🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
کتاب#من_میترا_نیستم
خاطرات شهیده زینب کمایی 🌹
#قسمت_سیزدهم
#کتاب_من_میترا_نیستم_قسمت_سیزدهم
#شهیده #زینب_کمایی
روایت اول (کبری طالب نژاد، مادر شهید)
#فرزند #ششم
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مريضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد. 🌿
پوست و استخوان شده بود. چشم ترس شده بودم. انگار یکی میخواست دخترم را از من بگیرد.
بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مدیر های بیمارستان اجازه نمیدادند کسی پیش مرضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان میرفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش مینشستم و برایش لالایی میخواندم و گریه میکردم.😢
بعد از مدتی خوب شد🌷و من هم کم، کم به غم نبودن بابام عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود. ❤️💓🏠
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کازرون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد.
هر هفته، یا مادرم به خانه ما میآمد یا ما به خانه او میرفتیم. هر چند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت (4)میبرد.
بچه ها خیلی ذوق میکردند و به آن ها خوش میگذشت.😍 باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما میرفتیم.
بابای مهران با پسر ها ردیف جلو بودند و من و دختر ها هم ردیف عقب پشت سر آنها مینشستیم و فیلم میدیدیم. 🍿🎞📽
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بياورم.پیش من چادر سرنکردن گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام ((بی بیجان)) داشت. او در منطقه شیک و مرفه بِرِیم(5) زندگی میکرد.
شوهرش از کارمند های گِرِد (6)بالای شرکت نفت بود.
ما سالی یک بار برای عید ديدني بهخانه ی آنها میرفتیم و آن ها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر میزدند.
تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت و آمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه ی دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآورند. ⛸
بی بی جان بچه هارا صدا زد و گفت :((لازم نيست کفشاتون رو دربیارید.))
بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند. آنها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه میرفتند.
خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
4:خارجی های صنعت نفت ایران، باشگاه هایی برای کارمندانشان دایر کرده بودند و بعدها کارمندان ایرانی صنعت نفت هم استفاده میکردند.
5:محله بِرِیم به قولی چون در کنار اروند رود شکل گرفته بود،نامش از کلمه انگلیسی بریم (berim) به معنای کناره و لبه گرفته است.بعضی ها هم میگوید از اسم خرمای بریم گرفته شده که در قدیم در این محل نخلستان های وسیعش وجود داشته یا نام فردی ملقب به ابو ابراهیم بوده که در این محل با قبیله اش زندگی میکرده و بعدها به صورت بریم درآمده.
6:گِرِید به معنی امتیار و ترفیع اداری در شرکت نفت است
(این کتاب با رضایت ناشر و نویسنده ی گرامی بارگذاری میشود)
شهداء را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
(این کتاب با رضایت ناشر و نویسنده ی گرامی بارگذاری میشود) 🌷