#شهیدتورجی_زاده
🍇محمد بخوان
راوی:
محمود نجیمی
❤️روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشگر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در محلی بود که همکنون یادمان شهدای شلمچه است . مرتب با گردانهای عمل کننده در تماس بودیم.
💜یکدفعه دیدم محمد تورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود. گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور . با خوشحالی به استقبالش رفتم.
💖مشغول صحبت شدیم . به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش به خیر . سال63 یود. محمد در گردان امام حسن علیه السلام بود. بیشتر شبها به گردان آنها می رفتم. عزاداری های خوبی داشتند. خیلی با صفا بود.😇
💚یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم . فراموش نمی کنم. همان ایام بود . یک روز رفتم پیش محمد.
💛بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمی کنم. دیگه نمی خوانم ! علتش را می دانستم. عده ای به او تهمت زده بودند!😔
❤️شبیه همین ماجرا برای #شهید_ردانی هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به حاج حسین خرازی گفتم.
💛حاجی خیلی ناراحت شد.😓
💜حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو فلانی گفت : محمد بخوان ، به حرف کسی هم کاری نداشته باش.
💚محمد گفت: آقا محمود ،می تونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با این وضعیت؟!😳
❤️گفت: ببین چیکار می تونی بکنی. گفتم :باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ کنم.
💜موقع ناهار بود . آن روز بعد از مدتی غذای حسابی آوردند ،چلو کباب !
💙بی سیم چی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود . حاج حسین هم آنجا بود.
💚ما هم مشغول ناهار . بعد گوشی را داد به محمد تورجی و گفت: حاج اسماعیل شما را کار داره .
💖تورجی گفت : آخه الآن !بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم!😎
💙بعد رفت پشت بی سیم. با برادر صادقی صحبت کرد .
💛حاج اسماعیل گفت:محمد،حاج حسین اینجا نشسته می گه برامون بخون! محمد کمی مکث کرد. بعد باحالت خاصی شروع کرد:
در بین آن یوار ودر زهراعلیها السلام صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید ازپهلویش خون می چکید😭
💚وهمینطور ادامه داد.همه اشک می ریختند.بعدها از سردار صادقی شنیدم که گفت : حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد😢
❤️داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود.برای همین گفتم:محمد ممنون ادامه نده!
💜بچه های مخابرات صدای محمد راپشت همه ی بی سیم هاپخش کرده بود.👌
💖نگذاشتیم محمد به خط برود.آن روز در مقر دشمن لشگر ماند.غروب همان روز گردان یا زهرا علیها السلام به عقب برگشت.
💚محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج حسین خرازی به خط بازگشت.
💙به محض اینکه به خط رسیدیم با یک انفجار #حاج_حسین_خرازی به شهادت رسید.💔 این یک شوک بزرگ به لشکر حماسه ساز امام حسین علیه السلام بود. پیکر حاجی را بر داشتیم .برگشتیم به اردوگاه.😢
💜مداحی محمد تورجی را فراموش نمی کنم . در کنار پیکر فرمانده اش در مسجد چهارده معصوم اردوگاه دار خوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک می ریختند. بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم🌹
📕بر گرفته از کتاب #یازهرا
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
زندگینامه:
#شهید_عبدالرسول_زرین در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. در ۴ سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد. در سن ۱۵ سالگی به #اصفهان مهاجرت کرد.
در شهر اصفهان مغازهای با شغل لباسفروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. پس از پیروزی #انقلاب و تهاجم نظامی استکبار، او لباس رزم پوشید.
در این زمان افتخار عضویت در سپاه را داشت، ابتدا به غرب کشور و سپس به جبهه جنوب شتافت. در کنار سردار شهید #حاج_حسین_خرازی به نبرد پرداخت.
رابطه او با شهید خرازی رابطه پدر_فرزندی بود. صحبتهای زیادی از حاج حسین درباره رشادتهای این شهید نقل شده است.
به وسیله سلاح «اس وی دی» چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. او به تنهایی چندین تپه را تصرف کرده است. تپههایی را که زرین تصرف کرده به نام خودش نامگذاری کردهاند. زرین به دلیل ترسی که در دل دشمن انداخته بود به #صیاد_خمینی معروف شده بود.
شهید خرازی در مورد دلاوریهایش عنوان کرد: انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده؛ او لایق لقب گردان تک نفره است.
نحوه شهادت
شهید زرین در عملیات غرور آمیز خیبر حماسه سرایی کرد و در نهایت در اسفند ماه ۱۳۶۲ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید و بعد از سالها مجاهدت مزد جهادش را گرفت.
#شهید_عبدالرسول_زرین
#صیاد_امام_خمینی
#گردان_تک_نفره
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
~🕊
🌿معجزهی یک بیت شعر ..
⚘خط مقدم، کارها گره خورده بود. خیلی از بچهها پَر پَر شده بودند. خیلی مجروح شده بودند. حاجی (#حاج_حسین_خرازی) بیقرار بود اما به رو نمیآورد. خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیمچی را صدا زد.
⚘حاجی گفت: هر جور شده با بیسیم، تورجیزاده را پیدا کن ( #شهید_تورجیزاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجیزاده را پیدا کردند. حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت!!
⚘صدا را روی تمام بیسیمها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقیها را تار و مار کردند. تورجی خونده بود: در بین آن دیوار و در، زهـرا صدا میزد پدر، دنبال حیدر میدوید، از پهلویش خون میچکید، زهرای من، زهرای من....
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده♥️🕊
#شهید_حسین_خرازی♥️🕊
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
همراه #سردار رفته بودم #اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان #تخت_فولاد. به #گلستان_شهدا که رسیدیم، گفت: "بچهها؛ دوست دارید دری از درهای #بهشت رو به شما نشون بدم؟ گفتیم: "چی از این بهتر سردار!"
کفشهایش را در آورد. وارد گلستان شد. یکراست بردمان سر مزار #شهید_حاج_حسین_خرازی با یقین گفت: " از این قبر مطهر دری به بهشت باز میشود."
موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود، توی آن لحظهها هیچکدام از ما نمیدونستیم این حال و هوا ، حال و هوای #پرواز است؛ ده روز نکشید که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم.
#وصیت کرده بود حتما کنار شهید خرازی دفنش کنند.
سردار شهید #حاج_احمد_کاظمی
سردار شهید #حاج_حسین_خرازی
#روحشان_شاد_راهشان_پر_رهرو
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#شهیدتورجی_زاده
🍇محمد بخوان
راوی:
محمود نجیمی
❤️روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشگر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در محلی بود که همکنون یادمان شهدای شلمچه است . مرتب با گردانهای عمل کننده در تماس بودیم.
💜یکدفعه دیدم محمد تورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود. گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور . با خوشحالی به استقبالش رفتم.
💖مشغول صحبت شدیم . به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش به خیر . سال63 یود. محمد در گردان امام حسن علیه السلام بود. بیشتر شبها به گردان آنها می رفتم. عزاداری های خوبی داشتند. خیلی با صفا بود.😇
💚یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم . فراموش نمی کنم. همان ایام بود . یک روز رفتم پیش محمد.
💛بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمی کنم. دیگه نمی خوانم ! علتش را می دانستم. عده ای به او تهمت زده بودند!😔
❤️شبیه همین ماجرا برای #شهید_ردانی هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به حاج حسین خرازی گفتم.
💛حاجی خیلی ناراحت شد.😓
💜حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو فلانی گفت : محمد بخوان ، به حرف کسی هم کاری نداشته باش.
💚محمد گفت: آقا محمود ،می تونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با این وضعیت؟!😳
❤️گفت: ببین چیکار می تونی بکنی. گفتم :باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ کنم.
💜موقع ناهار بود . آن روز بعد از مدتی غذای حسابی آوردند ،چلو کباب !
💙بی سیم چی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود . حاج حسین هم آنجا بود.
💚ما هم مشغول ناهار . بعد گوشی را داد به محمد تورجی و گفت: حاج اسماعیل شما را کار داره .
💖تورجی گفت : آخه الآن !بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم!😎
💙بعد رفت پشت بی سیم. با برادر صادقی صحبت کرد .
💛حاج اسماعیل گفت:محمد،حاج حسین اینجا نشسته می گه برامون بخون! محمد کمی مکث کرد. بعد باحالت خاصی شروع کرد:
در بین آن یوار ودر زهراعلیها السلام صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید ازپهلویش خون می چکید😭
💚وهمینطور ادامه داد.همه اشک می ریختند.بعدها از سردار صادقی شنیدم که گفت : حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد😢
❤️داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود.برای همین گفتم:محمد ممنون ادامه نده!
💜بچه های مخابرات صدای محمد راپشت همه ی بی سیم هاپخش کرده بود.👌
💖نگذاشتیم محمد به خط برود.آن روز در مقر دشمن لشگر ماند.غروب همان روز گردان یا زهرا علیها السلام به عقب برگشت.
💚محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج حسین خرازی به خط بازگشت.
💙به محض اینکه به خط رسیدیم با یک انفجار #حاج_حسین_خرازی به شهادت رسید.💔 این یک شوک بزرگ به لشکر حماسه ساز امام حسین علیه السلام بود. پیکر حاجی را بر داشتیم .برگشتیم به اردوگاه.😢
💜مداحی محمد تورجی را فراموش نمی کنم . در کنار پیکر فرمانده اش در مسجد چهارده معصوم اردوگاه دار خوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک می ریختند. بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم🌹
📕بر گرفته از کتاب #یازهرا
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥👌 این روایتگری زیبا رو از دست ندید .
رزمنده ای که شرمنده ی #حاج_حسین_خرازی شد.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 این روایتگری زیبا رو از دست ندید .
رزمنده ای که شرمنده ی #حاج_حسین_خرازی شد ... 💔
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#شهید_عبدالرسول_زرین در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. در ۴ سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد. در سن ۱۵ سالگی به #اصفهان مهاجرت کرد.
در شهر اصفهان مغازهای با شغل لباسفروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. پس از پیروزی #انقلاب و تهاجم نظامی استکبار، او لباس رزم پوشید.
در این زمان افتخار عضویت در سپاه را داشت، ابتدا به غرب کشور و سپس به جبهه جنوب شتافت. در کنار سردار شهید #حاج_حسین_خرازی به نبرد پرداخت.
رابطه او با شهید خرازی رابطه پدر_فرزندی بود. صحبتهای زیادی از حاج حسین درباره رشادتهای این شهید نقل شده است.
به وسیله سلاح «اس وی دی» چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. او به تنهایی چندین تپه را تصرف کرده است. تپههایی را که زرین تصرف کرده به نام خودش نامگذاری کردهاند. زرین به دلیل ترسی که در دل دشمن انداخته بود به #صیاد_خمینی معروف شده بود.
شهید خرازی در مورد دلاوریهایش عنوان کرد: انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده؛ او لایق لقب گردان تک نفره است.
#شادی_روحش_صلوات
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔻در شرایط بسیار سخت، اخلاص حسین آقا به عرش میرسید. وصلِ وصل میشد. با اشک و آه و استغاثه با خدا حرف میزد.
🔻در نخستین لحظاتی که در عملیات طریق القدس به چزابه رسیدیم و آتش دشمن وجب به وجب رملها را میسوزاند و بچهها با بدنهای چاک چاک مقاومت میکردند، حسین شروع به گریه کرد، با خدا حرف میزد. همان طور در حال دویدن و فرمان دادن و نیروها را پشت خاکریز چیدن، استغاثه میکرد و میگفت خدایا به من نگاه نکن، استغفرالله؛ تو به این بسیجی معصوم نگاه کن.
🎙راوی: سردار سیدعلی بنی لوحی
#حاج_حسین_خرازی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌹 #حاج_حسین_خرازی
سردار سرلشکر حسین خرازی دهکردی (۱ شهریور ۱۳۳۶ – ۸ اسفند ۱۳۶۵) نظامی ایرانی بود، که در خلال جنگ ایران و عراق از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بشمار میآمد و فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین را برعهده داشت.[۱]وی در طول جنگ در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری فعال داشت. خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد،[۲] ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه کشته شد
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺#همراه_مادر
🔻إِنَّا لِلَّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
حاجیه خانم طیبه تابش مادر شهید والامقام حاج حسین خرازی آسمانی شد و به فرزند شهیدش پیوست.
#حاج_حسین_خرازی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
توی #خط_مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند.
#حاج_حسین_خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب.
توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن.
خلاصه #تورجی_زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه #حضرت_زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت!
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود.
شهید#محمدرضا_تورجی_زاده🕊🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯