنه، نذاشتیم مرتکب اسراف بشه. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
بگرد نگاه کن پارت255 صدای گربه‌ها وادارم کرد که دوباره پنجره را ببندم. امیرزاده با تعجب نگاهم کرد. –شانس آوردیم یارو به سگا غذا نمی‌داده. –اگه از این سگ پشمالوها باشه که خیلیم بامزه هستن، ازشون خوشم میاد. نادیا هم خیلی دوست داره، چند وقته هی میگه می خواد یه سگ بخره، ولی مامان و مامان بزرگم میگن نجسه و ما نماز می‌خونیم. حداقل مرغی، خروسی جوجه ای بخر. اونم میگه سگ به اون نازی، چرا می‌گید نجسه؟ اونم حیوون خداست. امیرزاده باخنده عرق روی پیشانی‌اش را پاک کرد. –ای بابا، پلنگم حیوون خداست باید بیاریم تو خونمون؟ البته این که یه حیوون خونگی داشته باشه و با اونا سرگرم باشه خیلی خوبه، پیشنهاد مامانت اینا هم در مورد نوع حیوون عالیه. می‌دونستی ظروفی که دهن سگ بهش بخوره فقط با خاک مال کردن پاک میشه؟ در یخچال را باز کردم. –نه، واقعا؟! یعنی چند دورم با آب و مایع ظرفشویی بشوریم پاک نمیشه؟ با پشت دستش چند تار مویش را که روی پیشانی‌اش افتاده بود را عقب زد. –نه دیگه، واسه خود منم سوال بود، چون چند سال پیش هلما هم می‌خواست سگ بخره و اصلا این حرفا تو گوشش نمی‌رفت. برای همین مجبور شدم برم تحقیق کنم تا اون کوتاه بیاد. بعد فهمیدم اخیرا توی اروپا تونستن ثابت کنن که قدرت میکروب زدایی خاک چندین برابر قوی تر از آب و شوینده هایی از قبیل دترجنت ها هستش، یعنی شوینده‌های قوی. ابروهایم بالا رفت. –اِ...؟ خب من میگم شاید واسه همین میگن سگ نجسه، مامان بزرگم می‌گفت قدیما توی روستاها اصلا اجازه نمی دادن حتی سگای چوپان وارد خونه و زندگی آدما بشن. می گفتن شیطون رو وارد خونه می‌کنه. سگا بیرون از خونه که خاکی بوده زندگی می‌کردن. –خب این حرف رو ریشه‌ای بهش نگاه کنی درسته. ببین یکی از جاهایی که شیطون زیاد رفت و آمد می کنه کجاست؟ جاهای ناپاک و نجس! پس طبیعیه که شیطون همیشه همراه سگ باشه. با نگاهم یخچال را زیر و رو کردم. دیگر چیزی برای خوردن نبود. –یکی از دوستای نادیا سگ نگه می داره، یه چیزایی در مورد وفای‌سگ میگه که آدم باورش نمیشه. یک چشمش را بست و با دقت بیشتری به قفل نگاه کرد. –وفای سگ اون قدر زیاده که خودش رو برای انسان حتی ممکنه فدا کنه. نکته ی جالبش این جاست که شیاطین خودشون رو بیشتر در قالب سگ نشون میدن و اخلاق شیطون هم خیلی شبیه خلق‌ و خوی سگ هست. وقتی یه نفر یه مدت سگ نگه می‌داره، اونم داخل خونه، حتی بهش اجازه می ده روی تخت خوابش بیاد، کم‌کم اون قدر بهش وابسته و علاقمند میشه که حتی ممکنه اون سگ تو قلبش رقیب خدا بشه. دیدی بعضیا وقتی یه بلایی سر سگشون میاد مثل دیوونه‌ها میشن و یه بی‌تابی هایی می کنن که برای بقیه که سگ ندارن مسخره و عجیب میاد؟! سرم را تند تند تکان دادم. –خب این واسه همونه، چون خاصیت سگ نگه داشتن همین میشه. یه جوری بهش علاقمند میشی که خودتم باورت نمیشه، حتی گاهی از بچه ت عزیزتر میشه. اونا با سگ درد دل می کنن حتی ازش می خوان که یه کاری کنه مثلا مشکل اون روزشون زودتر حل بشه، اعتقاد دارن این سگه، گناه نکرده، دلش پاکه، پس حتما اگه بخواد می تونه حاجت اونا رو بده. خندیدم. او هم با خنده گفت: –آره، واقعا خنده داره، ولی متاسفانه حقیقته. کنجکاوانه پرسیدم: –حالا با این اوصاف هلما از خریدن سگ منصرف شد؟ سوال بی‌ربطم باعث شد با مکث نگاهم کند. –نه منصرف نشد، خرید. ولی بُرد گذاشت خونه‌ی مامانش، البته به چند ماه نرسید که سگه مُرد. آخرشم من متهم شدم که نفرینش کردم و از این مزخرفات. چند ماه خونه نیومد و واسش عزاداری کرد. نگهداری سگ هم خودش مکافاتیه، مگه الکیه؟ کلی دردسر داره... ولش کن دیگه در موردش حرف نزنیم اوقاتمون تلخ میشه. اصلا اسمش میاد حالم بد میشه. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄🎋زیارت نامه شهدا "به نیت شهدای خدمت و حاج قاسم و ذاکر و عارف دلسوخته فرمانده دلاور گردان یا زهرا {س} 🌹" " 🍃 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ‎‎‌‌‎‎╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهی با نام و یادت ✨آخرین جمعه بهار را آغاز میکنیم 🌸خدایا به اندازه مهربانیت ✨در کار همه برکت 🌸در مشکلشان گشایش ✨در وجودشان سلامتی 🌸در زندگَیشان ✨خوشبختی قرار بده 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌼 🌼 🌼عمـرمان تمـام شد نیامدی 💫عکسمان قـاب شد نیامدی 🌼ای یوسف زهـرا 💫جمعـه ها یکی یکی 🌼 سر شدند نیامـدی 🌼آخرین جمعه بهـار آمد 💫باز هم نیامـــدی 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🕯ای آشنا با تشنگی، 🖤ای هم صدای العطش 🕯دل بردی از اهل ولا، 🖤ای یادگار کربلا 🕯شهادت جانگداز بنیان‌گذار 🖤نهضت علمی علوی 🕯و شکافنده علوم الهی، 🖤حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت باد.🏴 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🏴 ✍ امام محمد باقر علیه‌السلام: هر كه زبانش راست است، كردارش پاك است .. و هر كه خوش نيت است، روزیش فزون است .. و هـر كه بـا اهلـش نيكـى مـى كنـد، به عمـرش افزوده شـود .. تحف العقول ص۲۹۴ 🏴 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹صلوات خاصه امام محمد باقر(ع) 🍃🕊 بخوانیم به نیابت از خصوصا عزیز به نیت ظهور اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَإِمَامِ الْهُدَى وَقَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِکَ اللَّهُمَّ وَکَمَا جَعَلْتَهُ‏ عَلَماً لِعِبَادِکَ‏ وَمَنَاراً لِبِلَادِکَ وَمُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِکَ وَمُتَرْجِماً لِوَحْیِکَ وَأَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَحَذَّرْتَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ فَصَلِّ عَلَیْهِ یَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّهِ أَنْبِیَائِکَ وَأَصْفِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَأُمَنَائِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.🕋 🍁اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🏴 علیه السلام 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
⚫️🔵 امروز در و دیوار گریه می‌كنند! 🌕 آقای مجاهدی از نزدیکان شیخ جعفر آقا مجتهدی می فرمودند : 🔺 روزی در باغ آقای علی‌زاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظه‌ای از گریستن باز نمی‌ماندند. گریه های بی‌اختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول می‌كرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود. 🔹 در آن حالت استثنایی، نمی‌توانستم علت گریه‌های پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال گذشت بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود. 🔺همین كه ایشان برای چند لحظه‌ای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم: 🔹 علت این گریه‌های مستمر و بی‌اختیار شما چیست؟! فرمودند: آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه می‌كند! آسمان گریه می‌كند! زمین گریه می‌كند! این درختان باغ گریه می‌كنند! 😭 از آسمان و زمین غم می‌ بارد! آیا اگر شما این صحنه‌ها را می‌دیدید ساكت می‌نشستید؟! من بی اختیار گریه می‌كنم و علت آن را به درستی نمی‌دانم، و بعد از چند لحظه‌ای درنگ گفتند: امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد! 🔹 کمی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم: ⚫️ آیا امروز، روز است؟! گفتند: به روایتی امروز، روز شهادت حضرت (علیه السلام) است! 🔺 هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت می‌گریستند گفتند: قربان مظلومی‌شان بروم، این گریه‌های بی‌اختیار كه بی‌جهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنه‌های شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیده‌اند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كرده‌اند، این گریه‌های امروز اثر همان گریه‌هاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر. 📚 منبع: کتاب در محضر لاهوتیان ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯