eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از عقد با ماشينے ڪہ از دوستانش گرفتہ بود رفتيم گلستان شهدا. من سرم پايين بود و خجالت مے ڪشيدم. ☺️ پرسيد: "اين قدر سخت بود انتخاب من؟ خيلے دير بلہ دادے!!!" آرام گفتم:"ببخشيد، مے خواستم فڪر ڪنم."😔 گفت:"ولے من انتخابم رو ڪردہ بودم. خدا رو هم شڪر مے ڪنم ڪہ خواستہ ام رو برآوردہ ڪرد."😊 پرسيدم:"مگہ خواستہ شما چے بود؟" گفت:"زنے بہ اين خوبے."😇 انگار تہ دلم جا گرفتہ بود. گفتم:"خواهش ميڪنم. خوبے از خودتونہ."☺️ بابايم اعتقاد داشت اگر ڪسے ايمان داشتہ باشد، اخلاق هم دارد و زندگے ڪُن است و رضا همين طور بود💕. شهيدحاج رضاڪريمي هزار از بيست، ص۲۵ ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ @ShahidToorajii
🍂 #برگی_از_خاطرات 👌تنها ارثیه حضرت زهرا(س) روی مسئله #چادر و #حجاب خیلی حساس بود. #تاکید داشت که ایراد چادر مگر چیست که این زنها سرشان نمیکنند. تکیه کلامی داشت که میگفت #یک_چادر از #حضرت_زهرا (س) به خانمها #ارث رسیده است. بعضی زنها لیاقت داشتن این تنها ارثیه از دختر پیامبر (ص) را هم ندارند تا آن را #حفظ کنند. دوست داشت که خانمها با حجاب و چادری باشند. ✨ #شهیدمحمدرضادهقان✨ ♡ایـنْجاوقف شهَــداســت...👇 ✿[ @ShahidToorajii ]✿ 
🥀 🍂 ✨ 🏷«قبل از ایام محرم یک شب عباس از من خواست برایش حنا بیاورم، وقتی دلیلش را پرسیدم گفت که این قرار است شود. شدم با این حال به اصرار او حنا درست کردم، وقتی در حال گذاشتن حنا روی دستهایش بود اسم حضرت و حضرت اکبر و حضرت اصغر را آورد. دیگر اوقاتم خیلی تلخ شده بود، قسمش دادم که امسال محرم در تکیه خودمان عزاداری کن و نوحه بخوان او هم قبول کرد اما گویا سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده بود و او را به دوباره به جبهه‌ها کشاند.» 🏷خودش را آماده کرده بود، نواری وجود دارد که در دوکوهه چند روز قبل ضبط کرده و در آن گفته بود که در حمام حاج همت هستم و می‌کنم. آرزو کرده بود که در عاشورای همان سال محضر ارباب عالم اباعبدالله الحسین(ع) باشد و همین اتفاق هم افتاد. راوی 👈 مادر شهید🥀 ♡ایـنْجاوقــــف شهَــداســت...👇 🦋✿[ @ShahidToorajii ]✿ 
♥️ رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود: آنقدر غمت به جان پذیرم تا عاقبت قبر تو را به بر بگیرم حسین...🌸 بهش گفتند: محمد چرا این شعر رو روی سینه‌ات نوشتۍ!؟ گفت: میخوام اگه که قراره بشم تیرِ دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم...❤️ بعد از عملیات والفجر هشت بچه‌ها دنبال مۍگشتند تا اینکه خبر اومد محمد به شهادت رسیده و درست تیر خورده بود وسط این شعر...🎶 ... ♡ایـنْجاوقــــف شهَــداســت...👇 🌺✿[ @ShahidToorajii ]✿ 
💫 توے ڪُمدش در را با عکس شُهدا پُر ڪرده‌بود و بالایشان نوشته بود: اے سر و پا،من بے سر و پا خودم را کنار عڪس شهیدان پیدا ڪردم...✨ برادرش مے‌گوید: کنار عڪس‌ها اندازه یڪ‌جاے عکس در ڪمدش خالے بود...🍂 گفتم: محمد عکس یکے از شهدا رو اینجا بزݧ این جای خالے قشنگ نیست جواب داد: اونجا جای عڪس خودم هست...🌸 °• ♡ایـنْجاوقــــف شهَــداســت...👇 🦋✿[ @ShahidToorajii ]✿ 
‌‌ 🌴✨ محمدحسین محمدخانۍ دو تا رفاقت خیلی جدۍ داشت. یکۍ رفاقت با شهدا و یکۍ رفاقت با امام حسین (؏) و همه زندگۍ اش را پاۍ این دو رفاقت گذاشت گاهۍ پیش می‌آمد ڪه هیئت مشڪل مالۍ داشت و پول در جیب بچه‌ها نبود. میگفت هر ڪس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود ڪه بعد از مراسم میڪروفن به دست مۍگرفت و میگفت: .......................... ................... دستگاه امام حسین (؏) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی این جا فرصتی است تا به مال خودمان برڪت بدهیم. با هر چه ڪه دارۍ و در توانت هست به هیئت ڪمڪ ڪن ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
~🕊 🌴✨ دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در کربلای چهارمثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها، باچهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
~🕊 🌴✨ ¤بعد‌از‌عزا‌دارے‌سفره‌را‌انداختند‌ یڪےاز‌خادمین‌نان‌ها‌را‌روے‌سفره‌ مےانداخت‌‌‌جلو‌رفت‌و‌آهسته‌به‌او‌گفت‌: ¤این‌سفره‌‌نان‌و‌میهمان‌،حرمت‌دارند‌؛اگر‌نمےتوانۍ‌خم‌شوێ‌ونان‌ها‌را‌روے‌‌سفره‌بگذاری‌ڪاررابه‌دیگري‌واگذار‌ڪن. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯