eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
به نیابت از شهدا یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج السلام علیک یا صاحب الزمان عج سلامتی امام زمان وتعجیل در ظهورشان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍خیلی نگو من گناهکارم ... هی نگو من گنه کارم ... این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی ... روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی ؛ معصیت را به یقین نرسان ؛ ایمان را به شک تبدیل نکن ... تاثیر زبان اینست که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی ، اوضاع خیلے بی ریخت می شود ... همیشه بگوییــد :الحــمدلله شکر خــدا بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله ...آن وقت غمت را از بین می برد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🔴 دعای بعد از برای امام زمان (عج) 🔵 آیت الله (ره): 🟡 بعد از هر نماز حتما برای امام زمان علیه السلام دعا کنید و بدون دعا کردن برای آن حضرت از سجاده کنار نروید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 برآورده شدن در شب و روز جمعه 🏷 در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت شده: 🔹گاهی از اوقات شخص مؤمن برای حاجتی دعا می‌کند و حق‌تعالی برآوردن حاجتش را به وقت دیگر می‌اندازد تا در روز جمعه حاجتش را برآورده سازد و به خاطر فضیلت جمعه درخواستش دوچندان برآورده شود. 🌹و فرمود: آنگاه که برادران یوسف از حضرت یعقوب درخواست کردند تا برای آمرزش گناهانشان از خداوند درخواست بخشش کند، گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی؛ از پروردگارم برای شما درخواست آمرزش خواهم کرد» و این به وقت دیگر انداختن به آن سبب بود که این درخواست در سحر شب جمعه انجام گیرد تا دعایش مستجاب شود. 📚 مفاتیح الجنان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
به دردهای دل من امید درمان نیست خدا نصیب کند تربتِ شفای تو را..!♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت ماه 🌙   از‌کارِ‌گِرِه‌خورده‌یِ‌من‌یک‌گِرِ‌ه‌واکن❤️‍🩹
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به خواب کربلا هم راضی‌ام... عشق یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت عشق یعنی تموم سالو همیشه بی قرارم برای اربعینت 💚 💚 🙏 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگردنگاه‌کن پارت417 لب هایم را روی هم فشار دادم. —آدم یه چیزایی می شنوه که باورش نمیشه! رستا با گوشه‌ی چشمش نگاهم کرد و آرام گفت: –باورت می شد که پا نمی شدی بری خونه‌ی زن قبلی شوهرت. –چه ربطی داره؟ –ربطش اینه که نمی‌تونم باور کنم طرف یهو به طور ناگهانی این قدر متحول شده و کلا دنیا رو گذاشته کنار، بعد نمی ره دنبال زندگی خودش چسبیده به تو، عجیب نیست؟! پوفی کردم. –خب ما با هم دوستیم. من بیشتر به فکر کاری هستم که هلما داره انجام می ده. –چه کاری؟ – صفحه‌ی مجازیش رو دیدی؟ نوچی کرد. –خب برو ببین اون چطوری داره مبارزه می کنه. اون به خاطر روشن کردن آدما داره از جونش مایه می ذاره. هر روز کلی توهین و تهمت می‌شنوه. اون به خاطر این کاراش آسیب دیده و زخمی شده. خودش می گه بعضی وقتا از ترس شب تا صبح خوابم نمی بره. داره تو شرایط ناعادلانه می جنگه. اون وقت تو به فکر زندگی من هستی؟ رستا اخم کرد. –همچین کار شاقی نکرده، شوهر خودتم همین کارا رو می کرد چاقوشم خورد بدبخت. راست نشستم. —کی؟! —همون موقع که اون پسره میثم، چاقو زد تو شکمش، فکر کردی واسه چی بود؟ اخم کردم. —خب واسه این که هلما... دستش در هوا تکان داد و کنار گوشم، آرام گفت: —نخیر، واسه این بود که علی پته هاشون رو می ریخت رو آب. مثل همین کاری که الان هلما داره انجام می ده. به مامان چیزی نگی ها. ابروهایم بالا رفت. —پس چرا به من چیزی نگفته؟! رستا دست هایش را باز کرد. —حتما نخواسته بترسی. حالا توام به روش نیار. چون کار خوبی کرده. البته به ما هم نگفته بود، من و رضا خودمون کشف کردیم. نادیا اعتراض آمیز گفت: —داریم فیلم می بینیما. رستا دوباره پچ پچ کنان گفت: —به اون هلما هم بگو دست از سر اونا برداره، همون طور که علی برداشت. آدمای خطرناکین. اصلا آدم نیستن. به صفحه ی تلویزیون خیره شدم و به این فکر کردم که، پس علی چطور خودش را از دست آنها حفظ کرده. با شنیدن صدای در حیاط از جایم بلند شدم. —حتما علی اومده، من دیگه برم. رستا رو به نادیا گفت: —بچه ها رو صدا می کنی بیان. منم باید برم، شام درست نکردم. دو ساعتی بود که کنار نادیا نشسته بودم و کمکش می‌کردم. علی گفته بود تا تمام شدن آشپزی اش پایین نروم. –می گم نادیا از وقتی تابلوها رو دادی به علی تو مغازه بفروشه، فروشش چطوره؟ صورتش را مچاله کرد. –افتضاح. اون موقع که خودت بودی عالی بود. اصلا سفارشا رو نمی‌رسوندیم. ولی الان وقتم اضافه میاریم. –مامان که همه ش در حال دوخت و دوزه. –خب عوضش تو و من دیگه چیزی نمی‌دوزیم. رستا هم که مشغوله بچه‌هاشه، اصلا وقت نمی‌کنه. فقط مامان و مامان بزرگ کمک می کنن. ولی باز خدا رو شکر! از هیچی بهتره. با مداد طرح های نقاشی نادیا را برایش پر رنگ می کردم و از روی الگو رنگ آمیزی می کردم. مداد را روی زمین گذاشتم. —فکر کنم از این به بعد دیگه گاهی خودمم بتونم برم مغازه، چون دیگه زندانی نیستم. —عالی میشه تلما! علی با بشقاب غذایی که در دست داشت جلوی در ظاهر شد و رو به من گفت: –حالا دیگه می‌تونی بیای، من این غذا رو بدم مامان با هم بریم پایین. نادیا بلند شد و نگاهی به بشقاب غذا انداخت و با لحن شوخی گفت: –علی‌آقا چی پختی؟ امشب کارمون به بیمارستان نکشه شانس آوردیم. می گم بهتره همه با هم نخوریم، یکی انتحاری بزنه بچشه اگر طوریش نشد بقیه هم بخورن. علی لبخند زد. –بعد از خوردن این غذا از حرفت پشیمون می شی. فقط موقع خوردن مواظب انگشتات باش. –بوش که خیلی خوبه، ولی اصلا بهتون آشپزی نمیادا. علی سرش را کج کرد. –اون وقت چی بهم میاد؟ نادیا فکری کرد. –اوم، زور گویی. علی بلند خندید. من چپ چپ به نادیا نگاه کردم. –نادی! علی همانطور که می‌خندید گفت: –کاریش نداشته باش، ما با هم شوخی داریم. بیا بریم تا غذا یخ نکرده. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯