🌴#برگی_از_خاطرات✨
محمدحسین محمدخانۍ دو تا رفاقت خیلی جدۍ داشت. یکۍ رفاقت با شهدا و یکۍ رفاقت با امام حسین (؏) و همه زندگۍ اش را پاۍ این دو رفاقت گذاشت
گاهۍ پیش میآمد ڪه هیئت مشڪل مالۍ داشت و پول در جیب بچهها نبود. میگفت هر ڪس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود ڪه بعد از مراسم میڪروفن به دست مۍگرفت و میگفت: ..........................
...................
دستگاه امام حسین (؏) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی این جا فرصتی است تا به مال خودمان برڪت بدهیم. با هر چه ڪه دارۍ و در توانت هست به هیئت ڪمڪ ڪن
#محمد_حسین_محمد_خانی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
#عاشقانه_شهدا 🌷🌷
خندید و گفت دیدی بالاخره به دلت نشستم؟!
زبانم بند امده بود من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم،
لال شده بودم...
خودش جواب خودش را داد رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمیگی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه! پاک پاک که دیگه به یادت نیفتم نشسته بودم گوشه رواق که یهو سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن...
نظرم عوض شد دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشی حالا فهمیدم که الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد انگار دست امام بود و دل من...
#محمد_حسین_محمد_خانی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯